خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

پنجشنبه، 08 خرداد 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

از مبارزه تا سازش؛ سازمانی که می‌خواست آزادی‌بخش فلسطین باشد - تسنیم

تسنیم | سیاسی | چهارشنبه، 07 خرداد 1404 - 12:12
61 سال از تأسیس سازمان آزادی بخش فلسطین می گذرد؛ نهادی که روزی با شعار وحدت و مقاومت متولد شد، اما امروز زیر سایه سازش ها و بی عملی، از آرمان های اولیه اش دور افتاده است.
فلسطين،ساف،سازمان،فلسطيني،عرفات،اسرائيل،اردن،سياسي،عربي،لبنا ...

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- آوارگی فلسطینی‌ها در سال 1948 به دست دولت اشغالگر صهیونیستی یکی از تراژیک‌ترین و محوری‌ترین وقایع تاریخ معاصر است.
در سال 1948 و پس از پایان قیمومیت بریتانیا بر فلسطین و اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی، کشورهای عربی (مصر، اردن، سوریه، لبنان، عراق) به اسرائیل حمله کردند تا سرزمین های اشغال شده توسط آنها را ازاد کرده و به صاحبانش بازگردانند اما نشد.
با شکست اعراب در این جنگ که به جنگ اول اعراب و اسرائیل مشهور است، بیش از 530 روستا و شهرک فلسطینی تخریب یا تخلیه شد و ساکنانشان اگر زنده مانده بودند، یا فرار کردند، یا به زور اخراج شدند.
700 تا 750 هزار فلسطینی در اردوگاه‌های کشورهای همسایه آواره شدند و در نبود دولت یا رهبری مشخص فلسطینی، مبارزه علیه اشغالگران بیشتر از دل کشورهایی مثل اردن، لبنان، سوریه و مصر شکل می‌گرفت.
همزمان، جنبش‌های مقاومت محدود و پراکنده توسط آوارگان فلسطینی (که به فدایی شهرت داشتند) در اردوگاه‌ها تشکیل شد که فعالیت آنها بیشتر شامل عملیات های محدود، نفوذ شبانه و خرابکاری در مرزها در دهه 50 میلادی بود و عمدتاً نیز در نوار غزه و کرانه باختری فعالیت می‌کردند.
در این میان، برخی فلسطینی‌ها نیز به جنبش‌های ناسیونالیستی عربی نظیر حزب بعث در سوریه و ناصری‌ها در مصر پیوستند و در چارچوب مبارزات جهان عرب علیه اسرائیل فعالیت کردند.
حزب کمونیست فلسطین نیز اگرچه در اقلیت قرار داشت، اما با تکیه بر گفتمان ضد امپریالیستی، فعالیت مخفی خود را پی می‌گرفت.
وقتی شعارهای عربی کافی نبود: تولد سازمان آزادی‌بخش فلسطین
با این حال، همیشه خلاء یک رهبری واحد و قدرتمند در تمام طول این سالهای مبارزه علیه اسرائیل احساس می شد و شاید یکی از مهمترین موانع در برابر شکل گیری یک رهبری مستقل فلسطینی نیز خود دولت‌های عربی بودند چون هر کدام از این کشورها به ویژه اردن و مصر می کوشیدند تا کنترل جریان مقاومت را به دست گیرند و اجازه استقلال سیاسی به فلسطینی ها را نمی دادند.
کشور اردن پس از 1948 کرانه باختری رود اردن را ضمیمه خاک خود کرد و مصر هم نوار غزه را در کنترل خود گرفت و اجازه نداد در آنجا دولت مستقل فلسطینی تشکیل شود.
جمال عبدالناصر (رهبر مصر) فلسطین را بخشی از پروژه ناسیونالیسم عربی خود می‌دید و سوریه و عراق هم سعی می کردند جنبش فلسطینی را تحت مجموعه ایدئولوژی بعثی درآورند.
جمال عبدالناصر رهبر مصر که ساف با حمایت او تشکیل شد
فلسطینی‌ها کم کم متوجه شدند که کشورهای عربی با وجود شعارهای آتشین مثل «آزادی فلسطین از نهر تا بحر» عملاً هیچ‌وقت اختیار و استقلال سیاسی به خود فلسطینی‌ها نخواهند داد و از همین رو، جنبش ها و گروه های مبارز فلسطینی تصمیم گرفتند ساختار سیاسی و نظامی مستقلی برای خود ایجاد کنند.
به همین علت در اولین کنفرانس سران عرب که در سال 1964 در قاهره برگزار شد، احمد شقیری که نماینده فلسطین در آن کنفرانس بود، ماموریت یافت تا سازمانی متشکل از همه سازمان ها و گروه های فلسطینی ایجاد کند تا نماینده رسمی مردم فلسطین باشد و ساختار سیاسی و نظامی مستقل برای فلسطینی ها ایجاد کند.
در پایان این کنگره، سازمانی با عنوان سازمان آزادی بخش فلسطین به‌اختصار «ساف» (به عربی: مُنَظَّمَة التحریر الفلَسطینیة) تشکیل شد که در حقیقت، یک کنفدراسیون ملی‌گرا متشکل از از احزاب فلسطینی با گرایش‌های ایدئولوژیک گوناگون بود.
این سازمان تحت رهبری احمد شقیری کار خود را آغاز کرد و شورای ملی فلسطین به‌عنوان پارلمان تبعیدی فلسطینی‌ها در آن نقش اصلی داشت.
احمد شقیری 3 سال بعد از تشکیل ساف، در سال 1967 درگذشت
در اساسنامه سازمان، آزادسازی کامل فلسطین از طریق مبارزه مسلحانه هدف اصلی عنوان شده بود و این اصل تا سال‌ها در دستور کار ساف باقی ماند.
تلاش برای انسجام گروه‌های چریکی فلسطینی
سازمان آزادی‌بخش فلسطین در ابتدا با هدف ایجاد یک نهاد مرکزی برای هماهنگ‌سازی مبارزات فلسطینیان در تبعید تأسیس شد و شورای ملی فلسطین (PNC) به‌عنوان نهاد قانون‌گذار و تصمیم‌گیرنده بالادست شکل گرفت.
همانطور که گفته شد، در اساسنامه اولیه سازمان، «آزادسازی کامل فلسطین از طریق مبارزه مسلحانه» به‌عنوان راهبرد اصلی تعریف شده بود، با این حال، در کنار فعالیت‌های نظامی، ساف تلاش کرد صدای فلسطینیان را به صحنه دیپلماسی بین‌المللی نیز به گوش جهانیان برساند، اگرچه در سال‌های نخست، بیشتر تمرکز آن بر عملیات فداییان و سازمان‌دهی گروه‌های مسلح بود.
در سال‌های ابتدایی، سازمان آزادی‌بخش فلسطین تلاش کرد گروه‌های مسلح فلسطینی را که به‌صورت پراکنده در کشورهای عربی فعالیت می‌کردند، زیر چتر خود جمع و سازماندهی کند.
این گروه‌ها شامل جنبش فتح، جبهه خلق برای آزادی فلسطین، جبهه دموکراتیک و دیگر گروه‌های چریکی بودند.
ساف با فراهم کردن پشتیبانی مالی، نظامی و سیاسی، این نیروها را به یک ساختار منسجم‌تر تبدیل کرد و بدین ترتیب شاخه نظامی سازمان تقویت شد تا مبارزات مسلحانه علیه اسرائیل هدفمندتر و هماهنگ‌تر صورت گیرد.
جنبش فتح که در اواخر دهه 1950 توسط یاسر عرفات و چند تن از فعالان فلسطینی نظیر خلیل الوزیر (ابوجهاد) در کویت تأسیس شد، از نخستین گروه‌هایی بود که ایده مبارزه مستقل فلسطینی، جدا از وابستگی به دولت‌های عربی را مطرح کرد.
این جنبش با تمرکز بر عملیات چریکی و جلب حمایت مردمی، به‌سرعت به محبوب‌ترین گروه میان آوارگان فلسطینی تبدیل شد.
فتح برخلاف بسیاری از گروه‌های دیگر، گرایش ایدئولوژیک تند نداشت و همین انعطاف سیاسی به آن اجازه داد با طیف متنوعی از فلسطینی‌ها ارتباط برقرار کند.
ورود این جنبش به سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) و تسلط تدریجی بر ساختار آن، باعث شد ساف از حالت تشریفاتی و وابسته، به نهادی فعال، پویا و تا حدودی مستقل بدل شود.
سال 1969 که یاسر عرفات، رهبر جنبش فتح، به ریاست کمیته اجرایی ساف رسید، نقطه عطف مهمی در تاریخ سازمان آزادی‌بخش فلسطین بود.
با ورود فتح به رهبری ساف، جایگاه این سازمان به‌تدریج تقویت شد و چهره‌ای کاریزماتیک چون عرفات توانست هم حمایت گسترده مردمی در میان فلسطینیان را جلب کند و هم توجه کشورهای عربی و مجامع بین‌المللی را به سوی ساف معطوف سازد.
سازمان آزادی‌بخش فلسطین تحت رهبری عرفات، از یک چارچوب صرفاً نظامی فراتر رفت و به یک بازیگر سیاسی بین‌المللی تبدیل شد که هدف آن، نمایندگی سیاسی ملت فلسطین در سطح جهانی بود.
تهدید با شاخه زیتون
در دهه 1970، سازمان آزادی‌بخش فلسطین به‌تدریج توانست جایگاه خود را در سطح بین‌المللی تثبیت کند.
نقطه اوج این روند، در سال 1974 رقم خورد؛ زمانی که یاسر عرفات در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد.
او در آن سخنرانی مشهور گفت: «من با شاخه زیتون در یک دست و اسلحه مبارزه در دست دیگر به اینجا آمده‌ام.
نگذارید شاخه زیتون از دستم بیفتد.»
ساف در آن زمان به‌عنوان نماینده قانونی مردم فلسطین به رسمیت شناخته شد و این تحول، نقطه عطفی در دیپلماسی فلسطینی بود.
پس از این رویداد، دفاتر ساف در بسیاری از کشورهای جهان افتتاح شد و این سازمان عملاً به یک بازیگر مهم در روابط خاورمیانه و حتی فراتر از آن تبدیل گشت.
این دستاورد اگرچه مهم بود، اما لزوماً به معنی وحدت داخلی یا موفقیت کامل سازمان نبود.
ساختار درونی ساف همچنان دچار چنددستگی، وابستگی به حمایت‌های سیاسی کشورهای عربی و رقابت میان گروه‌های عضو بود.
همچنین عرفات به‌رغم چهره بین‌المللی‌اش، در اداره سازمان با اتهام تمرکزگرایی و ناتوانی در اصلاح ساختارها مواجه بود.
در سال 1970، سازمان آزادی‌بخش فلسطین و گروه‌های زیرمجموعه‌اش که در اردن مستقر بودند، وارد تنش شدیدی با حکومت اردن شدند.
فلسطینی‌ها کنترل غیررسمی برخی مناطق اردن را عملاً در دست داشتند و دولت اردن نیز حضور مسلحانه و فزاینده آنان را تهدیدی برای حاکمیت خود تلقی می‌کرد.
در نهایت، در سپتامبر همان سال، ارتش اردن با شدت به اردوگاه‌های فلسطینی حمله کرد و درگیری خونینی که به «سپتامبر سیاه» معروف شد، رخ داد.
صدها فلسطینی کشته و بسیاری از نیروهای ساف مجبور به خروج از اردن و انتقال به لبنان شدند.
این بحران، ضربه سنگینی به اعتبار سازمان آزادی‌بخش وارد کرد، زیرا نشان داد که حضور آن در کشورهای عربی نه‌تنها با حمایت دائمی همراه نیست، بلکه ممکن است باعث درگیری با دولت‌های میزبان شود.
درطول 30 سال یعنی حد فاصل سالهای 1964 که ساف تشکیل شد تا 1994 که عرفات و ساف وارد رام الله شدند، سازمان آزادیبخش فلسطین 4 دوره را در 4 کشور از سر گذراند.
1964 تا 1967- مصر
سازمان آزادیبخش فلسطین که با حمایت جمال عبدالناصر تأسیس شد، در همان قاهره هم استقرار یافت چراکه مصر در آن مقطع پایگاه اصلی جریان‌های پان‌عربی و ضدصهیونیستی بود اما شکست اعراب در جنگ شش‌روزه در سال 1967 وضعیت را تغییر داد و ساف کشور دیگری را برای حضور انتخاب کرد.
1967 تا 1970- اردن
پس از جنگ 6 روزه و تبعات ناشی از آن که به اعتبار ناصر ضربه زد، بسیاری از فدائیان فلسطینی (از جمله فتح) در اردن مستقر شدند و حملات خود علیه اسرائیل را از آنجا اجرا می‌کردند اما همانطور که اشاره شد، درگیری با دولت اردن بالا گرفت تا جایی که در سپتامبر 1970، ملک حسین (شاه اردن) طی عملیات نظامی گسترده، ساف را از این کشور بیرون راند.
ملک حسین با کشتاری که در «سپتامبر سیاه» کرد، به چهره‌ای منفور در میان فلسطینیان تبدیل شد
1970 تا 1982- لبنان
پس از اخراج از اردن، ساف به لبنان منتقل و در بیروت غربی و جنوب لبنان مستقر شد و این بار فلش حملات به اسرائیل که عمدتاً به شکل توپخانه‌ای بود، متوجه شمال سرزمین‌های اشغالی شد.
حملات مداوم فلسطینی‌‌ها از جنوب لبنان، یکی از اصلی‌ترین دلایل حمله اسرائیل به لبنان بود که در سال 1982 میلادی رخ داد و اسرائیل در حملاتی برق‌آسا تا بیروت پایتخت لبنان نیز پیش رفت.
در این جنگ که به جنگ اول لبنان نیز شهرت دارد، ساف مجبور شد لبنان را ترک کند و این بار در فاصله‌ای بسیار دورتر از سرزمین‌های اشغالی مستقر شود.
خروج از لبنان یکی از سخت‌ترین دوران زندگی سیاسی عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین بود
1982 تا 1994- تونس
پس از توافقی که با میانجیگری آمریکا صورت گرفت، رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین به تونس در شمال آفریقا منتقل شد و برای بیش از یک دهه مقر اصلی یاسر عرفات در آنجا بود.
در این دوره، ساف بیشتر به فعالیت‌های دیپلماتیک و سازمانی پرداخت که یکی از نتایج آن پیمان اسلو بود.
ترور خلیل الوزیر (ابوجهاد) نفر دوم ساف و رهبری شاخه نظامی توسط کماندوهای اسرائیلی در سال 1988 در تونس، یکی از بزرگترین ضربات به سازمان آزادیبخش فلسطین بود.
خلاء ابوجهاد تاثیر زیادی بر تغییر رویه ساف از مقاومت به سمت سازش داشت
یاسر عرفات و اسلو؛ صلحی که آرمان را دفن کرد
در سال 1993، یاسر عرفات و نمایندگان سازمان آزادی‌بخش فلسطین، پس از مذاکرات محرمانه‌ای که در نروژ برگزار شد، توافق‌نامه‌ای اسلو را با دولت اسرائیل امضا کردند که بر اساس آن، ساف یکی از مهمترین خطوط قرمز گروههای فلسطینی را زیر پا گذاشت و موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخت و در مقابل، اسرائیل نیز سازمان آزادی‌بخش فلسطین را به‌عنوان نماینده مردم فلسطین پذیرفت و با تشکیل یک نهاد اداری به‌نام «تشکیلات خودگردان فلسطینی» در کرانه باختری و نوار غزه موافقت کرد.
قرار داد اسلو نه به درد فلسطینی‌ها خود نه اسحاق رابین نخست وزیر اسرائیل.
رابین در سالگرد انعقاد این قرارداد، در سال 1995 به دست ایگال عمیر یک صهیونیست راست گرای افراطی ترور شد
با امضای پیمان اسلو، یاسر عرفات و دیگر رهبران ساف اجازه یافتند به غزه و سپس رام‌الله بازگردند و تا امروز نیز مرکز اصلی ساف (یا بهتر بگوییم تشکیلات خودگردان) در کرانه باختری قرار دارد.
این چرخش بزرگ، عملاً به معنای عبور از شعار و آرمان اولیه ساف یعنی «مبارزه مسلحانه برای آزادسازی کامل فلسطین» بود.
بسیاری از منتقدان، عرفات را به سازش و تسلیم و نادیده گرفتن منشور انقلابی ساف متهم کردند.
منتقدان معتقد بودند این توافق بدون هیچ تعهد جدی از سوی اسرائیل نسبت به توقف شهرک‌سازی، تعیین مرز نهایی یا بازگشت آوارگان صورت گرفت و بیشتر شبیه سازشی یک‌طرفه بود که عرفات برای حفظ موقعیت سیاسی‌اش پذیرفت.
با پیمان اسلو، نه‌تنها وضعیت مردم فلسطین بهتر از قبل نشد، بلکه اسرائیل زندگی را برای آنها بخصوص در کرانه باختری روز به روز سخت‌تر کرد و همزمان، عرفات نیز از چهره ای نمادین در مقاومت فلسطینی، به چهره‌ای متهم به سازش و ضعف تبدیل شد.
عرفات در سال 1994 به‌همراه اسحاق رابین و شیمون پرز، جایزه صلح نوبل را هم دریافت کرد؛ اما این جایزه در چشم بسیاری از فلسطینی‌ها نه افتخار، بلکه نماد عقب‌نشینی، خیانت به آرمان ملی و انزوای سیاسی بود.
عرفات بدون آنکه حق بازگشت آوارگان، توقف شهرک‌سازی، یا حتی تعیین مرزهای نهایی را تثبیت کند، وارد توافقی شد که عملاً به اسرائیل فرصت داد حضور خود را در سرزمین‌های اشغالی نهادینه‌تر کند.
پس از اسلو، نه تنها استقلال فلسطینی‌ها محقق نشد، بلکه حاکمیتشان به‌سطحی نازل از خودگردانی اداری تقلیل یافت و اوضاع به قدری وخیم شد که انتفاضه دوم در سال 2000 از دل آن بیرون آمد
نقش سازمان آزادی‌بخش فلسطین که زمانی نماد وحدت ملی و مقاومت فلسطینیان بود، به‌تدریج در صحنه رهبری کمرنگ‌تر شد و تشکیلات خودگردان نیز که قرار بود دستاورد سیاسی اسلو باشد، با فساد، ناکارآمدی و وابستگی مالی به کمک‌های خارجی، نتوانست اعتماد عمومی را جلب کند.
در مقابل، جنبش‌های مبارزی نظیر جهاد اسلامی و حماس که بر مقاومت مسلحانه و گفتمان دینی تأکید داشتند، روزبه‌روز نفوذ بیشتری یافتند؛ به‌ویژه در میان نسل جوان فلسطینی که نه عرفات را تجربه کرده بودند، نه وعده‌های توخالی اسلو را باور داشتند.
ساف کم کم در برابر تحولات میدانی و سیاسی ناتوان‌تر ماند و به سازمانی نیمه‌تشریفاتی تبدیل شد که بیشتر در جلسات رسمی بین‌المللی حضور پیدا می‌کرد تا در خیابان‌های غزه یا اردوگاه‌های آوارگان.
آرمانی که با خون فدایی‌ها آغاز شده بود، حالا در اتاق‌های بسته دیپلماتیک، بی‌رمق و بی‌اعتبار مانده بود.
حماس در صف اول مقاومت
با مرگ مشکوک یاسر عرفات در سال 2004 و قدرت‌گیری محمود عباس، تشکیلات خودگردان عملاً به بازوی دیپلماتیکی محدود شد که بدون پشتوانه مردمی، صرفاً در مجامع بین‌المللی بیانیه صادر می‌کند.
عرفات در سال‌های پایانی عمرش متوجه کلاهی که در اسلو بر سرش رفت شد اما دیگر وقت چندانی برای جبران نداشت.
او در 11 نوامبر 2004 در بیمارستانی در فرانسه درگذشت اما بعدها گفته شد که در جریان کالبدشکافی بدن او مواد رادیواکتیو پیدا شده است.
در حالی که مقاومت واقعی در میدان -چه از سوی حماس، چه جهاد اسلامی و چه دیگر گروه‌ها- جریان دارد، میراث‌داران ساف همچنان به روندهای فرسوده و بی‌نتیجه‌ای چون مذاکرات صلح یا ابتکارات ناکارآمد تکیه می‌کنند.
ساختار پیر، نخبگان خسته، فساد روسا و فقدان ارتباط با نسل جدید فلسطینیان، تشکیلات خودگردان را به نهادی بی‌روح و حتی بالاتر از آن، به پلیس اسرائیل در کرانه باختری تبدیل کرده به طوری که بسیاری از مبارزین فلسطینی و رهبران گروههای مقاومت، طعم تلح زتدان آن را هم چشیده‌اند.
محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل
ساف هم دیگر آن سازمانی نیست که زمانی به‌عنوان «نماینده مردم فلسطین» شناخته می‌شد؛ بلکه بیشتر شبیه سایه‌ای از گذشته‌ای دور و پرادعاست، که در واقعیت امروز، کم‌اثر و گاه حتی نامربوط جلوه می‌کند.
سازمان آزادی‌بخش فلسطین، 61 سال قبل وقتی در 28 می 1964 شکل گرفت، پاسخی بود به آوارگی، بی‌دولتی و پراکندگی ملت فلسطین و تلاشی برای مبارزه با اشغالگری اما این سازمان، که با شعار مبارزه و بازگشت متولد شد، در طول چند دهه، به مرور از آن آرمان‌های نخستین فاصله گرفت.
سازش‌های سیاسی، وابستگی به قدرت‌های منطقه‌ای و در نهایت، توافق‌های نیم‌بند و ناکارآمدی چون اسلو، ساف را از جایگاه رهبری مردم فلسطین پایین کشید.
ساف، آینه‌ای است از آرمانی که زمانی زنده بود، اما قربانی محاسبات اشتباه، جاه‌طلبی‌های فردی و سازش‌های بی‌حاصل شد.
انتهای پیام/