خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

یکشنبه، 28 اردیبهشت 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

جزئیات انتقامگیری مرگبار از پسر جوان با تزریق سم مار

اعتماد | همه | یکشنبه، 28 اردیبهشت 1404 - 20:40
مرد جوان که به شیوه سریال پوست شیر نقشه عموی ثروتمند برای قتل برادرزاده‌اش را اجرا کرده‌ است، در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت.
مهرداد،مار،هوشنگ،متهم،بدن،زهر،مقتول،قتل،قرار،قبول،بيمارستان، ...

کد خبر: 714005 | ۱۴۰۴/۰۲/۲۸ ۲۰:۳۰:۳۴
مرد جوان که به شیوه سریال پوست شیر، نقشه عموی ثروتمند برای قتل برادرزاده‌اش را اجرا کرده‌ است، در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت.
به گزارش اعتمادآنلاین، متهم که جوانی دهه هشتادی است، پس از بازداشت در شیراز اعتراف کرد نقشه تزریق زهر مار بر بدن مقتول را کشیده و برای این کار پول گرفته است.
آبان سال ۱۴۰۲، خبر مجروح شدن جوانی به نام مهرداد در یکی از خیابان‌های مرکزی تهران به پلیس داده شد.
زمانی که مهرداد به بیمارستان برده شد، آثار جراحت روی بدن او دیده می‌شد.
پدر مهرداد در بیمارستان گفت روی کتف پسرش ماده لزجی دیده است.
از آنجا که پسر جوان بیهوش شده بود، پرستار نتوانست او را برگرداند و آثار را روی بدن بیمار ببیند.
ساعاتی بعد مهرداد در بیمارستان جان باخت.
همه چیز نشان می‌داد مهرداد به مرگ طبیعی جانش را از دست نداده و احتمالاً به قتل رسیده ‌است.
وقتی ماموران دوربین‌های مداربسته را مورد بررسی قرار دادند، متوجه شدند یک موتورسوار که صورتش را پوشانده مهرداد را تعقیب کرده، با دستش ضربه‌ای به کتف او زده و سپس فرار کرده است.
این ضربه چندان محکم نبود که مهرداد متوجه خطر شود.
بعد از آن، مهرداد دچار ضعف شد و در کتف خود احساس درد کرد و در نهایت بعد از انتقال به بیمارستان جان باخت.
برادر مهرداد چند روز بعد به پلیس مراجعه کرد و گفت که برادرش احتمالاً به دست عمویش به قتل رسیده‌ است.
او گفت: ما با هم اختلافات زیادی داشتیم.
پدرم و عمویم بارها با هم دعوا کرده بودند و من فکر می‌کنم عمویم در این ماجرا هم دخالت دارد.
پلیس، هوشنگ، عموی مهرداد، را مورد بازجویی قرار داد اما این مرد گفت از هیچ چیز خبر ندارد و خودش هم از مرگ برادرزاده‌اش شوکه شده‌ است.
با توجه به اختلاف مالی سنگین میان دو برادر که بعد منجر به دعوای فیزیکی بین آنها شده بود، پلیس تلفن همراه هوشنگ را تحت نظر قرار داد و متوجه شد او تماس‌های مشکوکی دارد و با شماره‌‌هایی تماس گرفته یا پیام داده و از این افراد خواسته تا در وات‌ساپ با او در تماس باشند.
وقتی تلفن همراه متهم مورد بررسی قرار گرفت، پلیس متوجه شد تماس‌ها و پیام‌های وات‌ساپ این مرد به طور کامل پاک شده‌ است.
به این ترتیب، ماموران بیشتر به او مشکوک شدند و او را تحت نظر گرفتند.
ماموران متوجه شدند متهمان در واقع یک باند هستند و یکی از آنها در شیراز است.
بلافاصله در یک عملیات ضربتی، متهم در شیراز دستگیر شد و راز این جنایت فاش و مشخص شد عموی میانسال برای این‌که برادرش را تنبیه کند، چند مرد را اجیر کرده تا پسر او را تنبیه کنند.
یکی از این مردان با وارد کردن زهر مار افعی بر بدن مقتول او را آلوده کرده و در نهایت پسر جوان جانش را از دست داده است.
ماموران در ادامه تحقیقات، سایر متهمان را هم شناسایی کردند و به این ترتیب با قرار کیفرخواست هر پنج متهم برای محاکمه به شعبه ۱۳ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شدند.
در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده، نماینده دادستان کیفرخواست علیه متهمان را خواند و برای هوشنگ، عموی مقتول، به اتهام تسهیل در قتل و برای سامان، به اتهام مباشرت در قتل و برای سه متهم دیگر نیز تحت عنوان معاونت درخواست مجازات کرد.
سپس اولیای دم در جایگاه قرار گرفتند.
پدر و مادر مهرداد برای قاتل فرزندشان درخواست قصاص کردند و برای سایر متهمان درخواست اشد مجازات کردند.
مادر مقتول، عموی پسرش را خطاب قرار داد و گفت عامل اصلی قتل این مرد است و درخواست مجازات او را دارد.
در ادامه، سامان، متهمی که متولد سال ۸۲ است در جایگاه قرار گرفت.
او اتهام قتل را قبول نکرد و گفت: من فقط می‌خواستم مقتول را بترسانم.
قصد قتل او را نداشتم.
او در توضیح آنچه اتفاق افتاده بود، گفت: فردی به نام سعید که در همدان با او آشنا شده ‌بودم با من تماس گرفت و گفت می‌خواهند یک نفر را گوشمالی بدهند.
گفت اگر من این کار را بکنم هزار دلار می‌دهند.
مادرم بیمار و تنها بود.
من هر شب به او سر می‌زدم اما پول نداشتم هزینه درمانش کنم.
می‌خواستم هر طوری شده او را زنده نگه دارم.
برای همین این پیشنهاد را قبول کردم.
اول تصمیم گرفتم مقتول را بزنم و فرار کنم.
وقتی که چند روزی با کمک همدستم، سپند، زاغ‌زنی کردیم، متوجه شدیم مهرداد جوانی ورزشکار و قوی‌هیکل است و زورم به او نمی‌رسید.
متهم ادامه داد: مدت‌ها بود درباره مارها تحقیق می‌کردم، چون به محیط زیست علاقه زیادی داشتم.
متوجه شده بودم زهر مار افعی پلنگی، کشنده نیست و افراد را فقط ضعیف و بیمار می‌کند.
گفتم با زهر مار این کار را می‌کنم.
یک مار افعی پلنگی خریدم.
آن را در یک گونی انداختم و در خانه نگهداری می‌کردم.
زهر آن را گرفتم و در یک شیشه ریختم و در یخچال گذاشتم.
برای این‌که بتوانم آن را تزرق کنم باید رقیقش می‌کردم.
ضمن این‌که منتظر یک موقعیت مناسب بودیم.
سپند همچنان مهرداد را تعقیب می‌کرد تا فرصت مناسبی ایجاد شود.
وقتی فرصت مناسب ایجاد شد، سپند به من خبر داد.
من زهر را با آب‌نمک رقیق کردم و داخل سرنگ انسولین ریختم.
برای این‌که شناسایی نشوم، صورتم را پوشاندم و موتور بدون پلاک برداشتیم.
من و یکی دیگر از همدستانم به نام آرمان به محل رفتیم.
آنجا وقتی که مهرداد با موتور حرکت کرد، خودمان را به او نزدیک کردیم و من در یک لحظه انگار که می‌خواهم به او تنه ناخواسته‌ای بزنم، دستم را به سمت کتفش بردم و سرنگ را با ضربه فرو کردم.
دستم را که کشیدم، دیدم سوزن سرنگ خم شده و مقدار کمی از زهر وارد بدن شده ‌است.
بعد از مهرداد عذرخواهی کردم و فرار کردیم.
بعد از آن سعید با من تماس گرفتم.
وقتی گفتم کار تمام شده، ۲ هزار دلار برایم آورد.
من یک ویلا در شمال گرفتم.
خطم را عوض کردم که ردیابی نشوم.
۱۰ روز بعد سعید با من تماس گرفت و او گفت مهرداد فوت کرده است.
او با تندی با من حرف زد و گفت به تهران بیا.
من به تهران رفتم و با سعید درگیر شدم.
سعید گفت قرار نبود او را بکشی، تو گفتی این زهر او را بی‌حال می‌کند، چرا این کار را کردی؟
من توضیح دادم که زهر مار باعث قتل نمی‌شود، حتماً اتفاق دیگری افتاده است.
قاضی گفت: مار را چه کردی؟
متهم پاسخ داد: مار را با خودم به شمال بردم.
چند گنجشک گرفتم و داخل کیسه انداختم تا بخورد و نمیرد.
مرتب هم کیسه‌ای را که مار در آن بود، خیس می‌کردم تا مریض نشود.
بعد هم به همدان بردم و در کوه‌های همدان رها کردم.
قاضی پرسید: چرا؟
متهم جواب داد: چون این نوع مار زیست‌بومش در ایران نیست و من نمی‌خواستم اکوسیستم را به هم بزنم.
ممکن بود به حیواناتی که در شمال یا تهران هستند آسیب بزند.
بهترین جا برایش کوه‌های همدان بود.
قاضی سوال کرد: تو که نسبت به محیط زیست و حیوانات تا این حد رئوف هستی، چطور یک انسان را کشتی؟
چرا من باید این حرف را از تو قبول کنم؟
متهم پاسخ داد: من قصد قتل نداشتم.
فقط می‌خواستم بدحال شود.
متهم در ادامه گفت: بعد از این‌که مار را رها کردم به شیراز رفتم و آنجا بود که دستگیر شدم.
سعید هم به ترکیه رفته بود و من به او دیگر دسترسی نداشتم.
در ادامه، وکیل متهم در جایگاه قرار گرفت.
او گفت: موکل من قاتل نیست.
این پرونده ایراداتی دارد.
اول این‌که، پزشکی قانونی به صراحت نگفته زهر مار وارد بدن مقتول شده است.
سوالاتی که از پزشکی قانونی پرسیده شده، القایی است.
ضمن این‌که کبودی‌ها و زخم‌هایی روی بدن مقتول بود و بخشی از بافت بدن مرده بود.
مهره‌های گردن آسیب دیده بود.
هرچند انستیتو پاستور گفته زهر مار می‌تواند چنین عوارضی را ایجاد کند اما کشیدگی گردن که نمی‌تواند برای تزرق زهر مار باشد.
دوم این‌که، پدر مقتول در بیمارستان گفته روی بدن پسرش ماده‌ای دیده اما پرستار او را برنگردانده، چون مقتول سنگین بوده، مگر می‌شود چنین چیزی را قبول کرد!
در آن بیمارستان مگر نیروی کمکی و حراستی نیست که چون پرستار نتوانسته او را برگرداند، فرد کمکی هم نباشد تا او را برگرداند.
چرا بیمارستان گزارش نداده در مدتی که متوجه شده به بدن مهرداد سمی تزریق شده و او را در بخش سم‌شناسی بستری کرده، چه اقداماتی انجام داده است؟
حتی به پزشک معالج او سه ساعت بعد از فوت گزارش داده‌اند.
مگر چنین چیزی ممکن است؟
این وکیل ادامه داد: مساله بعدی این است که طبق تحقیقات، سال گذشته ۸ هزار نفر در ایران دچار مارگزیدگی شده‌اند که یک صدم درصد آنها فوت کرده‌اند.
این یعنی مارگزیدی کشنده نیست، پس سم مار هم کشنده نیست.
ضمناً سم مار برای این‌که اثرش را حفظ کند، باید فریز شود.
متهم سه روز آن را در یخچال نگهداری کرده است.
انستیتو پاستور گفته وقتی سم مار فریز نشود، اثربخشی خود را از دست می‌دهد.
حتی اگر بپذیریم متهم سم را تزریق کرده، سم بی‌اثر تزریق کرده‌ است.
همچنین سوزنی که وارد بدن مقتول شده، شکسته، یعنی حتی همه سم هم وارد بدن او نشده است.
در ادامه، سعید، متهم ردیف دوم، در جایگاه قرار گرفت.
او گفت: من ماسور هستم و با هوشنگ در یکی از جلسات ماساژ آشنا شدم.
او گفت بیا با من کار کن و دیگر کار ماساژ انجام نده.
من هم قبول کردم.
هوشنگ بسیار زبان خوبی داشت و می‌توانست هر کسی را قانع کند.
آنقدر رابطه ما خوب شده بود که به او داداش می‌گفتم.
مثل پدرم برایش احترام قائل بودم.
همه چیز به من داده بود، حتی خانه‌ای در قیطریه در اختیارم گذاشته بود.
من هم همه کارهایش را می‌کردم.
او ماشین هم به من داده بود.
می‌دانستم با برادرش اختلاف دارد.
متهم ادامه داد: یک روز وقتی به همدان رفته بودم و مهمان آرمان (دیگر متهم پرونده) بودم، آنجا با سامان آشنا شدم.
او گفت در کار ارز دیجیتال و دلار است.
گفتم ما هم همین کار را می‌کنیم و این‌طور شد که سامان وارد صرافی هوشنگ شد.
آنقدر با هوشنگ صمیمی شد که شب‌ها در صرافی او می‌خوابید.
بعد که هوشنگ درباره انتقام از برادرش صحبت کرد، سامان قبول کرد این کار را بکند.
من هیچ نقشی در ماجرا نداشتم، فقط مطلع بودم.
آنها خودشان حرف‌هایشان را زدند.
سامان گفت سم مار به بدن برادرزاده هوشنگ می‌زند و او چند روز بی‌حال می‌شود، البته اول قرار بود برادر بزرگ‌تر مقتول را بزنند، چون هوشنگ با او مساله داشت اما نمی‌دانم چرا مهرداد را زدند.
متهم گفت: بعد از حادثه، هوشنگ به من زنگ زد و گفت بیا پاکتی به سامان بده.
می‌خواهد به شمال برود.
من هم پاکت را دادم.
چند ساعت بعد هم هوشنگ دوباره به من زنگ زد و گفت حال مهرداد بد است.
من وقتی به بیمارستان رفتم، هوشنگ آنجا بود.
دست و پایم می‌لرزید، چون من مبتلا به حملات پنیک هستم.
از بیمارستان بیرون آمدم.
هوشنگ خیلی ناراحت بود.
می‌گفت قاتل شدم.
برادرزاده‌ام را کشتم.
دخترم بدبخت شد، انگ پدر قاتل به او می‌زنند.
وقتی مهرداد مرد، خیلی ترسیدم، چون برادرانش اطمینان داشتند قتل اتفاق افتاده است و پیگیر بودند.
سامان که با من تماس گرفت، گفتم این چه کاری بود کردی؟
مگر نگفته بودی فقط حالش بد می‌شود؟
چرا او را کشتی؟
بعد از ترس به ترکیه رفتم.
هوشنگ در ترکیه سراغم آمد و گفت به ایران برگرد و قتل را گردن بگیر.
قبول نکردم.
از ترکیه به عراق رفتم.
فهمیدم اعلام قرمز برایم زده شده است.
وقتی مدت زمان اقامتم تمام شد، تصمیم گرفتم خودم را به کنسولگری معرفی کنم اما کنسولگری کمکم نکرد.
گفت خودت برگرد ایران ولی اینجا نمان، چون بازداشتت می‌کنند.
من هم خودم را از کوه‌های برفی به داخل پاوه انداختم و تسلیم پاسگاه سپاه شدم.
بعد به تهران آمدم و خودم را به پلیس معرفی کردم.
من قهرمانی جهان در مسابقات بین‌المللی روسیه دارم.
در رشته زیبایی‌اندام قهرمان شده‌ام.
من آدم خلافکاری نیستم.
سپس وکیل متهم در جایگاه قرارگرفت.
او گفت: موکل من از سوی هوشنگ تهدید شد و وقتی تسلیم نشد، وکلای او با سعید در ترکیه تماس گرفتند که فایل صوتی آن هم موجود و در اختیار دادسرا گذاشته شده است.
آنها گفته‌اند، تو بیا سردستگی این باند را قبول کن.
خانه قیطریه و یک میلیارد پول از طرف هوشنگ می‌دهیم.
موکل من قبول نکرد.
موکل من خطا کرده اما نقشه نکشیده و عامل اصلی هوشنگ است.
در پایان، قضات ختم جلسه را اعلام کرده و ادامه رسیدگی پرونده را به بعد موکل کردند.