تمدنها در تقابل: آیا جهان به سوی نظمی چندقطبی و هویتمحور میرود؟
به گزارش مشرق، کانال تلگرامی اندیشکده تهران خلاصهای از نوشته نیلز گیلمن در نشریه فارن پالسی را ارائه داد:
جهان امروز در حال ورود به دورهای تاریخی و پرتحول است که میتوان آن را در کنار نقاط عطفی مانند سالهای ۱۹۱۹، ۱۹۴۵ و ۱۹۸۹ قرار داد.
این دوره، بازآرایی نظم بینالمللی را در پی دارد؛ نظمی که پس از پایان جنگ سرد بر پایه اصول لیبرال طراحی شد اما اکنون در برابر چالشهای نوظهور بهویژه از سوی قدرتهای تمدنی چون چین، روسیه و هند در حال فروپاشی است.
نظم لیبرال بینالمللی پس از جنگ سرد
در دهه ۱۹۹۰، نظم جهانی جدید بر پایه چند اصل کلیدی بنا شد:
عدم استفاده از زور برای تغییر مرزهای بینالمللی
احترام به حاکمیت دولتها، بهجز در موارد نقض جدی حقوق بشر
حمایت از تجارت آزاد
حل و فصل اختلافات از طریق نهادهای بینالمللی
این نظم، گرچه در ابتدا با حمایت غرب و برخی کشورهای در حال توسعه همراه بود، اما همواره با مقاومتهایی روبهرو شد.
در سالهای اخیر، این مقاومتها با اقدامات آشکار روسیه و چین به چالشی جدی تبدیل شدهاند.
پرسش مهم آن است که آیا میتوان نظمی چندقطبی و حقوقمحور را طراحی کرد که تمدنهای گوناگون را در بر گیرد، یا اینکه به سوی بازتعریف نظم جهانی بر پایه مناطق نفوذ تمدنی حرکت خواهیم کرد؟
دو نظریه رقیب: فوکویاما و هانتینگتون
فرانسیس فوکویاما در نظریه «پایان تاریخ» ادعا کرد که با پیروزی لیبرالدموکراسی، تاریخ به پایان میرسد و جهان در مسیر صلح، رفاه و دموکراسی پیش خواهد رفت.
در مقابل، ساموئل هانتینگتون هشدار داد که با پایان جنگ سرد، شکافهای تمدنی و فرهنگی به محور اصلی رقابتها و منازعات تبدیل خواهند شد.
او معتقد بود که تمدنها، نه دولتها یا ایدئولوژیها، در آینده نقش اصلی را ایفا خواهند کرد.
در گذر زمان، تحلیل خوشبینانه فوکویاما بیش از حد سادهانگارانه به نظر میرسد در حالی که پیشبینی بدبینانه اما واقعگرایانه هانتینگتون بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است.
نشانههای برخورد تمدنها اکنون در عرصههای گوناگون، از خاورمیانه و شرق آسیا تا شرق اروپا و حتی آفریقا دیده میشود.
اهمیت هویت تمدنی در نظم نوین جهانی
هانتینگتون هشدار داده بود که اگر تفاوتهای تمدنی به رسمیت شناخته نشوند، میتوانند منجر به درگیریهای خطرناک شوند.
او اما تأکید میکرد که مدیریت درست این تفاوتها میتواند از وقوع جنگ جهانی سوم جلوگیری کند.
امروز، دیپلماسی تمدنی به یکی از محورهای اصلی سیاستگذاری جهانی تبدیل شده است.
قدرتهایی چون چین، روسیه، ایران و هند بر اساس هویت تمدنی خود سیاست خارجی و منطقهایشان را بازتعریف کردهاند.
این کشورها با تأکید بر فرهنگ، تاریخ و ارزشهای خاص خود از نظم لیبرال فاصله گرفته و خواستار ساختارهایی هستند که بازتابدهنده تنوع تمدنی جهان باشد.
این تغییر رویکرد میتواند در نهایت به شکلگیری ترتیبات منطقهای و بلوکهای تمدنی منجر شود که هر کدام دارای نهادهای اقتصادی، امنیتی و فرهنگی خاص خود باشند.
تحولات عملی نظم جهانی و چالشهای جدید
از دهه ۲۰۱۰ به بعد، چالشهای جدی علیه نظم لیبرال شکل گرفتند.
الحاق کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ یکی از نشانههای برجسته این روند بود.
روسیه با این اقدام نشان داد که دیگر به قواعد نظم سابق پایبند نیست.
در شرق آسیا نیز چین بهتدریج با نادیدهگرفتن برخی قواعد بینالمللی و تاکید بر تاریخ و تمدن چینی به دنبال ایجاد توازن جدیدی در نظم جهانی است.
هند نیز با احیای عناصر تمدنی خود، بهویژه در سیاست خارجی جنوب آسیا، به دنبال نقشآفرینی گستردهتری است.
این قدرتها تلاش میکنند نظم جایگزینی ارائه دهند که مبتنی بر چندگانگی فرهنگی، منطقهگرایی و احترام به حاکمیت تمدنی باشد.
در این میان، غرب نیز در حال بازاندیشی در خصوص نقش و جایگاه خود در جهان چندقطبی آینده است.
جمعبندی
با مرور روندهای دو دهه گذشته میتوان گفت که پیشبینی هانتینگتون درباره برخورد تمدنها نه تنها نادرست نبود، بلکه پیش از موعد بیان شده بود.
جهان در حال عبور از نظم لیبرال پساجنگ سرد به سوی نظمی جدید است که در آن فرهنگ، تمدن و هویت نقشی بنیادین خواهند داشت.
این تغییر بهجای یک جهان یکپارچه یا کاملاً فروپاشیده، ما را بهسمت جهانی پیش میبرد که باید در آن تعارضات تمدنی با گفتوگو و سازوکارهای چندجانبه مدیریت شوند.
آینده نظم جهانی به جای تحمیل یک هژمونی، نیازمند سازوکاری گفتوگومحور است که بتواند رقابتها را قانونمند، تفاوتها را محترم، و تعامل تمدنها را سازنده کند.
این مسیر، نه ساده خواهد بود و نه بدون تنش؛ اما میتواند به ثباتی نسبی و قابلدوام بین تمدنهای رقیب منتهی شود.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.