کلاه سبزها؛ از خرمشهر تا اقیانوس آرام- فیلم مستند تسنیم
وقتی از دل جنگ، افسانه ای بیرون می آد، باید بدونی که ریشه ش فقط در خاک نیست... در تلاش، تمرین و تحملی که سال ها پیش کاشته شده. داستان کلاه سبزهای نیروی دریایی ارتش، درست از همین جا شروع می شه.

کلاه سبزها؛ از خرمشهر تا اقیانوس آرام
۰۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۷:۲۲
وقتی از دل جنگ، افسانهای بیرون میآد، باید بدونی که ریشهش فقط در خاک نیست...
در تلاش، تمرین و تحملی که سالها پیش کاشته شده.
داستان کلاهسبزهای نیروی دریایی ارتش، درست از همینجا شروع میشه.
"کلاهسبزها؛ سایهبان خرمشهر"
بعدازظهر 31 شهریور 1359، صدای انفجار گلولههای توپخانه عراق آرامش خرمشهر را در هم شکست.
شهری در جنوب غرب ایران که از طریق اروندرود با استان بصره عراق هممرز بود.
در ابتدا مردم تصور میکردند این حملات نیز مانند درگیریهای مرزی گذشته، گذراست؛ اما تداوم آتش دشمن و شدت آن، حکایت از چیزی فراتر داشت.
با آغاز تهاجم زمینی، مردم به سمت مسجد جامع شهر رفتند؛ جایی که حالا قرار بود تبدیل شود به سنگر مقاومت.
بیمارستان شهر خیلی زود پر از شهدا و مجروحان شد.
در حالی که ارتش بعث عراق با لشکرهای زرهی و پشتیبانی توپخانهای وارد میدان شده بود، مدافعان شهر تنها به چند قبضه سلاح ژ-3، امیک و کوکتلمولوتفهای دستساز تکیه داشتند.
نبرد به دل شهر کشیده شد.
مدافعان، کوچه به کوچه جنگیدند و عقبنشینی کردند تا جایی که از پل خرمشهر هم گذشتند و شهر، در 4 آبان، پس از 34 روز نبرد، سقوط کرد.
سربازان بعثی بر دیوارهای شهر نوشتند: «جئنا لنبقی»؛ آمدهایم تا بمانیم.
با محاصره کامل آبادان در 19 مهر و مشخص شدن ناکارآمدی و کارشکنیهای فرماندهی وقت کل قوا، امام خمینی (ره) در دستوری تاریخی، فرمان عزل بنیصدر و به صورت کلی رئیسجمهور را از این جایگاه صادر کرد و فرماندهی کل قوا در اختیار رهبر جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت.
این تصمیم، نقطه آغاز تحولی در جنگ بود و فرمان بسیج نیروها و تسلیحات به جبهههای جنگ، باعث شد تا خون تازهای در رگ نیروهای رزمنده و جبهههای نبرد جریان یابد.
آموزشهای نظامی با همکاری ارتش، بهویژه تکاوران نیروی دریایی شدت گرفت.
کلاهسبزها، که با تجربه و انضباط کمنظیر خود، روزها را به آموزش نیروهای مردمی سپری میکردند و شبها عملیات ایذایی بر علیه دشمن انجام میدادند، در میدان نبرد حضوری مؤثر و حیاتی داشتند.
در طول بیست ماه اشغال خرمشهر، بارها برای آزادسازی آن تلاش شد؛ اما سرانجام در 10 اردیبهشت 1361، عملیات بیتالمقدس با حضور بیش از 150 گردان از سپاه و ارتش آغاز شد.
تکاوران نیروی دریایی ارتش نقش محوری در عبور نیروها از رودخانه، ساخت پلهای تاکتیکی و ضربات شبانه به خطوط دشمن داشتند.
و در نهایت، سوم خرداد...
پرچم ایران، بار دیگر بر فراز مسجد جامع خرمشهر به اهتزاز درآمد.
این فتح، نهفقط با قدرت سلاح، بلکه با ایمان، ایستادگی مردم، و شجاعت کلاهسبزهایی بهدست آمد که از نخستین روز نبرد، سایهبان شهر خون شدند.
"کلاهسبزها؛ زادهی اراده و آتش"
وقتی از دل جنگ، افسانهای بیرون میآد، باید بدونی که ریشهش فقط در خاک نیست...
در تلاش، تمرین و تحملیه که سالها پیش کاشته شده.
داستان کلاهسبزهای نیروی دریایی ارتش، درست از همینجا شروع میشه.
سال 1332، ارتش ایران تصمیم گرفت نیرویی متفاوت بسازه.
ده نفر از زبدهترین پرسنل نیروی زمینی رو فرستادن فرانسه برای گذروندن دوره چتربازی.
دو سال بعد، وقتی اونها برگشتن، هستهی اولین واحد چترباز ارتش شکل گرفت.
تا سال 1338، اون واحد به گردانی مستقل تبدیل شد و خیلی زود، با جذب نیرو و گسترش آموزشها، "تیپ 23 نوهد" متولد شد؛ تیپی با مأموریتهای خاص، عملیات روانی و رهایی گروگان، که بعدها پایهی نیروهای ویژه کشور شد.
اما نقطهی عطف ماجرا، به سال 1349 برمیگرده؛ همونجایی که گروهی از افسران نیروی دریایی ارتش ایران برای گذروندن دورههای تخصصی به انگلستان اعزام شدن.
اونجا دیگه فقط بحث چتربازی یا تیراندازی نبود؛ قرار بود با یک مکتب فکری جدید آشنا بشن.
افسرای انتخاب شده در کنار نیروهای ویژه پادشاهی انگلیس یا همون رویال مارینز، یاد گرفتن که چطور مهارتهای زمینی رو با دانش عملیات دریایی در هم بیامیزن.
وقتی در سال 1351 به ایران برگشتن، مرکز آموزش منجیل رو انتخاب کردن؛ جایی که حالا میخواستن نسل جدیدی از نیروها رو تربیت کنن.
تمرینها شبانهروزی بود؛ بدون وقت استراحت، بدون ارفاق.
از کوه و جنگل تا رود و مرداب، از زمین خشک تا آبهای تیره.
افسرای آموزش دیده نیروی دریایی که حالا خودشون مربی شده بودن در کنار رویال مارینها، لحظهای چشم از نیروهای تحت آموزش بر نمیداشتن و معیار فقط یک چیز بود: توان بقاء و پیروزی در هر شرایطی.
اینجا، «تکاور دریایی» فقط یک عنوان نبود؛ نتیجهی عبور از مسیری بود که تنها با اراده، انضباط، و ایمان میشد از اون گذشت.
کلاهسبزها باید یاد میگرفتن چطور تو شرایط غیرقابل پیشبینی بجنگن؛ شنا در آبهای سرد، نفوذ در خطوط دشمن از دریا، بقاء در شرایط سخت، مقاومت در برابر شکنجه و عملیات در شب و سکوت، فقط بخشی از تمرینهایی بود که با جان و تن تجربه کردن.
این نیروها از رسته تفنگداران دریایی انتخاب میشدن.
اول، 18 ماه آموزش مقدماتی میدیدن.
بعد، وارد دورهی 6 ماههی تکاوری میشدن.
اینا همون نیروهایی بودن که بعدها در دل جنگ تحمیلی، نقش بیبدیلشون رو نشون دادن؛ از خرمشهر تا فاو، از کوشک تا اروند.
کلاهسبزها، فقط یک یگان نبودن؛ بلکه یک باور بودن.
باور به اینکه با اراده، انضباط و آموزش، میشه حتی جلوی ارتشی که تا دندان مسلحه، ایستاد.
این مردها، ستونِ نامرئیِ خرمشهر بودن، همونهایی که باعث شدن دشمن حتی نتونست بفهمه کِی و از کجا ضربه میخوره.
"کلاهسبزها؛ در باد و آتش منجیل"
هر قهرمانی، یه جای خاص برای شکلگیری داره...
برای کلاهسبزهای نیروی دریایی ارتش، اون جای خاص، جایی نبود جز منجیل؛ شهری کوچیک اما پر از رمز و راز.
سال 1338، آمریکاییها تو دل منجیل، یه پادگان ساختن.
اولش یه پادگان نظامی معمولی بود، اما کمتر کسی فکر میکرد چند سال بعد، اینجا تبدیل بشه به زادگاه سختترین و حرفهایترین نیروهای رزمی ایران.
اردیبهشت 1350، وقتی هفت نفر از تکاورای ایرانی که بهتازگی از دورههای فشردهی انگلستان برگشته بودن، دنبال یه محل خاص برای آموزش تکاوری بودن، انتخابشون فقط یه جا بود: منجیل.
چرا؟
چون تکاوری فقط یاد گرفتن تیراندازی و دویدن نیست.
باید تو سختترین شرایط طبیعی، بدن و ذهن آدم آبدیده بشه.
منجیل دقیقاً همونجایی بود که همهچی رو یهجا داشت: کوههای بلند، جنگلهای انبوه، نزدیکی به دریا، کویرهای خشک، و البته بادهایی که معروف بودن به سوز زیاد و شدتشون.
مردم محلی میگفتن: «منجیل یعنی باد و مار!» چون هم وزش باد اینجا شدید بود، هم زمینش پر از مارهای سمیه.
همین ویژگیهای سخت، پادگان منجیل رو تبدیل کرد به بهشت آموزشهای جهنمی.
با نظر مستشارای انگلیسی و کماندوهای ایرانی، میدونهای موانع سختی تو محوطه پایگاه ساخته شد.
دیوارهای بلند، سیمخاردار، طنابکشیها، گذر از آتش، خزیدن توی گل، دویدن با بار اضافه و عبور از آبهای سرد، همگی بخشی از تمرین روزانهی نیروها شد.
نخستین دورهی رسمی آموزش تکاورای دریایی در 15 فروردین 1351 تو این پادگان شروع شد.
اونهایی که میتونستن از پس این تمرینات بر بیان، تازه وارد مسیر واقعی کلاهسبز شدن میشدن.
بعد از انقلاب، با خروج مستشارای خارجی، همه آموزشها و بهروزرسانیها توسط خود تکاورای داخلی انجام شد.
تجربه جنگ، میدان نبرد و سالها تمرین، حالا شده بود میراثی که سینهبهسینه منتقل میشد.
پادگان منجیل، کارخونهای بود برای ساختن مردهایی که قراره تو تاریکی بدرخشن.
مردهایی که بعدها با همین آموزشها، تونستن کاری کنن که دنیا باورکنه تا برای ایجاد و ثبات امنیت در هرنقطهای از دریا و خشکی، به این مردها نیاز دارن.
مردهایی با لباسهای خاکی و کلاههای سبز...
آماده برای هر مأموریت، در هر نقطه، در هر شرایط.