رسانه در خط مقدم
مدیریت رسانه در دوره جنگ فراتر از اطلاعرسانی صرف است؛ این مدیریت بازتابی از جنگ روانی، جلب همبستگی ملی و مقابله با موج گسترده اطلاعات نادرست است.

به گزارش خبرگزاری مهر، آگاه نوشت: در دو دهه اخیر، تجربه جنگهایی همچون جنگ روسیه و اوکراین و درگیریهای خاورمیانه نشان دادهاند که رسانهها نقش حیاتی در ساختار روایت ملی و میزان تابآوری اجتماعی دارند.
بهعنوان مثال، در جنگ اوکراین از فوریه ۲۰۲۲ تا به امروز، رسانههای داخلی اوکراین توانستند با طراحی سریع کمپینهای اطلاعرسانی لحظهای، ضمن هماهنگسازی پیامها، افکار عمومی را جهتدهی کرده و از یکپارچگی داخلی محافظت کنند.
در مقابل رسانههای روسیه با مواجهه با فیلترینگ و تحریمهای بینالمللی مجبور شدند، تمرکز خود را بر رسانههای موازی و شبکههای اجتماعی بگذارند.
با این حال ناکامی در هماهنگی روایتها، باعث ضعف آنها در جذب دستکم بخشی از افکار عمومی بینالمللی شد.
اصول کلیدی، در این زمینه به این ترتیب است: دقت بالا در انتخاب کلمات برای انتشار اخبار حساس، لحاظکردن اصول حقوق بشری حتی در مواجهه با اطلاعات محدود، حفظ شفافیت هدفمند درباره واقعیتها بهگونهای که از یکسو اعتماد عمومی افزایش یابد و از سوی دیگر مانع سوءاستفاده دشمن شود و نهایتاً طراحی زنجیرهای از پیامها با هماهنگی نهادهای رسمی، رسانههای مستقل و فعالان فضایمجازی.
این ساختار چندلایه باعث میشود پیامها همراستا و همزمان منتشر شوند تا خلاءهای خبری پر شود و دشمن نتواند در آن وارد شده یا فضای رسانهای را مسموم کند.
روایت مردمی، مکمل روایتهای رسانهای
در تجربه سوریه، رسانههای مقاومت و دولت سوریه توانستند با ایجاد شبکهای از خبرنگاران محلی و ارتباط مستقیم با ساکنان شهرهای محاصرهشده، اهمیت «اطلاع سریع، اما واقعی» را نشان دهند.
این آموزه درس مهمی برای رسانههای داخلی ماست؛ در زمان جنگ، نباید فقط اخبار رسمی منتشر شود بلکه روایتهای واقعی مردم باید از طریق خبرنگاران منطقهای یا افراد مطلع منعکس شود تا داستان جنگ تنها ساختاری دولتی نداشته باشد و به روایت انسانی نزدیک باشد.
رسانه باید به چشم شهروندان بنگرد، پیامرسان دغدغهها و امیدهای آنان باشد تا حس همدلی عمومی تقویت شود.
بهعلاوه رسانههای داخلی باید پایگاه دادهای مستمر و منظم از اخبار و رسانههای خارجی داشته باشند تا با تحلیل محتواهای خبری آن سوی مرزها، زمینهسازی برای پاسخ سریع و مستدل فراهم شود.
اگر در جنگ، اظهارنظر رسمی تأخیر داشته باشد، رسانه بیدرنگ جای آن را پر میکند و پیام نادرست دشمن را بیپایه میسازد.
تجربه چند سال اخیر نشان داده که در خلأ خبری، بازیگران خارجی تلاش میکنند با روایت متقلبانه خود، زمینه عملیات روانی را فراهم کنند؛ از اینرو هماهنگی، سرعت و دقت، سه ضلع اساسی در مدیریت رسانه داخلی در جنگ است.
هوش مصنوعی در مدیریت رسانه
با ورود فناوریهای نوین، بهویژه هوش مصنوعی، ساختار مدیریت رسانه در جنگ دچار تحولی عمیق شده است.
الگوریتمهایی که میتوانند بهصورت خودکار اخبار در حال انتشار را اسکن کرده، عمق، جهت و قابلیت انتشار آن را پیشبینی کنند، نقش قدرتمندی در تحلیل میزان تهدید یا فرصت خبری ایفا میکنند.
در جنگ اخیر اوکراین، چند پلتفرم مجهز به هوش مصنوعی توانستند با ردیابی صدها هزار پست خبری و شبکهای، اطلاعات نادرست را شناسایی کرده، میزان رسیدن آنها به مخاطبان هدف را محاسبه کرده و رسانهها را از نقاط بحرانی آگاه کنند تا کاستی قبل از گسترش پیامهای غلط اصلاح شود.
البته هوش مصنوعی تنها به شناسایی اخبار دروغ اکتفا نمیکند؛ قابلیت تولید جنبههای بصری داستان نظیر نقشههای تعاملی، اینفوگرافیکهای لحظهای و حتی خلق صدا یا ویدئو از متن را دارد.
این ابزارها بهویژه در مناطق جنگی که امکان پوشش تصویری محدود است یا رفتوآمد خبرنگاران دشوار، بسیار کاربردیاند.
در خلال جنگ قرهباغ (این جنگ به عنوان جنگ ۴۴ روزه نیز شناخته میشود، در منطقه قرهباغ کوهستانی و مناطق اطراف آن بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان به وقوع پیوست) در پاییز ۲۰۲۰، چند رسانه از هوش مصنوعی برای تولید ویدئوهای انیمیشنی کوتاه استفاده کردند و توانستند روایت پیشروی میدان جنگ را برای کسانی که در جنگ نبودند، زنده و شفاف کنند.
پیوند فرآیندهای خبری با محتوای مستقل تولیدشده توسط هوش مصنوعی، همگان را در جریان قرار میدهد و بهویژه برای مخاطبان نسل جوان که به محتوای جذاب، تصویری و تعاملی گرایش بیشتری دارند، قدرت اتصال به رویدادها را فراهم میکند.
با این حال، استفاده از هوش مصنوعی نیز چالشهایی دارد.
ابزارهای هوشمند میتوانند مورد بهرهبرداری دشمن برای تولید «شبکهای از اخبار جعلی پیشرفته» قرار گیرند؛ بنابراین مدیریت رسانه در جنگ باید دو فرآیند همزمان را دنبال کند: نخست بهکارگیری هوش مصنوعی برای کشف و انتشار اخبار حقیقتمحور؛ دوم ارتقای امنیت رسانهای با استفاده از سیستمهای تشخیص جعل صدا یا تصویر، احراز هویت منابع خبری و پایش فرکانس گسترش «دیپفیک» ها و محتوای دستکاریشده.
در نتیجه دستگاه رسانهای رسمی باید تیمی متشکل از متخصصان امنیت سایبری، خبرنگاران مسلط به تحلیل هوش مصنوعی و روابط عمومی متخصص در مسئله جنگ دیجیتال تشکیل دهد تا هم در ساخت و هم در محافظت از پیام تا رسیدن به مخاطب مؤثر عمل کند.
هوش مصنوعی در تحلیل رفتار کاربران نیز نقش دارد؛ فناوریهایی وجود دارد که با بررسی نظرات کاربران، نوع واکنشها، بازنشرها و کامنتها میتواند الگوهای همبستگی یا واکنش منفی را شناسایی کند.
اگر در دوران جنگ، رسانه بتواند مناسبتی برای افزایش هماهنگی ملی یا جلوگیری از آشفتگی به موقع تشخیص دهد، میتواند با تولید محتوای استراتژیک دقیق در همان لحظه به مردم پاسخ دهد و از شعلهور شدن احساسات خشمآلود آنها و پیامدهای منفی آن جلوگیری کند.
همه آنچه مرور شد، نشان میدهد که هوش مصنوعی دیگر تنها ابزار سرعت نیست، بلکه عنصری دفاعی و ایجابی در جنگ رسانهای محسوب میشود.
نقش مردم و سواد رسانهای عمومی
در شرایط جنگ، رسانهها هرقدر قدرتمند باشند، بدون مشارکت مردم و ارتقای سواد رسانهای عمومی نمیتوانند موفق عمل کنند.
سواد رسانهای یعنی توانایی تحلیل پیام، شناسایی منابع معتبر، درک انگیزههای پنهان و حتی درک ساختار هوش مصنوعی مخرب!
وقتی مردم بتوانند اخبار را نه صرفاً بخوانند، بلکه از صحتسنجی اولیه، بررسی منابع و ارزیابی شواهد عبور دهند، رسانهها میتوانند در یک فضای اعتمادآمیز، پویایی بیشتری داشته باشند.
در این زمینه، تجربه جبهه مقاومت فلسطین در حملههای غزه نشان داد کسانی که آموزش رسانهای پایدار دیدهاند، به سرعت میتوانند سامانههای جعلی یا سناریوهای ساختهشده دشمن را شناسایی کرده و شبکههای اجتماعی را با بررسی و اصلاح پیامها پاکسازی کنند.
این نهتنها موجب کاهش مخاطبان محتوای منفی میشود، بلکه به کاربران انگیزه مشارکت در ثبات رسانهای میدهد؛ گویی همگی نگهبان دروازههای روایت واحد ملی شدهاند.
در این میان، رسانههای رسمی نیز باید نقش مربی را عهدهدار شوند؛ تولید محتوای آموزش سریع درباره سواد رسانهای، راهنماهایی از قبیل «چطور اخبار را بررسی کنیم» و نیز افتتاح پرتالهایی برای ثبت اخبار مشکوک یا منابع خبری ناشناخته، بهگونهای که مردم بتوانند به سادگی محتوا را ارسال کرده و کارگروههای تخصصی صحتسنجی کنند.
در این چرخه، مردم نه فقط مصرفکننده بلکه ناظران و تولیدکنندگان فعال خبری میشوند و رسانه توان بیشتری برای پیشگیری از نشر اطلاعات نادرست پیدا میکند.
افزون بر آن، رسانهها باید تلاش کنند عاطفه و تحلیل را با هم تلفیق کنند.
مردمی که سواد رسانهای دارند، در مواجهه با تصاویر دردناک جنگ واکنش احساسی نشان میدهند اما در عین حال قادرند پیام را تحلیل کرده و معنای آن را بفهمند.
این تفاوت در عمل باعث میشود در مواجهه با محتوای تبلیغاتی یا جنگ روانی دشمن نه فقط متأثر نشوند، بلکه استقلال فکری خود را حفظ کنند.
به عبارت دیگر، رسانههایی که سواد رسانهای عمومی را ارتقا دادهاند، یک سپر فکری ملی ساختهاند که توانایی خنثیسازی حملات رسانهای دشمن را دارد.
رسانههای داخلی، روایتگر و حافظ حقیقت
مدیریت رسانههای داخلی در زمان جنگ، فرآیندی نیست که با انتشار چند خبر رسمی بهپایان برسد.
این فرآیند نیازمند طراحی دقیق روایت، استفاده نوآورانه از فناوری، بهویژه هوش مصنوعی و مشارکت پرشور مردم در نقش کنترلکننده و بازتابدهنده اخبار است.
تنها در چنان ساختار منسجم و چندلایهای، میتوان در برابر هجوم روایات خارجی ایستاد، اعتماد ملی را مدیریت و همبستگی اجتماعی را حفظ کرد.
در جنگهای اخیر، نمونههای موفق و ناموفق فراوانی وجود دارد.
با تحلیل دقیق آنها و بهرهگیری از هوش مصنوعی در کنار ارتقای سواد رسانهای عمومی، رسانههای داخلی میتوانند به ارتش نرمافزاری تبدیل شوند؛ نیرویی که نهتنها خبررسان است، بلکه روایتساز، حافظ حقیقت و سازنده امید و مقاومت ملی است.
مقابله رسانههای داخلی در جنگ روانی
در سالهای اخیر، رسانههای داخلی کشور ما در چند موقعیت خاص عملکرد موفقی در مقابله با جنگ روانی و تبلیغات رسانهای رژیم صیهونیستی از خود نشان دادهاند که در ادامه، به چند نمونه برجسته از این موارد اشاره میشود:
ماجرای شهادت سردار قاسم سلیمانی (دی ۱۳۹۸): پس از ترور سردار قاسم سلیمانی از سوی آمریکا با حمایت رژیم اشغالگر، رسانههای وابسته به تلآویو سعی کردند با القای «شوک و ضعف جبهه مقاومت»، فضای یاس و ترس را در میان مردم ایران ایجاد کنند.
در مقابل رسانههای داخلی ایران با بهرهگیری از روایتهای واقعگرای احساسی، مستندات تصویری و تحلیلهای سریع، فضای رسانهای را به سمت عزتمحور بودن شهادت و تداوم راه مقاومت هدایت کردند.
پخش گسترده تشییع میلیونی در شهرهای مختلف کشور، مقابلهای موفق با پروژه رسانهای تلآویو بود.
عملیاتهای تلافیجویانه موشکی علیه رژیم غاصب صهیونیست (بهویژه در ماجرای پاسخ به حملات این رژیم به سوریه): در برخی از عملیاتهای موشکی یا پهپادی گروههای مقاومت، رژیم صهیونیستی تلاش کرد با روایتسازی رسانهای این حملات را بی تأثیر جلوه دهد اما رسانههای ایران با پخش تصاویر، فیلمها و اطلاعات دقیق مثل نام بردن از پایگاههای هدف گرفته شده یا تحلیل موقعیتها، توانستند روایت جنگی مؤثر و اعتمادآفرینی ارائه دهند که مخاطب داخلی و حتی منطقهای را اقناع کرد.
درگیریهای غزه در سالهای ۲۰۲۱ و ۲۰۲۳ (عملیات «شمشیر قدس» و «طوفان الاقصی»): در این جنگها که جبهه مقاومت فلسطین با حمایت معنوی ایران وارد نبرد سنگین با رژیم صهیونیستی شد، رسانههای این رژیم کوشیدند نقش ایران را به شکلی منفی بزرگنمایی کنند و کشور ما را عامل این جنگ معرفی کنند.
رسانههای داخلی ایران با هوشمندی تمرکز خود را بر «مردمیبودن مقاومت فلسطین»، حمایت جهانی از آرمان فلسطین و «حق مشروع دفاع» گذاشتند.
پوششهای زنده، تحلیلهای حقوقی بینالمللی و روایتهای انسانی از خانوادههای فلسطینی، از جمله ابزارهایی بود که با موفقیت در برابر روایت تلآویو ایستادگی کرد.
خنثیسازی ادعای حملات سایبری رژیم صهیونیستی به زیرساختهای ایران (مانند ماجرای حمله ادعایی به بنادر یا تأسیسات آب و برق): در برخی مقاطع، رژیم اشغالگر قدس از طریق رسانههای غربی یا وابسته سعی کرد وانمود کند زیرساختهای ایران در اثر حملات سایبری فلج شدهاند.
رسانههای داخلی با انتشار گزارشهای فنی، مصاحبه با متخصصان امنیت سایبری و نمایش تداوم خدمات در سطح کشور، توانستند این پروژههای رسانهای را بیاثر یا کماثر کنند.
ماجرای «پروژه ایرانهراسی» در اعتراضات داخلی (پاییز ۱۴۰۱): گرچه این موضوع مستقیماً به جنگ فیزیکی مرتبط نبود اما رژیم جنایتکار اسرائیل از اعتراضات داخلی ایران برای پیشبرد پروژه تخریب چهره ایران در افکار عمومی منطقه استفاده کرد.
رسانههای داخلی با پوشش همزمان دو رویکرد: هم بازتاب منطقی مطالبات اجتماعی و هم افشاگری درباره نقش این رژیم و سازمانهای اطلاعاتی در تحریک خشونت، توانستند بخشی از افکار عمومی را از افتادن در دام جنگ روانی بازدارند.