پشت پرده نزدیکی علیاف به حکومت تروریستها در سوریه
با تغییر معادلات سیاسی در سوریه، آذربایجان تلاش دارد نقش تازهای در منطقه ایفا کند؛ تلاشی که بیشتر از جنس نفوذ و منافع ژئوپلیتیکی است.

همزمان با تغییرات سیاسی در سوریه و شکلگیری ساختاری تازه و متزلزل در دمشق، دولت آذربایجان با نگاهی فرصتطلبانه وارد معادلات جدید شده است؛ حرکتی که میتواند بیش از آنکه به بازسازی سوریه کمک کند، به تعمیق وابستگیهای خارجی و رقابتهای منطقهای منجر شود.
در تاریخ ۴ مه، هیأتی بلندپایه از جمهوری آذربایجان به ریاست معاون نخستوزیر، سمیر شریفاف، به دمشق رفت و با مقاماتی از دولت جدید سوریه دیدار کرد.
این سفر، که در ادامهی گفتوگوهای پیشین میان الهام علیاف و رئیس دولت انتقالی سوریه در نشست آنتالیا انجام شد، نشانهای از تمایل باکو برای نقشآفرینی فعالتر در آیندهی سیاسی و اقتصادی سوریه است.
اما سؤال اساسی این است که این نقشآفرینی تا چه اندازه در خدمت منافع ملت سوریه است و تا چه حد متأثر از مناسبات و بدهبستانهای قدرت در منطقه.
روشن است که دولت جدید دمشق، در شرایطی به قدرت رسیده که هنوز با چالشهای عمیق داخلی، ناامنی در جنوب کشور، و اختلافات حلنشده با بازیگرانی همچون اسرائیل، ترکیه و حتی گروههای کُرد مواجه است.
در چنین فضایی، تلاش آذربایجان برای نزدیک شدن به این ساختار، آن هم با شتاب و در سطوح بالا، بهسختی میتوان آن را صرفاً در قالب «کمک بشردوستانه» یا «بازسازی پس از جنگ» تحلیل کرد.
جمهوری آذربایجان در سالهای اخیر با تقویت روابط با کشورهایی نظیر ترکیه، امارات و اسرائیل، در پی تثبیت موقعیت خود بهعنوان بازیگری منطقهای بوده است.
حالا به نظر میرسد سوریه نیز وارد این حلقه شده—نه لزوماً به دلیل اشتراکات سیاسی یا فرهنگی، بلکه بهواسطهی شرایط شکنندهای که بستر دخالت و نفوذ را فراهم کرده است.
برگزاری جلسات رسمی میان مقامهای آذربایجان و نمایندگان دمشق، از جمله در حوزههای انرژی و آموزش، و همچنین پیشنهاد میانجیگری میان ترکیه، اسرائیل و سوریه، نشان میدهد که باکو میکوشد خود را بهعنوان «واسطهای قابل اعتماد» معرفی کند.
اما آیا کشوری که خود روابط نظامی و اطلاعاتی نزدیکی با اسرائیل دارد و در محورهای سیاسی ترکیه نیز همسو عمل میکند، میتواند نقش متوازن و مستقل در معادلات پیچیده سوریه ایفا کند؟
نمونهی بارز این تناقض را میتوان در میانجیگری باکو برای گفتوگوهای امنیتی اسرائیل و ترکیه در خاک آذربایجان مشاهده کرد؛ گفتوگوهایی که هدفشان کاهش تنش در خاک سوریه اعلام شده، اما بیشتر در راستای حفظ منافع تلآویو و آنکارا قابل تفسیر است تا حلوفصل بحرانهای سوری.
از سوی دیگر، تلاش برای ورود SOCAR به پروژههای نفت و انرژی در سوریه، آن هم پیش از تثبیت ثبات و حاکمیت در کشور، نشانهای از سیاست شتابزده و منفعتمحور است.
هنوز نه چارچوب اقتصادی روشنی در سوریه جدید ترسیم شده، نه امنیتی که تضمینکننده سرمایهگذاری باشد.
با این حال، آذربایجان در حال زمینهسازی برای نقشآفرینی بلندمدت در حوزههایی است که میتواند برگ برندهی ژئوپلیتیکی برای آن بههمراه داشته باشد.
برخی تحلیلگران معتقدند که حضور شرکتهای آذربایجانی در خاک سوریه، بهویژه در نزدیکی مناطق حساس، میتواند بهعنوان «ضمانت نانوشته» برای پرهیز از حملات هوایی اسرائیل عمل کند.
بهعبارت دیگر، استقرار سرمایههای باکو در خاک سوریه، شاید ابزاری برای کنترل تنش و مدیریت برخوردهای احتمالی از مسیر غیرنظامی باشد—اما در عمل، به تثبیت نفوذ قدرتهای خارجی در قلمرو سوریه منتهی خواهد شد.
تحولات اخیر اگرچه از منظر اقتصادی میتواند منافعی برای باکو داشته باشد، اما از نظر سیاسی، خطر دور شدن بیشتر سوریه از استقلال واقعی و تکرار مدلهایی از وابستگی غیرپایدار را در پی دارد.
آنچه امروز بهنام بازسازی یا میانجیگری مطرح میشود، در صورت عدم توازن، میتواند به ابزاری برای شکلدادن به نظم منطقهای ناعادلانه بدل شود.
منبع: اتاق فکر استیمسون