دورهمیهای ناخواسته و احساس مشترک ملی - تسنیم
جمع شدن های ناخواسته و اتفاقی خانوادگی، موجب همزبانی و شکل گیری یک احساس مشترک ملی نسبت به مسائل کشور شد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از رشت، حمیده صفرزاده یکی از شهروندان گیلان طی مطلبی کوتاه در خصوص صحبتهای مردم درخصوص تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک ایران نوشت:
به دنبال صدای کودکانهای که پسرم را صدا میزد در حیاط را باز کردم.
نوه همسایهی خانهباغمان بود.
طبق قرار آخرهفتههایشان آمده بود که اعلام کند من آمدم.
اجباراً به دنبال بچهها سری به خانه همسایه زدم.
شلوغ بود، مهمانانی که به قول خودشان به لطف شایعه تخلیه خانههایشان پناه آورده بودند آنجا و گویا مدتها بود اینچنین دورهم جمع نشده بودند.
جوانترها اعتراضی به جنگ نداشتند اما آشفته بودند از وضع موجود اما بزرگترها گویی عاقلانهتر به این اتفاقات نگاه میکردند.
بحث به درازا کشید.
خیلی برایم جالب بود جمعی که موقع انتخابات سعی در قانع کردن من برای نرفتن پای صندوق داشتند، امروز همه متفقالقول دلشان به رهبر گرم بود و صحبت از لبخند آخری ویدئوی پیام رهبری بود.
یکی از آنها گفت: «خودمونیما، اونا اصلاً فکر نمیکردن ما بخوایم چنین عکسالعملی نشون بدیم الان مثل چی پشیموننا».
عموی سالخوردهای که آن سوی ایوانِ درازِ خانه تکیه بر ستون چشمش به بچهاردکهای بازیگوش توی حیاط و گوشش در سکوت پی تحلیلهای اطرافیان بود، برگشت سمت منی که نزدیکتر به او بودم و گفت: «هَی گَرزَک خومَه چُو دوکودن هَنه دِ» (هی به لونهی زنبور چوب زدن همینه دیگه).
گفتم: «گرزک الان کیه عمو امانیم یا اوشان؟» (زنبور الان کیه عمو ما هستیم یا اونا).
آرام خندید و گفت: «شیمی سِند قد نده دخترم.
او زمان صدام کله بیجیرتر بوشو هم هی گرزک خومه چو بزه.
الان ملتفت ببستی؟» (سن شما قد نمیده دخترم.
اون زمان صدام (گوربه گورشده) هم هی چوب تو لونه زنبورا کرد.
الان ملتفت شدی؟).
خندیدم و گفتم؛ «خیلی هم خوب ملتفت شدم.»
گفتم؛ «عمو شنیدی ترامپ چی گفته درمورد رهبری؟»
انگار اصلاً خوشش نیامد، حتی از بازگویی این یاوهگویی ترامپ، برزخ نگاهم کرد و گفت: «خو پر روح بخندسته» (به روح پدرش خندیده).
صدای خندهی جمع به یکباره بلند شد.
دوباره همهمه شد.
اما مجدد همگی متفقالقول تأکید داشتند، الان وقت سکوت و گلایه از دولت و مشکلات اقتصادی نیست.
حرف سر رهبری یک مملکت است.
یک ملت پشت رهبر است.
انتهای خبر/