خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

چهارشنبه، 04 تیر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

سرگذشت عجیب زورگیری که سر طعمه‌اش را شکافت

اعتماد | همه | چهارشنبه، 04 تیر 1404 - 08:40
پسر زورگیر که دست به سرقت‌های خشن می‌زد، سرگذشت عجیب خود را بازگو کرد.
زورگيري،پدرم،پدر،دوستم،خانه،زندگي،چاقو،دستگير،مرد،اعصابم،*به ...

پسر زورگیر که دست به سرقت‌های خشن می‌زد، سرگذشت عجیب خود را بازگو کرد.
کد خبر: 720883 | ۱۴۰۴/۰۴/۰۴ ۰۸:۳۲:۵۰
آثار خودزنی های وحشتناک روی دستان ، طوری خودنمایی می کرد که هر کس با دیدن آنها دلهره می گرفت .
اگر چه سعی داشت خود را جوانی آرام و مظلوم جلوه دهد اما با آن که دستبندهای قانون دستانش را می فشرد بازهم با غرور خاصی ماجرای زورگیری هولناک خود را بازگو می کرد.
به گزارش روزنامه خراسان، او که با تلاش نیروهای زبده تجسس کلانتری گلشهر مشهد به همراه همدستش دستگیر شده بود،پس از آن که با دستور ویژه سرهنگ ابراهیم عربخانی (رئیس کلانتری گلشهر)مورد بازجویی های تخصصی قرارگرفت و به زورگیری خونبار از یک مرد جوان اعتراف کرد،به دایره مددکاری اجتماعی هدایت شد تا ابعاد گوناگون زندگی وی مورد واکاوی روان شناختی قرارگیرد.
*نامت چیست؟
سجاد.
*چند سال داری؟
۲۰ ساله هستم.
*به چه جرمی دستگیر شدی؟
نزاع و زورگیری!
*چی دزدیدی؟
چون دوستم را خفت کرده بودند به جای لوازم او می خواستم انگشتر آن مرد را بگیرم!
*فرزند چندم خانواده هستی؟
پدرم ۳ فرزند دارد که من بزرگ ترین آن ها هستم.
*پدرت چه کاره است؟
خیاط بود.
*مجردی؟
بله!
*با پدر و مادرت زندگی می کنی؟
نه!
آن ها ۱۳ سال قبل از یکدیگر جدا شدند.
آن زمان من کلاس دوم ابتدایی بودم.
*تا کلاس چندم درس خواندی؟
فکر کنم ۴-۵ کلاس خواندم.
*الان با پدرت زندگی می کنی؟
تا مدتی قبل با پدرم بودم ولی اکنون مدت کوتاهی است که به خانه مادرم آمده ام.
*پدرت بعد از طلاق ازدواج کرد؟
بله!
من در کنار نامادری ام بودم .به همین خاطر هم خیلی اختلاف داشتیم.
*مادرت هم ازدواج کرد؟
بله!
او هم به تازگی با مردی به نام ....
ازدواج کرده است!
ناپدری ام را می شناسم ،آدم بدی نیست!
*دوران کودکی را چگونه گذراندی؟
خیلی سخت!
*یعنی چطوری؟
خوب من فرزند بزرگ خانواده بودم،پدر و مادرم از هم جدا شدند .دیگر مورد توجه کسی نبودم.
بالاخره شرایط سختی را می گذراندم.
سرکار گچ کاری می رفتم و دربه دری کشیدم!
*دلیل جدایی پدر ومادرت را می دانی؟
پدرم مصرف کننده موادمخدر بود.
*خودت هم اعتیاد داری؟
فقط گاهی مشروبات الکلی استفاده می کنم.
*چرا از خانه پدرت رفتی؟
با نامادری ام نمی ساختم!
هر بار که به خانه می آمدم و با نامادری ام بحث می کردم ،پدرم از او حمایت می کرد وبه همین خاطر سرهرموضوع کم اهمیتی دعوا می شد.
در این شرایط از خانه فرارمی کردم و گاهی ۲یا۳ماه هم به خانه پدرم باز نمی گشتم.
*شب ها را کجا می خوابیدی؟
گاهی در مراکز مذهبی وپارک ها،البته بیشتر شب ها را در محلی می خوابیدم که آن جا کار می کردم.
*چندبار تاکنون دستگیر شده ای؟
۳ یا ۴ بار.
*به چه جرمی؟
شرب خمر و سرقت!
*اولین زورگیری را چگونه انجام دادی؟
من تا به حال زورگیری نکرده ام(با کمی مکث)البته این بار زورگیری کردم ولی قبلا نه!
*ماجرای زورگیری را تعریف می کنی؟
دیروز دوستم (همدست)درحالی که زیرپوش رکابی به تن داشت به در منزل ما آمد .با تعجب پرسیدم این چه وضعی است؟او را به داخل دعوت کردم که گفت:افرادی او را در جمعه بازار خفت کرده اند وبسته سیگار و کیف پول وپیراهنش را گرفته اند!...
از شنیدن این ماجرا خیلی اعصابم به هم ریخت.
او از جمعه بازار قدیمی تا منزل ما در حاشیه شهر که فاصله زیادی دارد ،پیاده آمده بود وخجالت می کشید به منزل خودشان برود!
به همین دلیل پیراهنی به او دادم وسپس باهم برای پس گرفتن لوازمش به راه افتادیم اما وقتی آن مرد را دیدم صدایش را بلند کرد وقصد داشت سروصدا به راه بیندازد که اعصابم خرد شد .دست دوستم چاقو بود و من هم یک چماق داشتم که دعوا کردیم.
*پس چرا لباس های تو آغشته به خون است؟
دوستم با همان چاقو،البته چاقو نبود یک تکه میلگرد که دسته دارد به سر آن مرد زد که سرش پاره نشد،سوراخ هم نشد،فقط جمجمه اش شکست که در حین درگیری خون های او روی لباس های من ریخت!
*زخم های وحشتناکی که روی ساعد و بازوهایت دیده می شود مربوط به چیست؟
این ها آثار خودزنی است!
قبلا زمانی که اعصابم به هم می ریخت با چاقو یا تیزی خودزنی می کردم تا آرام بگیرم!
*تا به حال به کانون اصلاح و تربیت هم رفته ای؟
نه!
*مردی را که از او زورگیری کرده اید می شناختی؟
نه!
من به خاطرحمایت از دوستم رفتم وقصد داشتم به جای سیگارها ولباسش،انگشتر او را زورگیری کنم!
*سیگار هم می کشی؟
با تعجب(من!)گاهی چند نخ می کشم!
*چرا طعمه خودتان را زخمی کردید؟
نمی خواستم دعوا کنم ولی او فحش داد و سرو صدا کرد.
*اکنون که دستگیر شده ای چه کسی برای دیدارت به کلانتری آمده است؟
فقط صدای مادرم را از سالن شنیدم!
اما از پدرم خبری ندارم.
*فکر می کنی اگر پدر و مادرت جدا نمی شدند سرنوشت تو هم به گونه دیگری رقم می خورد؟
سکوت!
نمی دانم!
*چرا مسیر خلافکاری را در پیش گرفتی؟
به خاطر زندگی آشفته ای که داشتم.
اگر من هم مانند خیلی از نوجوانان دیگر کسی را بالای سرم داشتم شاید به این مسیر نمی رفتم!
*به پدر ومادرهایی که در آستانه طلاق هستند چه می گویی؟
وقتی پدر ومادرها توانایی اداره یک زندگی آرام را ندارند،نباید فرزندان خود را قربانی خواسته های خودشان بکنند!
زمانی که به طلاق می رسند به آینده فرزندشان فکر کنند که در هیاهوی این آشفتگی های اجتماعی ،سرنوشت آن ها چه می شود.