محاسبات غلطی که اسرائیل را در باتلاق جنگ با ایران انداخت
شبکه الجزیره با بیان اینکه رژیم صهیونیستی از شکست های آمریکا در کشورهای مختلف جهان درس عبرت نگرفته، اعلام کرد اسرائیل با چند استراتژی نسنجیده و محاسبات غلط وارد جنگ با ایران شد و در نهایت بدون رسیدن به هیچ هدفی از آن خارج گشت.

به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، شبکه الجزیره در تحلیلی درباره ابعاد شکست رژیم صهیونیستی و آمریکا در جنگ علیه ایران به حوادث تاریخی در گذشته اشاره کرد که آمریکا و اسرائیل از آن عبرت نگرفتهاند و خلاصه این مقاله به شکل زیر است:
اهداف موهوم صهیونیستها در حمله به ایران
در سپیده دم روز جمعه 13 ژوئن 2025 اسرائیل حمله هوایی گستردهای علیه ایران آغاز کرده و کابینه رژیم صهیونیستی رسماً تایید کرد که هدف از این حمله مهار قابلیتهای ایران و جلوگیری از تهدید مستقیم علیه اسرائیل بوده است.
کابینه رژیم اشغالگر همچنین صراحتاً به برنامه هستهای ایران اشاره و ادعا کرد که ایران چند متر با ساخت بمب هستهای فاصله دارد و اسرائیل میخواهد جلوی این تهدید را بگیرد.
اما سوالات زیادی در مورد نیت واقعی رژیم صهیونیستی در تشدید تنشها با ایران و آغاز جنگ مستقیم علیه این کشور وجود دارد که صراحتاً فراتر از مسئله هستهای است.
ماهیت اهداف که شامل ترور گسترده فرماندهان نظامی و دانشمندان هستهای ایران بود و همچنین گسترش دامنه تجاوزات به تاسیسات نظامی غیر مرتبط با پروژه هستهای و نیز تاسیسات اداری و غیرنظامیف این فرضیه را تقویت میکند که حمله اسرائیل علیه ایران اهداف وسیعتری داشته است.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی بعد از آغاز حمله علیه ایران علناً مردم این کشور را به شورش علیه نظام خود فراخواند و ثابت کرد که حمله اسرائیل از ابتدا با هدف تضعیف نظام ایران طراحی شده بود.
بسیاری از تحلیلگران اسرائیلی و جهانی معتقدند که هدف قرار دادن مراکز فرماندهی و کنترل ایران توسط کابینه نتانیاهو، تلاشی برای بیثبات کردن اوضاع داخلی این کشور بود؛ به این امید که این حملات منجر به فروپاشی نظام ایران یا حداقل ایجاد هرج و مرج در این کشور و شورش علیه نظام شود.
در واقع رژیم صهیونیستی اشتباه تکراری آمریکا را در نقاط مختلف دنیا، در ایران مرتکب شد و تصور میکرد که با گزینه نظامی و حملات هوایی میتواند به دستاوردهای سیاسی بزرگ، آن هم در مدت زمانی کوتاه و بدون پرداخت هزینه گزاف برسد.
اما آیا واقعاً اسرائیل با گزینه نظامی میتوانست به چنین اهدافی برسد و چرا از تاریخ عبرت نگرفت.
رابرت پپ، استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو در کتاب خود تحت عنوان «بمباران برای پیروزی؛ قدرت هوایی و اجبار در جنگ» که تقریباً 20 سال پیش منتشر شد این تصور رایج را که حملات هوایی میتواند نظامهای دشمن را سرنگون یا دست کم دشمن را مجبور به تغییر رفتار سیاسی خود کنند، واکاوی میکند.
این تصور از زمان جنگ جهانی دوم در ذهن قدرتهای بزرگ دنیا ریشه دوانده بود.
این تحلیلگر و استاد آمریکایی بعد از مطالعه 40 حمله هوایی در جنگ جهانی دوم بین سالهای 1939 تا 1945 و جنگ اول خلیج فارس در سال 1991 به این نتیجه رسید که گزینه نظامی و حملات هوایی به ندرت به خودی خود به اهداف سیاسی دست مییابند و این گونه حملات ممکن است دشمن را تضعیف کنند یا پیشرفت آن را به تاخیر بیندازند، اما آن را مجبور به تسلیم شدن یا دادن امتیازات اساسی نمیکنند.
استراتژیها و محاسبات غلط اسرائیل که آن را در باتلاق جنگ با ایران انداخت
پپ در تحلیل خود بین 3 استراتژی اصلی برای استفاده از قدرت هوایی تمایز قائل میشود که هر کدام منطق و اهداف خاص خود را دارند، اما اثربخشی آنها بسته به ماهیت درگیریها متفاوت میشود.
اولین مورد، استراتژی تنبیه است که در آن بمباران زیرساختهای غیرنظامی و افراد را با هدف افزایش هزینه جنگ برای جامعه و ایجاد هرج و مرج تا حدی که رهبری سیاسی را به عقب نشینی یا تسلیم وادار کند، هدف قرار میدهد.
به عبارت دیگر، در این استراتژی، متجاوز بر فرسایش اجتماعی دشمن خود و تبدیل کردن نارضایتی عمومی به ارزیابی برای فشار داخلی بر نظام دشمن تکیه میکند.
اما استراتژی دوم مبتنی بر هدف قرار دادن قابلیتهای نظامی و لجستیکی دشمن است تا مانع از بهرهبرداری دشمن از این قابلیتهای خود برای رسیدن به دستاوردهای میدانی یا مقابله با حملات شود.
به عبارت دیگرف این استراتژی به دنبال محروم کردن دشمن از توانایی مادی جهت جلوگیری از رسیدن به پیروزی و تضعیف استراتژی جنگی آن است که در نتیجه، اراده ادامه جنگ را تضعیف میکند.
اما استراتژی سوم، شامل هدف قرار دادن دقیق مراکز فرماندهی و کنترل یا ترور رهبران سیاسی و نظامی با هدف مختل کردن سیستم حکومتی یا اختلال در زنجیره فرماندهی و ارتباطات و در نهایت منجر به فلج شدن در تصمیم گیری یا فروپاشی زودرس ساختار فرماندهی میشود.
در این میان، در مورد ایران، حملاتی که رژیم صهیونیستی انجام داد نشان میدهد که این رژیم قصد داشت ترکیبی از هر سه استراتژی مذکور را اجرا کند، اما در محاسبات خود دچار اشتباهات بزرگی شد و تصور او از ساختار جامعه ایران و نظام این کشور غلط بود.
حتی با وجود مداخله مستقیم آمریکا هم استراتژی اتخاذ شده توسط اسرائیل موفق نبود.
شاید در ابتدا برخی تصور میکردند که به خاطر حمله اولیه غافلگیر کننده که اسرائیل علیه ایران انجام داد، نتایج ممکن بود متفاوت از چیزی باشد که آمریکا در کشورهایی مانند عراق ، افغانستان یا یمن انجام داده و در نهایت به هیچ چیزی نرسیده بود.
اما رژیم صهیونیستی هم مانند آمریکا در محاسبات خود اشتباه کرد و البته در مدتی بسیار کوتاهتر متوجه این خطای بزرگ شد.
به عنوان مثال در جنگ ویتنام، آمریکا دو عملیات هوایی بزرگ علیه شمال ویتنام با هدف جلوگیری از ارسال نیروها و تدارکات به سمت جنوب این کشور و وادار کردن هانوی (پایتخت ویتنام) به مذاکره برای توافق صلح طبق شروط واشنگتن انجام داد.
اولین عملیات به نام «رعد و برق خروشان» در دوره ریاست جمهوری جانسون آغاز شد و در طول آن ایالات متحده بر تشکیل تدریجی حملات هوایی از جمله هدف قرار دادن زیرساختهای صنعتی و گاهی تاسیسات غیرنظامی تمرکز داشت.
آمریکا در این عملیات بین 3 استراتژی مذکور در نوسان بود؛ یعنی هدف قرار دادن مراکز غیرنظامی، حمله به زیرساختهای نظامی و لجستیکی و تشدید نمادین حملات برای رساندن پیامهای سیاسی.
با این حال، آمریکا در رسیدن به اهداف خود در این عملیات شکست خورد؛ زیرا ویتنام شمالی حمایت ویتنام جنوبی را یک آرمان ملی غیرقابل انکار میدانست و حتی با وجود زیرساختهای نظامی ساده خود توانست در برابر تجاوزات آمریکا مقاومت کند.
در نتیجه، کاری که اسرائیل در ایران انجام داد را میتوان در چارچوب نمایشی بدون تاثیر واقعی تلقی کرد؛ زیرا این رژیم در محاسبات خود درباره ایران دچار اشتباه شد و نمیدانست حتی قادر به تغییر رفتار سیاسی و جهتگیری نظام ایران هم نخواهد بود، چه برسد به سرنگونی آن.
همچنین برای تغییر نظام یک کشور، عوامل تعیین کننده زیادی نیاز است که هیچکدام در مورد ایران وجود ندارد و این هدف قابل تحقق نیست.
انتهای پیام/