نقاب دکتر بر چهره شهرت/ بحران مشروعیت در آکادمی و سودای کاذب سرمایه فرهنگی
واکنش پروفسور حسین آخانی، استاد دانشگاه تهران در مورد اظهارات بیرانوند که از عرق شرم و ابتذال در دانشگاهها سخن گفت، فریادی از درون نهادی است که خود را در محاصره فشارهای چندگانه می بیند.

کد خبر: 716457 | ۱۴۰۴/۰۳/۱۱ ۱۲:۵۵:۵۰
سید محیالدین حسینیمقدم| تحلیلی بر پدیده بیرانوند و فراتر از آن: وقتی منطق میدان ورزش، میدان آکادمیک را به چالش میکشد.
به گزارش روزنامه اعتماد، اظهارات علیرضا بیرانوند، دروازهبان شهیر ملیپوش در برنامه فوتبال برتر از رسانه ملی، مبنی بر تحصیل در مقطع دکتری فیزیولوژی و نحوه ورودش به این عرصه، نه یک لغزش کلامی ساده یا حاشیهای زودگذر که به مثابه یک ماده آزمون (Litmus Test) عمل کرد؛ آزمونی که رنگ واقعی مناسبات قدرت، منزلت و مشروعیت را در تقاطع دو میدان به تعبیر پیر بوردیو یعنی میدان ورزش و میدان آکادمیک در ایران معاصر، آشکارتر ساخت.
این رویداد، بیش از آنکه نیازمند سرزنش فردی باشد، مستلزم تحلیلی نقادانه از سازوکارهایی است که چنین پدیدههایی را ممکن و حتی محتمل میسازند.
سودای سرمایه فرهنگی و منطق واژگون شده میدانها
در جامعهشناسی بوردیو، سرمایه فرهنگی (Cultural Capital) در کنار سرمایه اقتصادی و اجتماعی، یکی از ارکان تعیینکننده جایگاه افراد در سلسلهمراتب اجتماعی است.
مدرک دانشگاهی، بهویژه در سطوح عالی، یکی از تجلیات بارز سرمایه فرهنگی نهادینه شده تلقی میشود.
آنچه در ماجرای بیرانوند و موارد مشابه که شاید کمتر رسانهای شدهاند به چشم میآید، تلاشی است برای کسب این نوع از سرمایه، نه لزوما از طریق ممارست علمی و تعهد به قواعد سختگیرانه میدان آکادمیک، بلکه با اتکا به سرمایه نمادین (Symbolic Capital) کسب شده در میدانی دیگر (ورزش) .
شهرت، محبوبیت و احتمالا نفوذ حاصل از آن، به ابزاری برای ورود و ارتقا در میدانی بدل میشود که منطق ذاتی آن بر پایه شایستگی علمی، پژوهش و نوآوری استوار است.
اینجاست که با پدیده «وارونگی منطق میدان» مواجه میشویم.
اگر در حالت ایدهآل، سرمایه علمی باید به منزلت اجتماعی و تاثیرگذاری منجر شود، در این وضعیت، سرمایه نمادین به دست آمده از شهرت، مسیری میانبر برای دستیابی به نشانههای بیرونی سرمایه علمی (مدرک دکتری) میگشاید.
این امر، نه تنها ارزش واقعی مدرک را مخدوش میکند، بلکه به تعمیق پدیده مدرکگرایی (Credentialism) که رندال کالینز، جامعهشناس مطرح امریکایی به تفصیل بدان پرداخته، دامن میزند؛ وضعیتی که در آن، مدرک به خودی خود هدف میشود، نه دانش و مهارت منتج از آن.
از بحران مشروعیت تا تجارت علم
واکنش پروفسور حسین آخانی، استاد دانشگاه تهران که از عرق شرم و ابتذال در دانشگاهها سخن گفت، فریادی از درون نهادی است که خود را در محاصره فشارهای چندگانه میبیند.
از یک سو، سیاستهای توسعه کمی و بیرویه آموزش عالی، بدون توجه به زیرساختها و نیازهای واقعی بازار کار، دانشگاهها را به سمت تورم مدرک سوق داده است.
از سوی دیگر، نیاز اعضای هیات علمی به جذب دانشجویان تحصیلات تکمیلی برای ارتقای شغلی و کسب امتیازات پژوهشی میتواند به تساهل در فرآیندهای پذیرش و ارزیابی منجر شود.
در چنین فضایی، دانشگاه، به جای آنکه برج عاج دانش و نقد باشد، در خطر تبدیل شدن به بنگاهی برای صدور مدرک و ارضای تقاضاهای کاذب بیرونی قرار میگیرد.
این همان تجارت علم است که اصالت و رسالت تاریخی دانشگاه را به چالش میکشد.
وقتی افراد مشهور یا صاحب نفوذ، به سادگی یا با آنچه تصادفی پاسخ دادن به سوالات کنکور خوانده میشود، وارد چنین عرصهای میشوند و حتی سودای استادی در سر میپرورانند، مشروعیت کل نظام آکادمیک زیر سوال میرود.
این امر، یأس و سرخوردگی را در میان نخبگان واقعی و دانشجویانی که با تلاش و مرارت مسیر علمی را طی میکنند، عمیقتر ساخته و میتواند به فرار مغزها یا بیانگیزگی آنان منجر شود.
اثر هالهای شهرت و عدالت گزینشی
اثر هالهای (Halo Effect) در روانشناسی اجتماعی، به تمایل ما به تعمیم یک ویژگی مثبت فرد (مثلا محبوبیت ورزشی) به سایر ویژگیهای او (مثلا صلاحیت علمی) اشاره دارد.
این سوگیری شناختی، میتواند در سطح نهادی نیز عمل کند و منجر به تساهل یا اعمال استانداردهای دوگانه شود.
پرسش اساسی این است که آیا قانون و ضوابط، آنگونه که در نظریههای عدالت رویهای تاکید میشود، برای همگان یکسان اعمال میشود یا شهرت و نفوذ میتوانند قفس شیشهای قانون را برای برخی به دروازهای باز بدل کنند؟
ادعای تحصیل در مقطعی که دانشگاه مربوطه آن را ارایه نمیدهد و سپس تصحیح آن به مقطعی پایینتر، هرچند ممکن است یک اشتباه ساده تلقی شود، اما در بستر این تحلیل، نشانهای از عدم جدیت و شاید بیاهمیت انگاشتن دقت و صحت در حوزهای است که بنیانش بر این دو استوار است.
در کل باید ماجرای بیرانوند را بهانهای دانست برای یک بازنگری بنیادین، اینکه پدیده بیرانوند میتواند نشانهای از یک بیماری ساختاری باشد که اعتماد عمومی به نهاد علم و دانشگاه را هدف قرار داده است.
راه برونرفت، در گام نخست، پذیرش عمق بحران و سپس، اقداماتی جدی برای بازگرداندن استقلال و اقتدار به دانشگاه، شفافسازی فرآیندها، مبارزه با هرگونه رانت و ویژهخواری و مهمتر از همه، احیای فرهنگ شایستهسالاری و ارج نهادن به دانش واقعی به جای القاب و عناوین است و بهطور قطع، جامعهای که مرجعیت علمیاش مخدوش شود، در برابر چالشهای پیچیده آینده آسیبپذیرتر خواهد بود.