خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

چهارشنبه، 14 خرداد 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

فلسفه لمس حجرالاسود در آغاز طواف از نگاه شریعتی

تسنیم | فرهنگی و هنری | دوشنبه، 12 خرداد 1404 - 11:53
«از رکن حجرالاسود باید وارد مطاف شوی. از اینجا است که وارد منظومه جهان می شوی، وارد مردم می شوی. در گرداب خلق، چون قطره ای محو می شوی و فلک خویش را پیدا می کنی.
دست،بيعت،حج،پيمان،خدا،قرار،شريعتي،راست،سفر،حركت،آغاز،دستت،كعبه

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از مشهورترین سفرنامه‌های حج در دوران معاصر، اثر علی شریعتی با عنوان «حج» است.
این سفرنامه حاصل دومین سفر شریعتی به مکه در سال‌های 1349-1350 بود و نخستین بار در سال 1350 توسط حسینیه ارشاد منتشر شد.
اگرچه این کتاب در دسته‌بندی سفرنامه‌ها قرار می‌گیرد، اما به نوعی بیان اسرار حج و کوششی است برای درک بهتر مناسک دینی از منظر یک زائر مسلمان که در پی تحول و نجات است.
شریعتی در سراسر کتاب به توصیف پرداخته و همواره انسان را مخاطب قرار می‌دهد.
او با طرح پرسش‌هایی، خواننده را به تفکر و خودکاوی وا می‌دارد.
کتاب «حج» در سه بخش تنظیم شده است: بخش نخست، حج عمره، که شریعتی از آن با عنوان «سفر به کعبه» یاد می‌کند؛ بخش دوم، حج اکبر، که «سفر از کعبه» نامیده شده و به اعتقاد شریعتی، با ترک کعبه آغاز می‌شود؛ و بخش سوم، «بزرگ‌تر از حج»، که همان شهادت است.
این بخش اشاره‌ای مستقیم به ناتمام ماندن سفر حج امام حسین(ع) و حرکت ایشان به سوی کربلا دارد.
در بخشی از این سفرنامه می‌خوانیم:
«از رکن حجرالاسود باید وارد مطاف شوی.
از اینجا است که وارد منظومه جهان می‌شوی، وارد مردم می‌شوی.
در گرداب خلق، چون قطره‌ای محو می‌شوی و فلک خویش را پیدا می‌کنی.
حرکت خویش را آغاز [می‌کنی]، در مدار قرار می‌گیری، در مدار خداوند، اما در مسیر خلق!
در آغاز باید حجرالاسود را «مس» کنی، با دست راستت آن را لمس کنی و بی‌درنگ خود را به گرداب بسپاری.
این سنگ، رمزی از دست است، دست راست، دست کی؟
دست راست خدا.
الحجر‌الاسود یمین الله فی ارضه!
یک فرد تنها، برای آنکه بتواند زندگی کند، یک قبیله تنها، برای آنکه در صحرا تکیه‌گاهی داشته باشد، با رئیس قبیله‌ای، با قبایلی پیمان می‌بست، با او، با آن‌ها، هم‌پیمان می‌شد.
پیمان، دوستی، پیمان حمایت.
افراد بر سرِ آرمانی با رهبری پیمان می‌بستند.
نام این پیمان بیعت بود و شکلش؟
تو که با رئیس قبیله‌ای، رهبری، بیعت می‌کردی، دست راستت را پیش می‌آوردی و او دست راستش (یمین) را بر روی دست راست تو می‌نهاد و بدین‌گونه تو در بیعت او قرار می‌گرفتی، با او هم‌پیمان می‌شدی.
و سنت بود که چون دستت، به بیعت، در دست کسی قرار می‌گرفت، از بیعت‌های پیشین آزاد می‌شد و اکنون، در لحظه بزرگ انتخاب!
انتخاب راه، هدف و سرنوشت خویش، در آغاز حرکت، در آستانه ترک خویش و غرق در دیگران، پیوستن به مردم، هماهنگ شدن با جمع، باید با خدا بیعت کنی.
خدا دست راست خود را پیش تو آورده است، دست راست را پیش آر، در بیعت او قرار گیر، با او هم‌پیمان شو، همه پیمان‌ها و پیوندهای پیشینت را بگسل، باطل کن دستت را از بیعت با زور، زر و تزویر، از پیمان با خدایگان زمین، رؤسای قبایل، اشراف قریش، صاحبان بیوت، همه را رها کن.
آزاد شو!
دست خدا را بر روی دستت لمس کن، مس کن.
این دست، بالای دست آن‌هاست، آن‌ها که دست تو را به بیعت خویش بسته‌اند!
از بند بیعت دیگران رها شدی، با خدا دست دادی، میثاق فطرتت را تجدید کردی، مسئول شدی و با خدا هم‌پیمان!
به خلق پیوند، مایست، حرکت کن، مدارت را بیاب، انتخاب کن، خود را به جمع بسپار، طواف است، وارد شو!»
انتهای پیام/