تصویر روشن امام در دام جریان تحریف
برای مقابله با تحریف ساختاری، چاره ای جز رجوع علمی و بی واسطه به متون اصلی امام نیست. اندیشه ی امام در صحیفه ی نور، وصیت نامه، نامه ها، و بیانات رسمی او نهفته است.

خبرگزاری تسنیم ـ علی رشیدی؛ تحریف اندیشهی امام خمینی(ره) توسط برخی از نزدیکترین یاران خویش، یکی از چالشبرانگیزترین مسائل در فهم سیر تطور گفتمان انقلاب اسلامی پس از رحلت بنیانگذار آن است.
این مسئله نه تنها از جنبهی سیاسی، بلکه بهویژه از منظر معرفتی و تاریخی، اهمیت بنیادینی دارد؛ چراکه برخلاف تحریفهایی که از بیرون یا از سوی مخالفان نظام صورت میگیرد، این تحریف از دل نظام، با زبان انقلاب، و گاه با استناد به قرابت شخصی و تاریخی با امام انجام میگیرد.
همین امر موجب میشود که تشخیص آن دشوار، مقابله با آن پیچیده، و پیامدهای آن بسیار عمیق و گسترده باشد.
واقعیت این است که بسیاری از این شخصیتها در سالهای نخستین انقلاب نقشهای کلیدی در تبیین و اجرای دیدگاههای امام ایفا کردند؛ اما نکتهی حساس اینجاست که پس از رحلت امام، بخش قابلتوجهی از مواضع، گفتار و حتی عملکرد این افراد، بهتدریج از مبانی اصلی گفتمان امام فاصله گرفت و در برخی موارد، به تحریف بنیادین آن انجامید.
تحریف در اینجا صرفاً به معنای دروغپردازی یا جعل سخن نیست؛ بلکه گاه ظریفتر، پیچیدهتر و خطرناکتر است.
تحریف در قالب تفسیر گزینشی، تقطیع تاریخی، حذف زمینهها، بازتعریف مفاهیم، و مهمتر از همه، «فرافکنی ذهنیات امروز بر فضای فکری دیروز» صورت میگیرد.
یکی از بارزترین نمودهای این تحریف، تلاش برای بازسازی چهرهای متفاوت از امام است.
امامی که بیشتر بر جمهوریت تأکید داشت تا بر اسلامیت؛ امامی که با فقه سیاسی سنتی فاصله داشت؛ امامی که اگر امروز زنده بود، به اصلاحات سیاسی، آزادیهای لیبرالی، و تساهل فرهنگی باور داشت؛ و حتی امامی که نهادهایی مانند شورای نگهبان یا ولایت فقیه را صرفاً ابزارهای گذار میدید، نه عناصر بنیادین نظام اسلامی.
این تصویر، با واقعیت اندیشه و عمل امام فاصلهی بسیار دارد.
هاشمی رفسنجانی، شاید بیش از دیگر یاران امام، در شکلگیری و سپس تحول گفتمان رسمی نظام نقش داشت.
او در سالهای پایانی دههی شصت و ابتدای دههی هفتاد، با طرح ایدههایی همچون «عقلانیت سیاسی»، «مصلحتمحوری»، و «توسعهمحور بودن نظام» کوشید تا تفسیر خاصی از امام عرضه کند که با اقتضائات دوران سازندگی همخوان باشد.
در این فرآیند، برخی از آموزههای ریشهدار امام همچون تقابل با نظام سلطه، سادهزیستی مسئولان، اولویت عدالت بر توسعه و حمایت از محرومان، به حاشیه رانده شد.
روایت هاشمی از امام، گرچه در ظاهر وفادارانه بود، اما در عمل بهسوی قرائتی تکنوکراتیک، مصلحتگرا و گاه سکولارِ پنهان میل کرد.
او حتی در برهههایی کوشید ولایت فقیه را بهعنوان نهاد ناظر و غیرمداخلهگر تفسیر کند؛ حال آنکه امام بهصراحت در وصیتنامه و نظریاتش، ولایت فقیه را عمود خیمهی نظام میدانست و آن را مقید به «نظارت صرف» نمیکرد.
این روند، بهمرور، امام خمینی را نه بهعنوان یک رهبر انقلابی با منظومهای منسجم از فقه، سیاست، اخلاق و جامعهشناسی، بلکه به یک سمبلِ چندوجهی، تبدیل کرد که هرکس میتواند بر اساس نیاز سیاسی روز، تکهای از او را مصادره کرده و بقیه را نادیده بگیرد.
اگر کسی خواهان آزادی مطلق است، به نامهی امام به منتظری استناد میکند؛ اگر کسی خواهان تمرکز قدرت است، به بیانات امام در دوران جنگ رجوع میکند؛ اگر کسی خواهان مذاکره با آمریکا است، بر برخی مواضع میانهروانهی امام تأکید میکند، و اگر کسی خواهان نفی غرب است، به مواضع ضد استکباری امام چنگ میزند.
نتیجه آن شده است که امام نه بهعنوان یک مرجع فکری واحد، بلکه بهعنوان ظرفی خالی، مورد استفادهی «گفتمانهای متعارض» قرار میگیرد.
برای مقابله با این تحریف ساختاری، چارهای جز رجوع علمی و بیواسطه به متون اصلی امام نیست.
اندیشهی امام در صحیفهی نور، وصیتنامه، نامهها، و بیانات رسمی او نهفته است؛ نه در خاطرات، نه در روایتهای شفاهی، و نه در تفسیرهای بعدیِ یاران.
در این متون، تصویری روشن از جمهوری اسلامی، مردمسالاری دینی، ولایت فقیه، عدالت اجتماعی، و نفی سلطهپذیری، ترسیم شده است که نیازمند بازخوانی روشمند، انتقادی و مستند است.
اگر انقلاب اسلامی قرار است هویت، اصالت و آیندهی خود را حفظ کند، چارهای نیست جز بازگشت به امام همانگونه که بود، نه آنگونه که برخی یاران میخواستند باشد.
در این بازگشت، صداقت علمی، وفاداری معرفتی، و شجاعت در برابر قرائتهای مخدوش، سه شرط اساسیاند.
بدون این شروط، تاریخ ما نه تداوم یک راه، بلکه صحنهی تفسیرهای متعارض، تحریفهای درونی و سرگشتگی مفهومی خواهد بود.
انتهای پیام/