خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

پنجشنبه، 22 خرداد 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

به نوازندگان جوانان و تازه کار اعتماد کنیم؛ لزوم تربیت گوش شنیداری

مهر | فرهنگی و هنری | چهارشنبه، 21 خرداد 1404 - 09:52
مازیار یونسی آهنگساز و رهبر ارکستر معتقد است باید به نوازندگان جوان و کم تجربه اعتماد کرد و فرصت دیده شدن به آنها داد.
موسيقي،گوش،اركستر،مخاطب،اجراهاي،اجراي،كلاسيك،فلان،رهبر،گروه، ...

به گزارش خبرنگار مهر، ارکستر سمفونیک آیسو در شب‌های ۱۷ و ۱۸ خرداد با اجرای سمفونی شماره ۴۱ موتزارت (ژوپیتر) به رهبری مازیار یونسی در تالار رودکی تهران روی صحنه رفت.
این اجرا بخشی از مجموعه «شب‌های ساز و خرد» بود؛ رویدادی که با تمرکز بر تقویت خرد شنیداری مخاطبان، تجربه‌ای متفاوت و آگاهانه از موسیقی کلاسیک ارائه می‌دهد.
شب‌های «ساز و خرد» با هدف پرورش خرد شنیداری و تعمیق درک مخاطب از موسیقی کلاسیک طراحی شده و یکی از وجوه تمایز آن، گفتار تحلیلی رهبر ارکستر در بخش اول برنامه و همراه با اجرای مثال‌های زنده توسط ارکستر است که شنوندگان را با زمینه‌های تاریخی، فکری و شنیداری هر قطعه آشنا می‌کند و دریچه‌ای تازه به درک آگاهانه موسیقی می‌گشاید.
اما جدای از برنامه‏ های «شب های ساز و خرد»، مازیار یونسی جزو رهبران ارکستری است که عادت توضیح و گفتگو با مخاطب و حتی گفتگو با عوامل ارکستر در حین اجرا را دارد و این عادت و رفتارش در اجراهای دیگرش هم دیده می‌شود.
یونسی همچنین در سینما و تلویزیون نیز فعال است و آهنگسازی فیلم های سینمایی «پل خواب»، «جهان با من برقص» و سریال «سارق روح» را برعهده داشته است.
برگزاری این شیوه از اجراهای ارکسترال بهانه‎ای شد تا با مازیار یونسی، رهبر ارکستر، نوازنده و موسیقیدان کشورمان گفتگو کنیم که در ادامه می‌خوانید:
*آقای یونسی می‌‏خواهم گفتگو را اینگونه شروع کنم؛ این شیوه که عادت دارید قبل از هر اجرا برای مخاطب توضیح دهید قطعه‎ای که قرار است بشنود چیست و چگونه ساخته شده برآمده از یک شیوه اجرای جهانی است یا سلیقه شخصی؟
خیر، سلیقه شخصی نیست و این موضوع سابقه جهانی دارد بهترین نمونه ا‏ش هم اجراهای لئونارد برنشتاین است که حدود ۵۰ سال پیش این کار را در اجرای خود انجام داد و چنین شیوه‌‏ای را باب کرد.
به این شکل که اجراهایی برای جوانان ترتیب داده بود که در هر جلسه راجع ‏به بخشی از آن موسیقی تمرکز داشت و برای جوانان آن را توضیح می‏‌داد.
البته ایشان برای کارش از قبل سناریو داشت و حساب شده بود اما توضیحات من معمولا بداهه است؛ اما دلیل اینکه من این کار را مخصوصا قبل اجراهای کلاسیک انجام می دهم این است که بالاخره یک دوره ای از موسیقی کلاسیک گذشته و ممکن است خیلی ها چیز زیادی از آن ندانند و اینکه مثلا بخواهید در یک کشور آسیایی یک مدلی از موسیقی اروپایی و غربی را اجرا کنید کار سختی است و لازم است قبل از آن اجرا، ابتدا چیزی را که قرار است مخاطبان بشنوند خوب معرفی کنید تا مخاطبان با دانستن اسلوب و قواعد آن موسیقی از شنیدن آن بیشتر لذت ببرند.
برای من حس خوب یک گروه مهمتر است تا اینکه بخواهم تاکید داشته باشم که یک اجرای بی ایراد و نقص داشته باشیم؛ واقعیتش فکر می ‏کنم کار رهبر ارکستر همین لید کردن و راهنمایی و نهایتا تصمیم‏ گیری و نتیجه گیری است در اجراهایی که تحت عنوان «ساز و خرد» اجرا می‏ کنیم معمولا به این شکل است که یک قطعه برای اجرا انتخاب می‎شود مثل سمفونی «ژوپیتر» موتزارت و سپس در بخش اول آن قطعه معرفی می‌شود و در بخش دوم نواخته می‌شود و شنونده با توجه به توضیحاتی که شنیده و تا حدی یاد گرفته بهتر می ‏تواند آن قطعه را درک کند و از آن لذت ببرد.
در بسیاری از اجراهای اروپایی هم رهبران ارکستر این کار را می‎کنند تا هم مرز میان مخاطب و اجراکنندگان موسیقی بشکند هم مخاطب حس خوبی از اجرا بگیرد.
*دقیقا.
یک موضوع هم این است که اکثر ما عادت داریم، رهبر ارکستر کسی باشد که خیلی جدی و ساکت با ظاهری اتوکشیده بیاید اجرا کند و برود و خب این شیوه ‏ای که شما می‎گویید با تصور ذهنی عمومی متفاوت است.
در اجرای اخیرتان حتی من دیدم شما با اعضای گروه هم خوش وبش می‏ کردید.
ببینید به نظرم این موضوع تا حد زیادی شخصی است.
برخی از رهبران ارکستر روش‌شان این است که بیایند کارشان را بکنند و تلاششان این است که بهترین صدا را از سازها بگیرند اما عده دیگری هم مثل من به تعامل اعتقاد دارند.
مثلا خود من بارها با یک نوازنده زبردست نتوانستم کار کنم چون نتوانستم با او تعامل کنم.
به طور کلی من اعتقاد دارم در یک اجرا اگر همه چیز با تعامل و گفتگو پیش برود کار نتیجه بهتری می‎دهد.
علاوه براینکه فکر می کنم وقتی دارم با یک گروه کار می کنم در واقع دارم با آنها زندگی می کنم پس باید بتوانم با آنها گفتگو کنم اما خیلی‎ها اینطور فکر نمی‎کنند و عادت دارند رهبر ارکستر هرچه می‏ گوید چشم بگویند و سوال نپرسند.
من اما فکر می کنم نسل امروز که به دنیایی از اطلاعات دسترسی دارد حتما سوالات و نکات خودش را دارد و باید با او گفتگو و تعامل کرد.
برای من حس خوب یک گروه مهمتر است تا اینکه بخواهم تاکید داشته باشم که یک اجرای بی ایراد و نقص داشته باشیم؛ واقعیتش فکر می ‏کنم کار رهبر ارکستر همین لید کردن و راهنمایی و نهایتا تصمیم‏ گیری و نتیجه گیری است.
علاوه بر اینها، خیلی مهم است که رهبر ارکستر دارد با چه گروهی کار می کند.
یک وقت است که تو رهبر مهمان یک ارکستر می‎شوی، می‎روی کارت را انجام می دهی و می‎آیی؛ مثل مارش ایرانی که من در تالار وحدت اجرا کردم.
ولی در نهایت من فکر می‎کنم برای یک اجرای خوب، باید اعضای گروه همگی از ابتدا تا پایان با اجرا درگیر شوند، تمام خودشان را بگذارند، حالشان خوب باشد و مجموعه همه اینها می‌شود حال خوبی که به گوش مخاطب می‌رسد.
*مورد دیگری که برایم جالب بود اینکه اعضای گروه ارکستر سمفونیک آیسو، خیلی جوان بودند و نوازندگی خوبی هم انجام دادند.
با توجه به اینکه در اغلب کارهای ارکسترال افراد با میانگین سنی ۳۰-۴۰ سال حضور دارند چه شد که تصمیم گرفتید به این نوازندگان جوان اعتماد کنید و البته این را هم بگویم که کار بسیار خوبی بود و من هم با این اعتماد کردن موافقم.
خب این کار من چند جنبه دارد؛ مهم‏ترین آن جنبه آموزشی است.
آموزش اینکه همه بدانند کارشان مهم است و دیده می شود و یک ردیف جلو و عقب فرقی ندارد.
حتی ما اجراهایی داشتیم که پرینسیپال ویولن اجرا چند ردیف عقب تر رفته تا بچه‎های گروه بدانند جلو و عقب بودن خیلی اهمیتی ندارد.
جنبه دیگرش این است که خب ما نوازنده ‏های خوب بسیاری داریم که از دوستانمان هم هستند اما این روزها خوشبختانه به دلیل رونق موسیقی سرشان شلوغ است و ممکن است اجراهای دیگری داشته باشند و نتوانند پیش ما باشند به همین دلیل من تصمیم گرفتم از جوان‎ترها در ترکیب‏‌بندی استفاده کنم.
علاوه بر اینکه وقتی به جوانترها اعتماد می‌‏شود، خوشحال می‌شوند از دیده شدن و تلاش می‌کنند کارشان را به بهترین شکل انجام دهند و با اینکه انجام این کار برای خود من چالش بود اما انجامش دادم و به نظرم هم نتیجه درخشان بود.
اینکه بخواهیم توی سرِ مخاطب بزنیم که وسط اجرا دست می زند که کاری را درست نمی کند.
مهم این است که ما با مخاطب همدل شویم نه اینکه او را تحقیر کنیم.
در مورد بسیاری از اتفاقات اجتماعی هم این نقص وجود دارد که فقط به ما گفتند فلان کار را نکنید و ما هم پذیرفتیم اما علتش را نمی‌دانیم و همواره هم فکر می‏ کنیم، تنها ملتی که این قوانین را رعایت نمی‎کند ما هستیم در حالی که اصلا اینطور نیست به طور کلی فکر می کنم این اعتماد باید در سطح جامعه هم اتفاق بیفتد چون یک گروه ارکستر به نوعی شبیه یک ساختار اجتماعی است که هرکسی باید کار خودش را به بهترین نحو ممکن انجام دهد.
اینکه ما باید یکسری قوانین مثل حضور پیدا کردن سر وقت در اجرا یا نداشتن خودخواهی را رعایت کنیم که اینها همگی موضوعاتی است که به شکل دیگری در جامعه هم باید اتفاق بیفتد.
وقتی خودخواهی نداشته باشیم دیگر یک نوازنده هرچقدر هم حرفه ‏ای باشد دیگر برایش مهم نیست کجا بنشیند و چقدر دیده شود.
از نگاهی دیگر همه این تعامل‏ ها و رفتارها برای خود من هم با یادگیری همراه است.
اینکه من قبل از اجرا یکسری توضیحات بدهم یا قوانینی را بگویم از قبیل اینکه بین موومان‎ها دست نزنید، همگی از جنس خردورزی و آگاهی است و اتفاقا برخلاف خیلی‎ها که فکر می‏ کنند ما از این جنبه بد هستیم من فکر می‏ کنم هروقت آگاهی و خردورزی اتفاق افتاده ما شاهد اتفاقات خوبی بودیم.
اینکه بخواهیم توی سرِ مخاطب بزنیم که وسط اجرا دست می زند که کاری را درست نمی کند؛ این اتفاق ممکن است در یک اجرای خارجی در آلمان هم که مهد موسیقی کلاسیک است، بیفتد مهم این است که ما با مخاطب همدل شویم نه اینکه او را تحقیر کنیم.
وقتی برای مخاطب توضیح دهید که چرا باید بین هر موومان دست نزند خب او این کار را نمی کند.
در مورد بسیاری از اتفاقات اجتماعی هم این نقص وجود دارد که فقط به ما گفتند فلان کار را نکنید و ما هم پذیرفتیم اما علتش را نمی‌دانیم و همواره هم فکر می‏ کنیم، تنها ملتی که این قوانین را رعایت نمی‎کند ما هستیم در حالی که اصلا اینطور نیست.
*سوال دیگرم این است که آیا برای اجراهای خاصی مثل موسیقی کلاسیک مخاطب باید حتما چیزی از آن سبک موسیقی بداند و مخاطب تخصصی باشد یا خیر؟
نه.
من کلا دسته ‏بندی خاصی برای مخاطبان موسیقی قائل نیستم و هرکسی می‏‌تواند به هر موسیقی گوش دهد و لذت ببرد.
مهم این است که موسیقی توسط یک فرد شنیده شود.
پخش موسیقی در یک اتاق دربسته بدون مخاطب در بالاترین سطح یکسری اتفاقات صوتی است اما موسیقی تا وقتی که از مغز یک نفر عبور نکند نامش موسیقی نیست.
در واقع موسیقی وقتی اتفاق می‌‏افتد که توسط یک نفر شنیده شود.
مثلا در اجرای موتزارت خانمی آمد به من گفت که من همیشه این موسیقی‌ها را از رادیو گوش می‏ دادم اما امشب که از نزدیک اجرا را دیدم بهتر متوجه آن شدم و این یعنی آن خانم که آشنایی با موسیقی کلاسیک نداشته متوجه تفاوت میان شنیدن از طریق اسپیکر با اجرای زنده شده است و این اتفاق خوبی است.
البته که توضیحاتی هم در خصوص قوانین اجراهای کلاسیک می دهیم مثل اینکه وسط اجرا چیپس و پفک و میوه نخورید اما اینکه بخواهیم دسته بندی کنیم که چه کسی چه گوش دهد و مانند اینها را قائل نیستم.
علاوه بر این امروزه اجراهای متنوعی وجود دارد و همه اجراهای کلاسیک هم خیلی کارهای سنگینی نیستند بنابراین خیلی‏‌ها می‌توانند اجراهای ارکسترال کمی سبک‎تر را بشنوند.
اتفاقا گاهی ممکن است آن اجراهای کمی سبک و ساده تر طرف را علاقه‌مند کند به شنیدن کارهای سنگین‌‏تر.
*سوال پایانی هم اینکه آیا شما به تربیت گوش و اینکه باید مواظب باشیم چه خوراکی به گوشمان می‌دهیم اعتقاد دارید؟
بله صد در صد.
گوش یکی از مهم‌ترین حواس ماست و با بسیاری از موضوعات نسبت دارد مثلا از لحاظ علمی می‌گویند بچه هایی که موسیقی کار می‌کنند احتمالا ریاضی بهتری دارند چون گوش می‌تواند نسبت خیلی چیزها را با هم تعیین کند و برای همین توصیه می‎کنند که بچه ها حتما ساز یاد بگیرند چون در امور دیگر هم به کمکشان می‏‌آید.
اما در مورد تربیت، من با اینکه به یک نفر بگوییم فلان موسیقی را گوش نده مزخرف است و برای گوشت ضرر دارد مخالفم اما فکر می‎کنم می‎توانیم به کسی که موسیقی خوبی گوش نمی‌‏دهد بگوییم یکبار هم فلان موسیقی را گوش بده و بعد به اینجا برسیم که چرا دوست داری فلان موسیقی را گوش بدهی و فلان موسیقی را گوش ندهی؟
حرف من این است که ما باید دایره شناخت و آگاهی مخاطبمان را گسترش دهیم نه اینکه به او بگوییم فلان موسیقی را گوش بده چون خیلی خوب و فاخر و شیک است.
وقتی در مسیر قرار بگیریم آن وقت ناخودآگاه انتخاب‎هایمان هم آگاهانه‌تر می‌شود به بیان دیگر ما باید ایجاد کنجکاوی و سوال بکنیم و به یک شناخت درست برسیم نه در موسیقی که در همه چیز.
علاوه بر اینها مهم است هرکسی از چه مسیری وارد حیطه موسیقی گوش دادن می‎شود مثلا خود من احتمالا اگر در ۱۰ سالگی چایکوفسکی گوش می‌دادم هیچ چیز از آن نمی‏‌فهمیدم اما الان برایم یکی از لذتبخش ترین موسیقی هاست.
ضمن اینکه همه ما با یکسری موسیقی‏ هایی خاطره داریم که کارکرد نوستالژیک دارند و هربار هم گوش دهیم لذت می‎بریم و درباره این موزیک ها اصلا بحث‏ هایی که در مورد موسیقی کردیم معنا ندارد.
بحث بر سر این است که ما وقتی داریم یک موسیقی گوش می‌دهیم باید به شناختی از خودمان و آنچه گوش می‎دهیم برسیم و این اتفاق نه درباره موسیقی که درباره فیلم دیدن و کتاب خواندن هم باید بیفتد؛ اینکه درباره کاری که می‌کنیم باید آگاهی داشته باشیم و بنا براین تعریف حتی اگر یک نفر از شنیدن یک موسیقی مبتذل لذت ببرد، آن را بفهمد و متوجه آن باشد خیلی بهتر از کسی است که بگوید رفتیم یک کنسرت موسیقی کلاسیک و هیچ چیز هم از آن نفهمیدیم.
حرف من این است که ما باید دایره شناخت و آگاهی مخاطبمان را گسترش دهیم نه اینکه به او بگوییم فلان موسیقی را گوش بده چون خیلی خوب و فاخر و شیک است.
وقتی در مسیر قرار بگیریم آن وقت ناخودآگاه انتخاب‎هایمان هم آگاهانه تر می‌شود و نکته جالب دیگر هم اینکه، سلیقه موسیقیایی به بیوشیمی و سن و سال و اینها هم ربط دارد مثلا من یادم است وقتی حدود ۲۱ ساله و دانشجوی موسیقی بودم یکبار به استاد موسیقی اتریشی‌ام گفتم؛ من یک مشکل دارم که رویم نمی شود به کسی بگویم و آن هم این است که من قطعات واگنر را نمی‌توانم گوش بدهم و او به جای آنکه من را تحقیر کند گفت اشکالی ندارد ۵- ۶ سال دیگر یاد می گیری و حالا امروز یکی از موسیقیدانان محبوب من واگنر است.
بنابراین مجموعه‌ای از عوامل است که ما را به یک سلیقه موسیقایی می‌رساند و مهم این است که هرکسی هر سلیقه ای دارد، بداند و روی چیزی که گوش می‎دهد، شناخت داشته باشد.