خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

چهارشنبه، 31 اردیبهشت 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

طلاق زوج جوان بعد از دعوا به خاطر مراسم خاکسپاری

اعتماد | همه | چهارشنبه، 31 اردیبهشت 1404 - 08:58
برزو و ناهید یک روز جمعه درگیری‌شان آن‌قدر شدید شد که درنهایت پیش از شروع زندگی مشترک، پای‌شان به دادگاه خانواده باز شد. وقتی برزو صبح روز جمعه تصمیم گرفت به خاطر مادرش به مراسم خاکسپاری یکی از اقوام دورش برود، هرگز تصورش را هم نمی‌کرد که جنجال بزرگی در راه خواهد بود.ناهید که نمی‌خواست همسرش به این مراسم برود، داد و بیداد به‌راه انداخت و این زوج در میان جمع آن‌قدر به یکدیگر توهین کردند که درنهایت تصمیم به جدایی گرفتند.
برزو،ناهيد،روز،مادرش،زوج،مرا،قاضي،مراسم،خانواده،درنهايت،جداي ...

برزو و ناهید یک روز جمعه درگیری‌شان آن‌قدر شدید شد که درنهایت پیش از شروع زندگی مشترک، پای‌شان به دادگاه خانواده باز شد.
وقتی برزو صبح روز جمعه تصمیم گرفت به خاطر مادرش به مراسم خاکسپاری یکی از اقوام دورش برود، هرگز تصورش را هم نمی‌کرد که جنجال بزرگی در راه خواهد بود.ناهید که نمی‌خواست همسرش به این مراسم برود، داد و بیداد به‌راه انداخت و این زوج در میان جمع آن‌قدر به یکدیگر توهین کردند که درنهایت تصمیم به جدایی گرفتند.
کد خبر: 714500 | ۱۴۰۴/۰۲/۳۱ ۰۸:۵۵:۳۱
برزو و ناهید یک روز جمعه درگیری‌شان آن‌قدر شدید شد که درنهایت پیش از شروع زندگی مشترک، پای‌شان به دادگاه خانواده باز شد.
وقتی برزو صبح روز جمعه تصمیم گرفت به خاطر مادرش به مراسم خاکسپاری یکی از اقوام دورش برود، هرگز تصورش را هم نمی‌کرد که جنجال بزرگی در راه خواهد بود.ناهید که نمی‌خواست همسرش به این مراسم برود، داد و بیداد به‌راه انداخت و این زوج در میان جمع آن‌قدر به یکدیگر توهین کردند که درنهایت تصمیم به جدایی گرفتند.
به گزارش جام جم، وقتی این زوج در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفتند و قاضی از آنها علت درخواست جدایی را پرسید، ناهید رشته کلام را در دست گرفت و در این‌باره گفت: پنج سال است که برزو را می‌شناسم و با هم ارتباط داریم.
یک سال و نیم پیش با یکدیگر عقد کردیم و به‌زودی هم قرار بود سر خانه و زندگی خودمان برویم اما معمولا سر یک موضوع مشخص با هم همیشه جر و بحث داشتیم.
آن هم خانواده برزو بود.
برزو خیلی روی خانواده‌اش حساس بود.
تا جایی که مرا در اولویت دوم خودش قرار داده بود.
چندین بار با او صحبت کردم و گفتم که من هم خانواده‌ات محسوب می‌شوم.
ولی گوش نمی‌کرد.
همیشه وقتی مادرش حرفی می‌زد، بدون چون و چرا قبول می‌کرد.
درصورتی که بارها سر موضوعات مختلف با من بحث می‌کرد و حرف مرا گوش نمی‌کرد.
بارها از مهمانی‌ها و حتی دیدار پدر و مادر من گذشتیم تا برزو بتواند با خانواده‌اش باشد.
بارها مسافرت و گردش‌های‌مان را کنسل کردیم تا برزو بتواند پیش خانواده‌اش باشد.
چندین بار دعوا کردیم.
تا این‌که آخرین بار با برزو و دوستان‌مان به باغی نزدیک تهران رفتیم.
پنجشنبه‌شب بود که به آنجا رفتیم.
برزو تا دیروقت سرکار بود و مجبور شدیم دیر راه بیفتیم.
خلاصه آن شب آنجا بودیم و تا صبح هم بیدار بودیم.
ساعت ۸ صبح وقتی تازه خوابیدیم، مادر برزو تماس گرفت.
یکی از اقوام خیلی دور آنها فوت شده بود و مادرش از او خواست که در مراسم خاکسپاری شرکت کند.
برزو هم بدون هیچ اعتراضی قبول کرد.
شوکه شده بودم.
گفتم تو تا دیروقت بیدار بودی.
الان هم خسته‌ای.
می‌توانی مراسم‌های دیگر را شرکت کنی.
ولی گفت چون مادرش از او خواسته، نمی‌تواند مخالفت بزند.
برزو آن روز مرا در خانه دوستان‌مان تنها گذاشت و رفت.
بعدازظهر برگشت.
من هم دیگر طاقت نیاوردم و با هم دعوای‌مان شد.
دعوای خیلی سختی داشتیم.
بروز در جمع به من توهین کرد و حتی مرا کتک زد.
همان‌جا فهمیدم ما آینده‌ای با هم نداریم.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی، همسرم از همان ابتدا می‌دانست که چقدر به خانواده‌ام اهمیت می‌دهم.
او که این موضوع را می‌دانست نباید با من بحث می‌کرد.
آن روز جلوی دوستان‌مان آن‌قدر داد و بیداد کرد که مجبور شدم برای این‌که ساکت شود، او راکتک بزنم.
وگرنه من عاشق همسرم هستم.ولی نمی‌توانم روی حرف خانواده‌ام حرفی بزنم.
ناهید اگر مرا دوست داشت، می‌توانست با این مسأله کنار بیاید اما دنبال بهانه بود تا از من جدا شود.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست با یک مشاوره خانواده مشورت کنند.