رویارویی تاریخی؛ آلمان برای مهار روسیه به بالتیک بازگشت
آلمانها برای نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم یگان رزمی سنگینی متشکل از ۴۸۰۰ سرباز و ۲۰۰ نیروی غیرنظامی را در خارج از مرزهای آلمان و در جناح شرقی ناتو مستقر کردند.

باشگاه خبرنگاران جوان؛ سیدرضاحسینی* - صدراعظم آلمان با سفر به لیتوانی، نخستین استقرار دائمی نیروهای نظامی این کشور در خارج از مرزها از زمان جنگ جهانی دوم را گرامی داشت و در عین حال از متحدان خواست تا تلاشهای خود برای تقویت دفاع اروپا در برابر روسیه را بهطور چشمگیری گسترش دهند.
در حالی که جمعیتی با پرچمهای لیتوانی، آلمان و اوکراین در دست، به ابراز احساسات میپرداختند، فریدریش مرتس و وزیر دفاع او، بوریس پیستوریوس، در مراسمی شرکت کردند که بهطور رسمی تشکیل یک تیپ زرهی را با هدف حفاظت از جناح شرقی ناتو اعلام میکرد.
یگان جدید رزمی سنگین، شامل: ۴۵ تانک، ۴۸۰۰ سرباز آلمانی و ۲۰۰ نیروی غیرنظامی خواهد بود.
این تیپ در پاسخ به عملیات ویژه روسیه در اوکراین در سال ۲۰۲۲ شکل گرفت و قرار است تا سال ۲۰۲۷ به آمادگی کامل عملیاتی برسد.
مرتس اظهار داشت: «ما همراه با شرکایمان مصمم هستیم که از قلمرو ائتلاف در برابر هرگونه تجاوز دفاع کنیم.
امنیت متحدان بالتیک ما، امنیت ما نیز هست.»
این استقرار که برای ارتش فدرال آلمان (بوندسوهر) بیسابقه محسوب میشود، با هدف تقویت دفاع از لیتوانی و دیگر جمهوریهای بالتیک یعنی استونی و لتونی صورت میگیرد؛ کشورهایی که سابقاً بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بودهاند و اکنون عضو ناتو و اتحادیه اروپا هستند و از افزایش قدرت روسیه بیم دارند.
مرتس در یک کنفرانس خبری در ویلنیوس، در کنار رئیسجمهور لیتوانی، هیتاناس ناوسدا، مدعی شد: «روسیه با تجدیدنظرطلبی تهاجمی خود و تلاش برای ترسیم مجدد نقشه اروپا، خطرات امنیتی جدیای برای سراسر قاره ایجاد کرده است؛ نه فقط برای اوکراین.»
افزایش هزینههای نظامی
در آستانه برگزاری نشست آتی ناتو در ماه آینده در لاهه، مرتس تأکید کرد که این ائتلاف باید «قابلیتهای دفاعی اروپا را بهصورت پایدار تقویت کند و صنایع دفاعی ما باید ظرفیتهای خود را گسترش دهند – این صنایع باید برای اروپا بیشتر تولید کنند و در اروپا بیشتر تولید داشته باشند.»
ناوسدا از مرتس بابت حمایت آلمان از لیتوانی از طریق تشکیل یگان رزمی جدید که به درخواست دولت لیتوانی انجام شده بود، تشکر کرد.
لیتوانی با ۲.۹ میلیون نفر جمعیت، با منطقه کالینینگرادِ تحت حاکمیت روسیه و بلاروسِ متحد مسکو مرز مشترک دارد.
رئیسجمهور لیتوانی گفت: «ما تهدید را درک میکنیم و باور داریم که میتوانیم با همراهی متحدانمان با این تهدید مقابله کنیم» و افزود که لیتوانی قصد دارد تا سال آینده به هدف جدید ناتو برای اختصاص ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی به امور دفاعی دست یابد.
مرتس نیز گفت که آلمان، بهعنوان بزرگترین اقتصاد اروپا، تا سال ۲۰۳۲ به همین هدف خواهد رسید؛ بر اساس محاسبهای که ۳.۵ درصد از تولید ناخالص داخلی را به خرید تجهیزات نظامی و ۱.۵ درصد را به زیرساختهای مرتبط با امور نظامی همچون جادهها، پلها و بنادر اختصاص میدهد.
اظهارات صریح و تند مرز در حوزه دفاعی با استقبال شرکای اروپایی مواجه شده و بهعنوان تداوم و گسترش سیاست «نقطه عطف» (Zeitenwende) در حوزه دفاعی که پیشتر توسط اولاف شولتس، صدراعظم پیشین آلمان، مطرح شده بود، ارزیابی شده است.
در حالی که دولت ائتلافی شولتس صدراعظم سابق آلمانها با گرایش چپ میانه، صندوق ویژهای به ارزش ۱۰۰ میلیارد برای خرید تجهیزات دفاعی ایجاد کرد و در نهایت به تعهد ناتو مبنی بر اختصاص ۲ درصد از تولید ناخالص داخلی به هزینههای دفاعی عمل نمود، فریدریش مرتس گامی فراتر برده و برای آزادسازی محدودیت قانونی بدهی (که در قانون اساسی آلمان گنجانده شده)، اقدام کرده تا امکان سرمایهگذاری بسیار گستردهتر نظامی فراهم شود.
مرتس هفته گذشته در نخستین سخنرانی مهم خود در پارلمان، متعهد شد که پس از سالها بیتوجهی، قویترین ارتش متعارف اروپا را خواهد ساخت.
اهمیت راهبردی حوزه بالتیک
منطقه بالتیک، بهویژه کشورهای استونی، لتونی و لیتوانی، دروازه شرقی اتحادیه اروپا و ناتو محسوب میشوند که مستقیماً با روسیه و منطقه استراتژیک کالینینگراد مرز دارند.
این سه کشور کوچک که در دوران شوروی تحت حکمرانی مسکو بودند، اکنون به گفته رهبران غربی در خط مقدم مقابله با تهدیدات فزاینده ژئوپلیتیکی کرملین قرار گرفتهاند.
برای آلمان بهعنوان بزرگترین قدرت اقتصادی اروپا، تضمین امنیت این منطقه نهفقط از منظر تعهدات ناتو بلکه بهعنوان بخشی از امنیت خود اروپا حیاتی است، چراکه هرگونه تزلزل در این جبهه، بهسرعت میتواند کل ساختار امنیتی اتحادیه اروپا را تهدید کند.
استقرار دائمی یگان زرهی آلمان در لیتوانی، نهتنها بهمنزله بازگشت تاریخی آلمان به حضور نظامی فرامرزی پس از جنگ جهانی دوم است، بلکه بیانگر درک برلین از اهمیت لیتوانی بهعنوان حلقه حیاتی مهار روسیه است.
لیتوانی در کنار لهستان، دروازه ارتباطی ناتو با سه کشور بالتیک محسوب میشود؛ بهویژه از مسیر «دالان سوالکی» که یک باریکه استراتژیک و آسیبپذیر میان کالینینگراد و بلاروس است.
تسلط روسیه بر این دالان میتواند بالتیک را از ناتو جدا کند؛ امری که برلین با توسعه حضور نظامی خود تلاش دارد از آن جلوگیری کند.
عملیات ویژه روسیه در اوکراین موجب تحول بنیادینی در نگاه آلمان به ژئوپلیتیک منطقهای شد.
کشوری که پیشتر تا حد زیادی وابسته به انرژی روسیه بود و از هرگونه تقابل نظامی پرهیز میکرد، اکنون درک کرده است که امنیت اقتصادی بدون امنیت سیاسی و نظامی ممکن نیست.
حوزه بالتیک امروز به میدان آزمون اراده آلمان برای ایفای نقش فعال در تأمین امنیت اروپا تبدیل شده است؛ جایی که برلین نهتنها بهعنوان شریک اقتصادی، بلکه بهعنوان بازیگری تعیینکننده در عرصه بازدارندگی دفاعی ظاهر میشود.
حوزه بالتیک، از دید آلمان، مرز ژئوپلیتیکی نهفقط میان روسیه و غرب، بلکه میان دو نگاه متفاوت به نظم بینالملل است.
در حالی که کرملین تلاش میکند نظم تکقطبی را به چالش بکشد و جهانی چند قطبی را سامان دهد، آلمان بهدنبال تحکیم نظم مستقر غرب محور است.
در این میان، بالتیک هم بهعنوان منطقهای حساس برای آزمون کارآمدی ساختار دفاع جمعی ناتو و هم بهعنوان پل اتصال شرق و غرب اروپا عمل میکند.
بنابراین، سرمایهگذاری نظامی آلمان در این منطقه، بیش از آنکه اقدامی تدافعی باشد، تبلور بازتعریف نقش راهبردی آلمان در دوران پس از جنگ سرد است.
خیزش حامیان مسکو در آلمان
در برلین، بخشی از احزاب سیاسی، به ویژه جناح چپ رادیکال مانند حزب چپ (Die Linke) و جناح راستگرای افراطی مانند حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD)، به صورت آشکار با سیاست مهار روسیه که توسط دولت فریدریش مرتس دنبال میشود، مخالفت دارند.
این گروهها به دلایل مختلفی از جمله مخالفت با افزایش هزینههای نظامی و تمایل به نزدیکی بیشتر با مسکو، سیاست دولت مرکزی را به چالش میکشند
چهرههایی مانند زارا واگنکنشت، از رهبران برجسته حزب چپ، مواضع خود را در دفاع از روابط بهتر با روسیه حفظ کرده و سیاست تحریمی و نظامی علیه مسکو را غیرکارآمد و به زیان امنیت اروپا میداند.
او معتقد است که سیاست مهار روسیه، نه تنها تنشها را کاهش نمیدهد، بلکه زمینه درگیریهای بیشتر را فراهم میکند.
تحقیقات رسانهای و گزارشهای امنیتی نشان دادهاند که برخی از گروههای مرتبط با روسیه در برلین فعالیتهایی دارند که از طریق لابیهای سیاسی، سازمانهای فرهنگی و حتی کمکهای مالی تلاش میکنند افکار عمومی و سیاستمداران را به سمت تساهل با مسکو سوق دهند.
این موضوع نگرانیهایی درباره نفوذ روسیه در سیاست داخلی آلمان به وجود آورده است.
درهمین راستا، بسیاری از حامیان روسیه در آلمان، به ویژه در جناح چپ و فعالان ضد جنگ، با برنامه فریدریش مرتس برای افزایش چشمگیر بودجه دفاعی مخالفت میکنند.
آنها این سیاست را هزینهبر، بیثمر و بهانهای برای تشدید مسابقه تسلیحاتی میدانند و معتقدند که راهحل مسائل امنیتی باید در دیپلماسی و گفتوگو با روسیه جستجو شود.
این تنشها در داخل آلمان باعث شده که سیاست مهار روسیه توسط دولت مرتس با مقاومتهایی مواجه شود که مانع یکپارچگی کامل سیاست دفاعی اروپا و ناتو میشوند.
در حالی که دولت فدرال به دنبال تقویت جبهه غربی در برابر روسیه است، حامیان روسیه در برلین تلاش میکنند این سیاستها را به چالش بکشند و مذاکرات مستقیم را به جای تشدید تنشها اولویت دهند
بازگشت تقابلهای تاریخی
رقابت بین روسیه و آلمان (بهویژه پروس سابق) به دوران جنگ هفت ساله بازمیگردد، که اغلب بهعنوان اولین «جنگ جهانی» نامیده میشود و صحنهای بود برای رویارویی قدرتهای بزرگ اروپا.
در این جنگ، روسیه به همراه اتریش و فرانسه علیه پروس به رهبری فردریک کبیر قرار گرفت.
این پادشاه پروسی در خاطراتش نوشت: «روسیه نیرویی سترگ و بیرحم است که باید با تدبیر و شجاعت مهار شود.» این دوره نقطه آغاز تضاد منافع جدی میان پروس (و بعدها آلمان متحد) و امپراتوری روسیه بود که بر سر نفوذ در اروپای مرکزی و شرقی به رقابت پرداختند.
در قرن نوزدهم، این رقابت تحت تأثیر تحولات بزرگ اروپایی از جمله جنگهای ناپلئونی شدت یافت.
روسیه و پروس هر دو در مبارزه علیه ناپلئون متحد شدند اما پس از آن به تدریج به رقبای اصلی برای نفوذ در اروپای مرکزی تبدیل شدند.
نویسنده و مورخ مشهور، فردریش نیچه، اشاره میکند که «آلمان و روسیه همسایگانی هستند که همواره چشم به خاک یکدیگر دارند؛ هرکدام با تردید و احتیاط به سوی دیگری مینگرد.» این رقابت برای تسلط بر منطقه منجر به چندین جنگ و مانورهای سیاسی شد که پایههای دشمنیهای قرن بیستم را شکل داد.
جنگ جهانی اول به نقطه عطفی در رقابت آلمان و روسیه تبدیل شد.
این دو کشور در جبهههای متضاد جنگیدند و پس از سالها خونریزی، امپراتوری روسیه در انقلاب 1917 سقوط کرد و آلمان نیز در شرایط بحرانی پس از جنگ داخلی و تحریمها قرار گرفت.
تاریخنگار آلمانی، لوئیس اشتراوس، در این باره گفته است: «رقابت میان شرق و غرب، در نهایت صحنهای برای جنگهای ایدئولوژیک و نظامی شد که تنها با فروپاشی و بازسازی مجدد میتوانست پایان یابد.» این دوره باعث شد تا پایههای رقابتهای بعدی در دوران جنگ سرد شکل بگیرد.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، آلمان به دو بخش تقسیم شد و شرق آلمان تحت نفوذ اتحاد شوروی درآمد.
رقابت آلمان سوسیالیست و آلمان کاپیتالیست، که در بلوک غرب قرار داشت، به نمادی از جنگ سرد تبدیل شد.
ونسا رید، پژوهشگر روابط بینالملل، مینویسد: «آلمان، به عنوان خط مقدم جبهه شرق و غرب، میدان اصلی نبرد ایدئولوژیک و نظامی میان دو ابرقدرت شد.» در این دوره، رقابت نه فقط بر سر سرزمین بلکه بر سر ایدئولوژی، اقتصاد و نفوذ سیاسی در اروپا بود که تأثیرات آن تا امروز نیز مشهود است.
درنتیجه، خیزش مجدد آلمان در عرصه ژئوپلیتیک اروپا، به ویژه پس از کاهش تعهدات آمریکا در دوران ترامپ، نشانه بازگشتی آشکار به رقابت دیرینه با روسیه برای تسلط بر قاره سبز است؛ رقابتی که در دهههای آینده با توجه به تحولات امنیتی و اقتصادی منطقه، تشدید و پیچیدهتر خواهد شد و نقش برلین بهعنوان بازیگر اصلی غرب در مهار نفوذ مسکو بار دیگر برجسته میشود.
*پژوهشگر روابط بینالملل