خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

جمعه، 23 خرداد 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

مظلومِ پیروز؛ امام هادی(ع) مظهر سخاوت و بردباری - تسنیم

تسنیم | استان‌ها | چهارشنبه، 21 خرداد 1404 - 14:53
در یکی از سخت ترین دوره های خفقان عباسی، امام هادی(ع) با وجود فشارهای سیاسی و امنیتی، موفق شد تشیع را وسعت داده و قویتر کند و در تقابل با شش خلیفه عباسی، پیروز شود.
امام،حضرت،هادي،عباسي،بن،متوكل،علي،سامرا،نزد،خدا،هيبت،مدينه،ش ...

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، امروز، پانزدهم ذی‌الحجه، مصادف با سالروز میلاد امام هادی(ع) است.
امام علی بن‌محمد(ع) مشهور به امام هادی(ع) یا امام علی‌النقی(ع)، دهمین امام شیعیان و فرزند امام جواد(ع) است.
ایشان از 220 تا 254 ق به مدت 34 سال، امامت را به عهده داشت.
دوران امامت امام هادی(ع) با خلافت شش نفر از خلفای عباسی از جمله متوکل همزمان بود.
آن حضرت بیشتر سال‌های امامت خود را در سامرا تحت نظارت حاکمان عباسی گذراندند.
از امام هادی(ع) احادیثی در امور اعتقادی، تفسیر، فقه و اخلاق روایت کرده‌اند.
در بخشی از این روایات، به مباحث کلامی همچون تشبیه و تنزیه و جبر و اختیار پرداخته شده است.
زیارت جامعه کبیره و زیارت غدیریه نیز از ایشان نقل شده است.
خلفای عباسی امام هادی(ع) را محدود می‌کردند و مانع از ارتباط آن حضرت با شیعیان می‌شدند.
به همین علت، ایشان بیشتر به واسطه سازمان وکالت که متشکل از جمعی از وکیلان امام(ع) بود، با شیعیان ارتباط داشتند.
حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، عثمان بن‌سعید عمری، ایوب بن نوح و حسن بن راشد از اصحاب ایشان بوده‌اند.
مقام معظم رهبری می فرمایند: بالاخره در نبرد بین امام هادی (علیه‌السّلام) و خلفایی که در زمان ایشان بودند، آن کس که ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادی (علیه‌السّلام) بود...
در زمان امامت آن بزرگوار شش خلیفه، یکی پس از دیگری، آمدند و به درک واصل شدند.
آخرین نفر آنها، «معتز» بود که حضرت را شهید کرد و خودش هم به فاصله‌ی کوتاهی مُرد.
این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یکی به‌دست پسرش کشته شد، دیگری به دست برادرزاده‌اش و به همین ترتیب بنی‌عباس تارومار شدند؛ به عکسِ شیعه.
شیعه در دوران حضرت هادی و حضرت عسگری (علیهماالسّلام) و در آن شدت عمل روزبه‌روز وسعت پیدا کرد؛ قویتر شد.
مزار امام هادی در سامرا، زیارتگاه شیعیان است.
این زیارتگاه به دلیل دفن ایشان و فرزند بزرگوارشان امام حسن عسکری(ع)، حرم عسکریین خوانده می‌شود.
متوکل عباسی در سال 233 ق امام هادی(ع) را وادار کرد تا از مدینه به سامرا بروند.
گفته شده دلیل این کار متوکل، بدگویی عبدالله بن‌محمد کارگزار حکومت عباسی در مدینه و بریحه عباسی، امام جماعت منصوب خلیفه در مکه و مدینه، علیه امام هادی(ع) و همچنین، گزارش‌هایی از میل مردم به امام دهم شیعیان بوده است.
بردباری
ائمه معصومین(ع) نمونه انسان کامل و خلیفه خداوند بر زمین و الگوی عملی اخلاق قرآنی هستند.
هیچ‌کس در طول تاریخ همانند ائمه را در اخلاق ندیده است و اصلاً چنین قیاسی ناصواب است که امام علی(ع) در نهج‌البلاغه فرمودند: «لا یقاس بآل محمد احد».
یکی از برجسته‌ترین صفات مردان بزرگ الهی بردباری است؛ زیرا برخوردهای آنان با مردم نادان بیشتر از همه است و آنان برای هدایتشان باید صبر پیشه کنند تا این‌گونه دروازه‌ای از رستگاری را به رویشان بگشایند.
«بریحه عباسی»، گماشته دستگاه حکومتی و امام جماعت دو شهر مکه و مدینه بود.
او از امام هادی(ع) نزد متوکل سخن‌چینی و سعایت کرد و برای او نوشت: «اگر مکه و مدینه را می‌خواهی، علی بن‌محمد(ع) را از این دو شهر دور کن؛ زیرا مردم را به سوی خود فرا خوانده و گروه بسیاری نیز به او گرایش یافته و از او پیروی می‌کنند.
در اثر سعایت‌های بریحه، متوکل، امام(ع) را از جوار پر فیض و ملکوتی رسول خدا(ص) تبعید کرد و ایشان را به سامرا فرستاد.
در طول این مسیر، بریحه نیز با ایشان همراه شد.
در بین راه رو به امام(ع) کرد و گفت که تو خود بهتر می‌دانی که من عامل تبعید تو بودم.
سوگندهای محکم و استوار خورده‌ام که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمؤمنین(متوکل) و یا حتی یکی از درباریان و فرزندان او کنی، تمامی درختانت را در مدینه به آتش کشم و خدمتکارانت را بکشم و چشمه‌ها و قنات‌های مزرعه‌ات را ویران کنم.
بدان که در تصمیم خود مصمم خواهم بود.
امام(ع) با چهره‌ای گشاده در پاسخ بریحه فرمود: «نزدیک‌ترین راه برای شکایت از تو، این بود که دیشب شکایت تو را به درگاه خدا عرضه کنم و من شکایتی را که نزد خدا کرده‌ام، نزد غیر خدا و پیش بندگانش عرضه نخواهم کرد».
بریحه که رأفت و بردباری امام(ع) را در مقابل سعایت‌ها و موضع زشتی که در برابر ایشان گرفته بود دید، به دست و پای حضرت افتاد و با تضرع و زاری از امام(ع) درخواست بخشش کرد.
امام(ع) نیز با بزرگواری تمام فرمودند که تو را بخشیدم.
هیبت و وقار
ائمه اطهار(ع) مظاهر قدرت و عظمت خداوند و معادن کلمات و حکمت ذات مقدس حق و منبع تجلیات و انوار خاصه او هستند.
براین اساس از یک قدرت معنوی فوق‌العاده و نفوذ و هیبت خاصی برخوردار هستند.
امام هادی(ع) مانند پدران گرامی خود و انبیای الهی، از آن‌چنان هیبت و نفوذ معنوی برخوردار بود که همگان را وادار به کرنش می‌کرد و این امر اختصاص به شیعیان حضرت نداشت.
این هیبت و عظمت خدادادی را در زیارت جامعه و از زبان امام هادی(ع) چنین می خوانیم: «طأطأ کل شریف لشرفکم، و بخع کل متکبّر لطاعتکم، و خضع کل جبار لفضلکم، و ذل کل شیء لکم؛ هر بزرگ و شریفی در برابر بزرگواری و شرافت شما سر فرود آورده و هر خود‌بزرگ‌بینی به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگویی در برابر فضل و برتری شما فروتنی کرده و همه چیز برای شما خوار و ذلیل گشته است».
در این باره از محمد بن‌حسن اشتر علوی نقل شده که همراه پدرم با جمعی از مردم عباسی، طالبی و جعفری نزد متوکل عباسی بودیم که ناگهان ابوالحسن، امام هادی(ع) وارد شد و آهنگ در قصر خلیفه را کرد.
تمامی حاضران بلا استثناء از مرکب‌هایشان فرود آمده، احترامات لازمه را به عمل آوردند تا حضرت وارد کاخ شد، مردی از آن جمع از این تجلیل و گرامیداشت به خشم آمده لب به اعتراض گشود و گفت که این تشریفات برای کیست؟
چرا برای این جوان این همه احترام بگذاریم؟
او نه از ما بالاتر است و نه بزرگسالتر.
به خدا قسم هنگام خارج شدن، دیگر برای او بپا نخواهیم خاست و از اسب فرود نخواهیم آمد.
ابوهاشم جعفری به او چنین پاسخ داد که به خدا سوگند با ذلت و کوچکی به او احترام خواهی گذاشت.
لحظاتی بعد امام(ع) از قصر خارج شد و بانگ تکبیر و سرود توحید برخاست و همه مردم به احترام امام(ع) بپا خاستند، ابوهاشم مردم را مخاطب ساخته و گفت که مگر شما نبودید که تصمیم داشتید به حضرت احترام نگذارید؟
گروهی از آن میان پرده از حالت درونی خود برداشته گفتند که به خدا قسم نتوانستیم خودمان را کنترل کنیم و بی‌اختیار از اسب فرود آمده به ایشان احترام گذاشتیم.
زید بن‌موسی(ع) چندین بار به عمر بن فرج گوشزد کرد و از او خواست که وی را بر امام هادی(ع) مقدم بدارد و می‌گفت که او جوان است و من عموی پدر او هستم.
عمر بن فرج سخن او را برای امام هادی(ع) نقل کرد.
امام فرمود: «یک بار این کار را بکن.
فردا مرا پیش از او در مجلس بنشان، سپس ببین چه خواهد شد».
روز بعد عمر، امام هادی(ع) را دعوت کرد و آن حضرت در بالای مجلس نشست.
سپس به زید اجازه ورود داد.
«زید» در برابر امام(ع) بر زمین نشست.
چون روز پنجشنبه شد، ابتدا به زید اجازه داد تا وارد شود و در صدر مجلس بنشیند، سپس، از امام(ع) خواست تا وارد شود.
امام(ع) داخل شد.
هنگامی که چشم زید به امام(ع) افتاد و هیبت امامت را در رخسار حضرت مشاهده کرد، از جایش برخاست و امام(ع) را بر جای خود نشاند و خود در برابر او نشست.
هیبت امام(ع) آن‌چنان قوی و نفوذ ایشان آنقدر نیرومند بود که هنگام آمدن نزد متوکل تمامی درباریان و نگهبانان قصر بی‌اختیار هنگام حضور امام(ع) قیام می‌کردند و بدون کمترین بهانه‌جویی و به انتظار گذاشتن، درها را می‌گشودند و پرده‌ها را کنار می‌زدند.
ناگفته پیداست که نیرومندی و هیبت امام(ع) ناشی از سلطنت دنیوی یا اندوخته‌های مالی نبود، بلکه سرّ عظمت ایشان در اطاعت خداوند متعال، زهد در دنیا و پایبندی به دین بود.
امام(ع) خواری و ذلت عصیان خدا را از خود دور ساخته و از طریق اطاعت پروردگار به اوج عزت و وقار دو جهان رسیده بود.
زهد و عبادت امام هادی(ع)
امام هادی(ع) از تمام لذات زودگذر و مادی این جهان روی گردانده و به ضروریات آن اکتفا کرده بود، کمترین توجهی به جلوه‌های فریبنده نشان نمی‌داد و زندگی خود را وقف عبادت خدای متعال کرده بود.
ایشان کار را در زهد و ورع تا بدانجا رسانده بود که خانه مسکونی حضرت در سامرا و مدینه از اثاثیه معمولی نیز خالی بود و هنگامی که مأموران متوکل عباسی شبانگاه به منزل حضرت هجوم آوردند و به بازرسی آن مشغول شدند، چیزی قابل توجه در آن نیافتند.
بار دیگر که به خانه حضرت در سامرا هجوم آوردند ایشان را در اتاقی در بسته مشاهده کردند؛ در حالیکه با لباسی پشمین بدون هیچ فرشی بر شن و سنگریزه نشسته بود.
سبط بن جوزی درباره زهد آن امام همام(ع) می‌گوید که امام هادی(ع) کمترین میل و گرایشی به دنیا نداشت و همیشه ملازم مسجد بود، هنگامی که خانه‌اش را بازرسی کردند، جز قرآن، کتب دعا و چند کتاب علمی در آن چیزی نیافتند.
حضرت مانند اجداد طاهرین خود زندگی بی‌آلایشی را پیش گرفته بود و اهمیتی به مسائل مادی نمی‌داد، بلکه تمام توجه ایشان اتصال دائمی به حق‌تعالی بود.
جدش مولای متقیان، امیرمؤمنان علی(ع) نیز از پارساترین مردم بود و در ایام خلافت خویش هیچ اندوخته مادی برای خود فراهم نکرد و کفش و کمربندش از لیف خرما بود و کفشش را خود تعمیر می‌کرد.
بر شکم خود سنگی می‌بست تا فشار گرسنگی را کاهش دهد و همسرش دخت گرامی پیامبر اکرم زهرای اطهر(س) نیز مانند پدر و شوهر والامقامش زندگی زاهدانه‌ای را دنبال می‌کرد و در خانه‌اش از اثاث‌البیت خبری نبود و دستانش از آسیا کردن گندم تاول زده بود.
ائمه(ع) این چنین زیستند و نعمت‌های مادی را کنار گذاشته کریمانه از مظاهر فریبنده حیات گذشتند و تنها به کاری پرداختند که آنان را به خداوند نزدیک کند.
آن امام عظیم‌الشأن(ع) به دور از گرایش‌های مادی و هواهای نفسانی و خودبزرگ‌بینی، برای معیشت خود و خانواده‌ در مزرعه کار می‌کرد.
علی بن حمزه می‌گوید که ابوالحسن ثالث را دیدم که بر زمینی کار می‌کرد و قدم‌هایش از عرق خیس شده بود.
به ایشان گفتم که قربانت گردم، کارگران کجا هستند؟
حضرت فرمودند که ای علی!
بهتر از من و پدرم کسانی بودند که با بیل در زمین خود کار می‌کردند.
آن‌ها چه کسانی بودند؟
حضرت فرمود که رسول‌اللّه(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و همه پدرانم با دست خویش کار می‌کردند و این کار پیامبران، رسولان و اوصیای صالح بوده است.
امام هادی(ع) شب‌هنگام به پروردگار خود روی می‌آورد و شب را با حالت خشوع به رکوع و سجده سپری می‌کرد و بین پیشانی نورانی‌اش و زمین جز سنگ ریزه و خاک حائلی وجود نداشت و پیوسته این دعا را تکرار میکردند که «الهی مسی قد ورد، و فقیر قد قصد، لا تخیب مسعاه و ارحمه و اغفر له خطاه؛ بارالها!
گنهکاری بر تو وارد شده و تهیدستی به تو روی آورده است، تلاشش را بی‌نتیجه مگردان و او را مورد عنایت و رحمت خویش قرار داده و از لغزشش درگذر».
پارسایی و انس با پروردگار، آن‌چنان نمودی در زندگی امام نقی(ع) داشت که برخی از شرح حال‌نویسان در مقام بیان برجستگی‌ها و صفات والای آن گرامی به ذکر این ویژگی پرداخته‌اند.
ابن کثیر می نویسد: «کان عابدا زاهدا؛ او عابدی وارسته و زاهد بود».
آری!
آن بزرگ مشعل‌دار هدایت امت (امام هادی(ع))، بیش از همه معاصران خود به عبادت و تهجد می‌پرداخت و تقوا و پایبندی وی به اصول دیانت زبانزد خاص و عام بود.
آن حضرت تمام نوافل را بجا می‌آورد و در رکعت سوم نافله مغرب، سوره حمد و اول سوره حدید تا «انه علیم بذات الصدور» و در رکعت چهارم پس از سوره حمد، آخر سوره حجرات را تلاوت می‌کرد.
نافله‌ای را نیز به این صورت به حضرت نسبت داده‌اند که ایشان در رکعت اول، سوره حمد و یس و در رکعت دوم، سوره حمد و الرحمن را تلاوت می‌کردند.
آنچه در هنگام مطالعه سیره همه ائمه آطهار(ع) به وضوح قابل مشاهده است، توجه شدید آن بزرگواران به عبادت، شب زنده‌داری، تلاوت قرآن و مناجات با پروردگار و دوری از زخارف دنیوی است.
سخاوت و جود امام(ع)
امامان معصوم(ع) برای مظاهر دنیوی، از جمله مال و ثروت ارزش ذاتی قائل نبودند و سعی می‌کردند به حداقل آن که زندگی معمولی روزانه آنان را تأمین کرده و آن بزرگواران را در راه انجام وظایف فردی و اجتماعی یاری رساند، بسنده کنند و مازاد آن را در راه‌هایی که موجب خشنودی خداوند بود صرف کنند.
یکی از این راهها انفاق به افراد تهیدست و نیازمند بود.
این شیوه خداپسندانه مالی که در زندگی همه معصومان(ع) در سطح گسترده‌ای به چشم می‌خورد، علاوه بر جنبه‌های معنوی و آثار اخروی، عامل مهمی در کاهش فقر و فاصله طبقاتی جامعه اسلامی و تألیف قلوب افراد و حفظ شخصیت و علاقه‌مند کردن آنان به مکتب اهل بیت(ع) و جلوگیری از ارتباط و نزدیک شدن آنان به دستگاه زر و زور خلفا بود.
در پرتو برخورداری ائمه(ع) از این خلق نیکو، وجود آن بزرگواران پیوسته مایه امید و خانه‌شان نه تنها مرکز نشر دانش، بلکه پناهگاه افراد نیازمند و درمانده و محل رفت و آمد انسان‌های مختلف، به ویژه آنان که از راه دور آمده بودند، بود.
این مسئله هم برای عموم مردم جا افتاده بود، به‌گونه‌ای که وقتی فرد نیازمند و درمانده‌ای را می‌دیدند، او را به خانه امامان(ع) راهنمایی می‌کردند و هم برای خود افراد درمانده، بدین معنی که به محض مواجه شدن با مشکلی به طور مستقیم سراغ خانه امامت را می‌گرفتند.
امام هادی(ع)، همچون پدر بزرگوارشان تنها برای جلب رضای پروردگار، مسکین، یتیم و اسیر را بر خانواده خود مقدم داشته و اطعام آنان را در درجه اول اهمیت قرار می‌دادند تا جایی که غذایی برای خانواده ایشان باقی نمی‌ماند و در مورد لباس نیز بدین گونه عمل می‌کردند.
امام صادق(ع) نیز آنقدر به مستحقین انفاق ‌کرده و لباس می‌دادند که دیگر برای افراد خانواده‌شان چیزی یافت نمی‌شد.
آری!
آن حضرت، کانون سخاوت و کرم بود و گاهی مقدار انفاق به حدی از فزونی می‌رسید که دانشمندی مانند ابن شهرآشوب پس از نقل آن می‌گوید که این مقدار انفاق، عمل معجزه گونه‌ای است که جز پادشاهان از عهده کسی ساخته نیست و تاکنون این مقدار انفاق را از کسی نشنیده‌ایم.
مورخان موارد بی‌شماری از بخشش‌های آن امام همام، نسبت به فقرا و درماندگان را نقل کرده‌اند که به عنوان نمونه به ذکر چند مورد بسنده می‌شود.
هیئتی از شیعیان بلندپایه مرکب از ابوعمرو عثمان بن سعید، احمد بن اسحاق اشعری قمی و علی بن جعفر به دیدار امام هادی(ع) رفتند.
احمد بن اسحاق از وامی که در گردن داشت به حضرت شکایت برد، ایشان به وکیل خود عمرو رو کرده فرمودند که به احمد سی هزار دینار و به علی بن‌جعفر نیز همان مقدار بپرداز.
سپس، حضرت به خود عمرو وکیل حضرت نیز سی هزار دینار بخشیدند.
حضرت برای این بزرگان زندگانی مرفهی فراهم آورده بود و غبار فقر را از خانه شان برده بود و طبیعی است که بهترین بخشش، آن است که اثری نیکو و ماندگار از خود بجا گذارد.
نمونه‌ای دیگر از کرم حضرت را اسحاق جلاّب چنین نقل می‌کند که در «یوم الترویه» (هشتم ذی‌الحجه) برای ابوالحسن هادی(ع) تعداد زیادی گوسفند خریدم و ایشان تمام گوسفندان را در میان خویشان خود تقسیم کردند.
مورد دیگر که اعجاب مورخان را برانگیخته است، چنین است که حضرت به قصد روستایی متعلق به خودشان از سامرا خارج شدند، چندی بعد یکی از بادیه‌نشینان به در خانه حضرت آمد، خانواده حضرت به آن مرد گفتند که ایشان به زمینی خارج از شهر رفته‌اند و آن مرد هم متوجه محل حضرت شده و پس از دیدن ایشان با صدایی ضعیف گفت که یابن رسول‌الله(ص) من مردی از اعراب کوفه و از موالیان و محبان جدت علی بن ابی‌طالب(ع) هستم، سنگینی قرض مرا از پا درآورده است و جز تو گره‌گشایی نمی شناسم.
حضرت(ع) متأثر شدند و دیدند وی متمسک به ولایت علی(ع) است، ولی خود حضرت در آن هنگام در تنگنا بودند و کمکی از دستش ساخته نبود، ازاین رو، به دست خودشان ورقه‌ای نوشتند مبنی بر آنکه اعرابی از حضرت مبلغ معینی طلبکار است، سپس، کاغذ را به او داده گفتند که این کاغذ را نزد خودت داشته باش و به سامرا برو، هر وقت دیدی عده‌ای نزد من جمع شده‌اند، برخیز و طلبی را که در این کاغذ است از من بخواه و بر من سخت بگیر که چرا بدهی‌ام را نپرداخته‌ام و تمامی دستورات مرا انجام بده.
اعرابی ورقه را گرفت و هنگامی که حضرت به سامرا بازگشت عده‌ای به دیدن ایشان آمدند که در میان آنان جاسوسان و مأموران حکومت عباسی هم حضور داشتند، چندی نگذشت که اعرابی از راه رسید و کاغذ را نشان داده خواستار پرداخت مبلغ مذکور در آن شد، امام(ع) به عذرخواهی پرداخت لیکن اعرابی با اصرار خواستار پول خود بود و همچنان تأکید می‌کرد.
حاضرین در مجلس متفرق شدند و جاسوسان متوکل شتابان ماجرا را به گوش خلیفه رساندند او نیز دستور داد تا سی هزار درهم نزد حضرت ببرند، وقتی که اعرابی آمد حضرت پول‌ها را به او داده فرمودند که این پول‌ها را بگیر و بدهی خود را بپرداز و باقی مانده را خرج خانواده‌ات کن».
اعرابی مبلغ را بسیار دیده گفت که یابن رسول اللّه(ص) بدهی من کمتر از یک سوم این مبلغ است، ولی خداوند بهتر می‌داند که رسالت خود را میان چه کسانی قرار دهد.
آن مرد پول‌ها را برداشته با خشنودی تمام و با خیال راحت به سوی خانواده‌اش رفت و همچنان برای امام هادی(ع) که او را از فقر و سختی نجات داده بود دعا می‌کرد.
انتهای پیام/