خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 13 خرداد 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

احوال حج_35/ دیدار بدون هماهنگی با پدر و مادر در مکه

تسنیم | فرهنگی و هنری | یکشنبه، 11 خرداد 1404 - 19:53
اینکه توانستم آن ها را هم در مکه و هم در مدینه ببینم، برایم بسیار جالب و خاص بود. اگر قرار بود این موضوع را برنامه ریزی کنیم، هیچ وقت امکان سفر مشترکمان فراهم نمی شد
مدينه،حج،حس،سفر،مكه،مطلبي،روحاني،معنوي،مسجد،جالب،طولاني،قرآن ...

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، محمد ناصری نویسنده کتاب "جای پای ابراهیم" در ادامه روایت خود از سفر حج و نگارش سفرنامه گفت:
بعد از سال‌های طولانی، یکی از بزرگترین اتفاقات زندگی من این بود که پدر و مادرم ـ که هر دو در سال 70 از دنیا رفتند ـ توانستند به حج مشرف شوند.
این موضوع برای من خیلی ارزشمند است، چون پدرم سن و سال بیشتری داشت و در مراسم رمی جمرات که باید سنگ به نماد شیطان بزنند، مخصوصا برایشان سخت بود.
همچنین مادرم هم انجام این کار برایش دشوار بود، اما می‌دانستیم که می‌توانند وکالت بدهند تا کسی این عمل را بجای آن‌ها انجام دهد.
اینکه توانستم آن‌ها را هم در مکه و هم در مدینه ببینم، برایم بسیار جالب و خاص بود.
اگر قرار بود این موضوع را برنامه‌ریزی کنیم، هیچ‌وقت امکان سفر مشترکمان فراهم نمی‌شد، چون سفر حج فرایند طولانی و پیچیده‌ای دارد و افراد از سال‌ها قبل اسم‌نویسی می‌کنند.
برای همین، این سفر برای من یک تجربه استثنایی و ویژه شد.
حالا که دارم به این خاطرات فکر می‌کنم، یاد اتفاق جالب دیگری هم می‌افتم.
در همان ستاد و میان همسفران، یکی از دوستان عزیزم، آقای مهرابی ـ که معلم قرآن و مرد بسیار باصفایی بود ـ روزی به من گفت که تو نمی‌دانی، من پیرمرد روحانی عجیبی را نزدیک قبرستان بقیع دیده‌ام.
یک کاروان او را آورده بود و می‌گفت اصلاً در عمرم چنین آدمی ندیده بودم، خیلی ساده صحبت می‌کرد اما در عین سادگی، عجیب و تأثیرگذار بود.
کنجکاو شدم و اسمش را پرسیدم، گفت نمی‌دانم اما بچه‌های کاروان گفتند هر روز در ساعت معینی می‌آیند.
فردای آن روز با هم راه افتادیم؛ در مدینه بودیم و او به سرعت می‌رفت تا به آن روحانی برسد و من هم دنبالش می‌رفتم.
.
جمعیت زیادی دور آن روحانی جمع شده بودند و من متوجه شدم که اتفاقاً او خیلی برای من آشناست؛ حاج‌آقای مطلبی، که در مسجد جوادالائمه از مهم‌ترین چهره‌های فرهنگی و معنوی بود و نقش ویژه‌ای در آن مسجد داشت.
بزرگان و نویسندگان مختلفی مثل امیرحسین فردی، فرج‌الله سلحشور، بهزاد بهزادپور و بسیاری دیگر از اهالی قلم و هنر نمازگزار آنجا بودند.
نکته جالب برای من، این بود که آن روز تصمیم گرفتم نه از زاویه همیشگی خودم حاج‌آقا مطلبی را ببینم، بلکه با نگاهی تازه، همانطور که دوستم در اولین مواجهه او را دیده بود، با او مواجه شوم.
کمی بعد، دلم را به حرف‌های آقا سپردم و دیدم همان حال و صفا و صمیمیت همیشگی مسجد را، این بار در فضای معنوی مدینه دارد.
احساس می‌کردم با حاج‌آقا مطلبی تازه‌ای روبروی شده‌ام؛ حرف‌هایی که انگار قبلاً هم شنیده بودم اما این بار با عمق و اثر دیگری در دل من نشست.
بعد از مراسم، با او و کاروانش که بیشتر از اصفهان آمده بودند، همراه شدم و بعدتر هم چندین بار دیگر خدمتشان رفتم.
واقعاً احساس می‌کنم که انسان با حضور در مکه و مدینه حال و هوای تازه‌ای پیدا می‌کند؛ گویا حتی قرآن خواندن هم برایش معنای دیگری می‌یابد.
یکی از کارهایی که همان بار اول حج و هنگام اقامت در مدینه کردم این بود که با خودم عهد کردم یک دور کامل قرآن را روبروی پیامبر بخوانم.
چون مدت طولانی در مدینه بودیم، این فرصت را داشتم و این کار را انجام دادم.
برخی آیات را همان‌جا انگار برای اولین بار و بی‌واسطه می‌فهمیدم و تاثیرش را بیشتر حس می‌کردم.
یادداشت‌هایی هم که بعدها نوشتم شاید به خاطر همین تاثیر بی‌واسطه بود؛ آنچه در لحظه تجربه می‌کردم همان را می‌نوشتم و بعد، فقط تدوین و مرتب‌شان کردم و به آقای فردی دادم.
در نهایت باید بگویم که افرادی که به حج می‌روند، ناخودآگاه برای تغییر و شروعی تازه آماده می‌شوند و هر کس ممکن است فراز جدیدی از زندگی‌اش را تجربه کند.
برای من حتی قدم زدن در کوچه‌های مدینه و رفتن به شهدای احد یک حس عجیب داشت.
مدام به این فکر می‌کردم که شاید این همان مسیری است که حمزه یا خود پیامبر از آن عبور کرده‌اند.
این نوع احساس‌ها به سختی قابل توصیف است و سی و چند سال گذشته اما آن طراوت و خاص‌بودن را هنوز هم حس می‌کنم.
به نظرم مکه و مدینه خودشان آدم را در وضعیتی قرار می‌دهند که آمادگی تغییر و بازتولدی معنوی را پیدا کند.
می‌توانم بگویم چیزی فراتر از این احساس را حالا نمی‌توانم منتقل کنم.
فقط روایتگر تجربه‌ای هستم که حس میکنم هنوز هم، با همه گذشت سال‌ها، زنده است.