خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

پنجشنبه، 01 خرداد 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

ماجرای آشنایی مالک رحمتی و شهید رئیسی به روایت خواهر استاندار فقید آذربایجان شرقی؛ تجار از مالک مشاوره اقتصادی می‌گرفتند

اعتماد | همه | پنجشنبه، 01 خرداد 1404 - 08:58
سمیه رحمتی، خواهر شهید مالک رحمتی به مناسبت اولین سالگرد شهدای جمهور به بیان نکاتی درباره ماجرای آشنایی بردارش با ابراهیم و استاندار شدن او پرداخته است.
مالك،پدر،امام،آستان،حاج،صادق،كارهاي،دانشگاه،سياسي،رئيسي،استا ...

کد خبر: 714656 | ۱۴۰۴/۰۳/۰۱ ۰۸:۵۵:۱۵
سمیه رحمتی، خواهر شهید مالک رحمتی به مناسبت اولین سالگرد شهدای جمهور به بیان نکاتی درباره ماجرای آشنایی بردارش با ابراهیم و استاندار شدن او پرداخته است.
به گزارش خبرآنلاین، در ادامه بخشی از این گفت و گو را می خوانید؛
* آقای مالک رحمتی آیا به مباحث سیاسی از همان دوران کودکی و نوجوانی علاقمند بودند و چه شد که استاندار شدند؟
روزی که یکی از مستندسازان از من رزومه کاری ایشان را خواست، وقتی به او دادم تعجب کرده بود و می‌گفت با این سن کم، چقدر فعالیت کرده است.
گذشته مالک، گذشته طولانی دارد.
چون پدر ما مسافرخانه داشتند و ماجراهای عجیبی در این مسافرخانه رخ می‌داد.
برادران دیگر هم همیشه پیش پدر بودند.
پدر همیشه در مسافرخانه بود و زمانی که مالک ۱۰-۱۱ سالش بود، {افرادی به آن جا می‌آمدند و} تجارت می‌کردند.
از روستاهای اطراف ما به آن جا می‌آمدند و نخود و اقلام کشت و کشاورزی را می‌آوردند که از آن جا بفروشند.
مالک اینجا با اقتصاد آشنا شد.
مالک از بچگی در کارهای اقتصادی بود و از ۱۰-۱۱ سالگی به افرادی که به آن جا می‌آمدند مشاوره‌های اقتصادی می‌داد.
یکی از تجار به مالک می‌گوید که شما خیلی باهوش هستید.
می‌خواهم امسال به شما زمینی هدیه دهم که آن جا کشاورزی کنید.
یک تکه زمین ۱۰-۱۲ متری به او هدیه می‌دهد و مالک نخود به آن جا می‌برد و می‌کارد.
یادم است با پدر و مادر رفت و کاشت و برداشتند و جمع کردند و مادر برایشان لپه کرد.
مالک آنقدر فکر اقتصادی بالایی داشت که خودش این‌ها را به یک کارخانه لپه سازی می‌برد و بسته بندی شده می‌فروخت و از آن ۱.۵ برابر سود برایش حاصل می‌شود.
یک روز دیگر در همان ۱۱ سالگی، تاجری از شهر دیگری به پدر مالک می‌گوید که می‌خواهم حاج مالک را ببینم.
برخی تجار هم به او حاج مالک می‌گفتند.
پدر هم می‌گویند که حاج مالک دارد توپ بازی می‌کند.
تاجر تکرار می‌کند که آمده ام حاج مالک را ببینم.
من را فرستاده اند که از ایشان مشاوره بگیرم.
پدر می‌گوید همان پسری است که دارد توپ بازی می‌کند.
اگر صدایش کنید متوجه می‌شوید که حاج مالک است.
مالک در دوران ابتدایی و راهنمایی، یک در دوران مدرسه کارهای فرهنگی می‌کرد و در گروه‌های تواشیح و بسیجی همراه برادرم آقا صالح بودند.
یا در مسجد چنین فعالیت‌هایی داشت و یا کنار پدر از این کارهای تجاری می‌کرد.
وقتی به سن دبیرستان رسید، فرد موفقی را می‌بینند که در دانشگاه امام صادق قبول شده بود.
از او می‌پرسد چطور شد موفق شدید؟
آن فرد می‌گوید که دانشگاه امام صادق قبول شدم و از آن جا به بعد مالک تصمیم می‌گیرد زندگی خود را تغییر دهد، کار را رها کند و به درس خود برسد.
از دبیرستان مالک فرد دیگری شد.
همه فعالیت‌های اقتصادی خود را کنار گذاشت و به جد درس می‌خواند.
به قول خودشان برنامه‌ریزی و الگوسازی می‌کرد.
ما باهم در یک اتاق شش متری بودیم.
مالک شبانه روز در آن جا درس می‌خواند.
هیچ وقت کنار درسش قرآن، نماز، روضه و مناجاتش تعطیل نمی‌شد.
ولی از آن جایی که دائم به مسجد و منبر می‌رفت و کارهای فرهنگی زیاد می‌کرد، آن‌ها را به هفته ای یک بار تقلیل داده بود و در جلسات رسمی می‌رفت.
ولی با همه آن‌ها همیشه مطالعاتش سر جایش بود.
هفته نامه پرتو را که به مسائل سیاسی می‌پرداخت، مطالعه می‌کرد.
شروع زندگی سیاسی مالک تقریبا بعد از ورودش به دانشگاه امام صادق و حین دانشجویی بود.
از بچگی هم خیلی فعال بود.
با این که سن کمی داشت، در مسجد و هیئت سخنرانی می‌کرد.
چون سخنران آن جا و یکی از مسئولان فرهنگی آموزشی آن جا بود و فرمانده آن جا هم برادر بزرگتر ما بود و برای این که برای بچه‌ها هم این‌ها را تحلیل و بررسی می‌کرد، در این مسائل خیلی ورود می‌کرد.
بعد بعد از این که از دانشگاه امام صادق با رتبه سه رقمی قبول شدند و سال آخر دانشگاه امام صادق بود، مشاور وزیر وقت – آقای پورمحمدی – شدند.
از آن جا فعالیت‌های سیاسی مالک شروع شد و به خاطر کارهای زیاد و فکر خوبی که داشت و حتی به قول خودش هرجا می‌رفت آبادانی داشت، باعث شد که در هیچ سمتی دوام نمی‌آورد.
وقتی هر جا را سامان می‌داد، درخواست داشت که به جای دیگری برود.
به طوری که در سال ۸۶ مشاور چند استاندار کشور و مشاور وزیر بود.
تا زمانی که استاندار شد، به آستان رفت و ۴ سال هم آن جا بود.
به قول خودش، تنها جایی که به خاطر امام رضا نمی‌خواست از آن جا به جای دیگری برود آستان بود.
ولی در کنار فعالیت‌هایی که در استان می‌کرد، روی هیچ کدام از فعالیت‌های دیگرش تاثیر نمی‌گذاشت.
یکی از مشاوران ارشد مسئولان سیاسی بود.
* ایشان در آستان قدس با آقای رئیسی آشنا شده بودند؟
بله، اول به قسمت موقوفات رفتند.
آن زمان تولیت آستان هم تغییر کرد.
بعد از آقای رئیسی، آقای مروی آمدند.
ولی چون آقای رئیسی دائما به آن جا رفت و آمد داشتند و همدیگر را می‌دیدند و مالک هم قائم مقام آستان بود، کسانی که از او برای استانداری دعوت کردند، آقای رئیسی و دوستانشان بودند که به خاطر کارهایی که از مالک دیده بودند و رفت و آمد و شناختی که از او پیدا کرده بودند، ایشان را برای استانداری پیشنهاد کرده بودند.
به قول خودشان آغازی برای فعالیت‌های آتی بود.