خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

پنجشنبه، 25 اردیبهشت 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

سکوت معنادار شاعران خراسان در قبال فردوسی - تسنیم

تسنیم | فرهنگی و هنری | پنجشنبه، 25 اردیبهشت 1404 - 13:53
شگفت آورتر آن که بیهقی که می دانیم دست کم جوانی اش را در روزگارِ فردوسی سپری کرده بود، در "تاریخ پایه "اش از شاعرِ طوس و شاهکارش نامی نمی برَد. و مگر فاصله بیهق تا طوس چقدر بوده؟
شاهنامه،فردوسي،بوستان،اساطيري،ناصرخسرو،گرچه،نظامي،طوس،غزنوي، ...

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، احمدرضا بهرام‌پور عمران، پژوهشگر، در یادداشتی به مناسبت روز 25 اردیبهشت‌ماه و گرامیداشت فردوسی به تأثیر اثر سترگ او، شاهنامه، بر شعر فارسی در ادوار مختلف پرداخت.
یادداشت این پژوهشگر را می‌توانید در ادامه بخوانید:
فردوسی شاهنامه را زمانی سرود که هنوز و هم‌چنان در گوشه‌و‌کنارِ ایران آثاری به زبانِ پهلوی یافت‌ می‌شد و خدای‌نامک‌ها نیز گردآوری‌ شده‌ بود.
سامانیانِ ایران‌دوست گرچه دولتی مستعجل داشتند اما به‌سببِ دگرگونی‌های تدریجی در ساحتِ فرهنگ، تاثیرِ فرهنگ و رویکردهای ملی‌شان در فکر و هنر و ادبِ عهدِ غزنوی نیز پا برجا بود.
با این‌همه شاهنامه هنگامی به‌ سرانجام رسید که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت و ترکانِ غزنوی بر سرِ کار آمدند.
اینان علم و القاب از بغداد می‌گرفتند و برای خوش‌آمدِ عباسیان، انگشت در جهان درکرده، قرمطی می‌جستند.
و مگر صاحب بن عبّاد از بیمِ دیدنِ چهره‌ ایرانیِ خویش، سال‌ها نگریستن در آیینه را بر خود حرام نکرده‌ بود؟
و مگر بیرونی این دانشمندِ بزرگِ ایرانی، در مقدمه‌ یکی از آثارش نیاورده دشنامِ به عربی را بر ستایشِ به فارسی، ترجیح‌می‌دهم؟!
شاهنامه سروده شد.
و شگفت‌آور آن که سال‌های سال هم‌روزگاران فردوسی اشاره‌ای به نامِ او و مشخصاً "شاهنامه"‌اش نمی‌کردند مگر به طنز و تسخر و تعریض.
از عنصری و فرخی و منوچهری که مدح‌پیشه و محمودستا و گاه حتی عرب‌گرا بودند چندان انتظاری‌نمی‌رفته اما حتی در شعر و آثارِ منثورِ ناصرخسرو نیز نامی از فردوسی و "شاهنامه"‌اش نیست.
و ناصرخسرو حتی اگر بگوییم هم‌سنگر با فردوسی نبوده اما مگر نه این‌که هر دوشان به یک هدف و با دشمنی مشترک می‌جنگیدند؟: ترکانِ دربارِ ایران و خلفای عباسی.
حال‌ آنکه قرابت‌های فکریِ آن دو تابدان‌جا است که حتی پژوهشگرانی فردوسی را اسماعیلی نیز می‌دانند!
معتزلی بودنِ فردوسی نیز بسیار نزدیک است به اندیشه‌ تبعیدیِ یمگان.
شگفت‌آورتر آن‌که بیهقی که می‌دانیم دست‌کم جوانی‌اش را در روزگارِ فردوسی سپری‌کرده‌ بود، در "تاریخ‌پایه‌"اش از شاعرِ طوس و شاهکارش نامی‌نمی‌برَد.
و مگر فاصله‌ بیهق تا طوس چه‌قدر بوده؟!حال‌آن‌که می‌دانیم از برخی جهات، قرابت‌هایی میانِ روحیات و رویکردشان و حتی آثارشان دیده‌ می‌شود.
پررنگ‌ترین نشانه‌های تاثیرپذیری از شاهنامه را در شعرِ خاقانی و نظامی می‌توان‌ دید.
این شاعران در سرزمینی (آذربایجان و گنجه و اران) می‌زیستند که حکام و باشندگانش هنوز با بقایای اساطیر، تاریخ و فرهنگِ پیش‌از اسلام، انس و آشنایی داشتند.
نظامی جدا از همه‌ تاثیرپذیری‌های زبانی و بیانی، به‌ویژه در اسکندرنامه، هفت‌پیکر و نیز خسرو و شیرین، وامدارِ فردوسی است.
البته پیش‌از نظامی و خاقانی نیز روزگاری قطرانِ تبریزی از ناصرخسرو، معنای واژه‌های نژاده‌ نواحیِ ماوراء‌النهر را می‌پرسید.
و چندی بعد نیز اسدیِ توسی، در همان دیار گرشاسب‌نامه را به نظم کشید.
اما در خراسانِ بزرگ نیز اوضاع به‌تدریج دگرگون می‌شود.
تاثیرِ شاهنامه در آثارِ شاعرانی هم‌چون سنایی و عطار پررنگ‌ است؛ گرچه این‌جا دیگر رنگی درون‌گرایانه و غایتی رمزی و عرفانی یافته‌است:
تو را افراسیابِ نفس ناگاه
چون بیژن درفکند آخر در این چاه ...
اما یکی‌دو سده‌‌ بعد، درخشان‌ترین بهره‌گیری خلاقانه را از شاهنامه در شاعرانِ خطه‌ فارس می‌بینیم.
آیا حضورِ زرتشتیان و پایداریِ فرهنگِ ایرانی (به‌سببِ تجدیدِ حیاتش در دورانِ آل بویه و نیز جان‌به‌دربردنِ فارس از یورشِ مغول) و نیز پابرجاییِ بقایای شهرِ استخر و شکوهِ عمارت‌های تخت‌جمشید، چنین زمینه‌هایی را فراهم‌ آورده‌ بود؟
سعدی از جوانبِ گوناگون، به‌خصوص در گلستان و بوستان وامدارِ شاهنامه است.
جدا از بسامدِ بالای شخصیت‌های اساطیری و حماسی و تاریخی و حتی آمدنِ نامِ "شاهنامه" در آثارش، در بوستان و گلستان‌اش گاه ابیاتی آمده است که گمان‌می‌رود از شاه‌نامه است:
بیار آن‌چه داری ز مردی و زور
که دشمن به پای خود آمد به گور
که می‌دانیم در گلستان آمده.
یا آن‌جاها که مثلاً می‌گوید:
این‌که در شهنامه‌ها آورده‌اند
رستم و روییه‌تن اسفندیار
تا بدانند این خداوندانِ مُلک
که‌از بسی خلق است دنیا یادگار
از انسِ دیرین او و احتمالاً هم‌روزگاران و مخاطبان‌اش با داستان‌های اساطیری و شاهنامه حکایت‌ می‌کند.
گرچه شوربختانه او در بابِ پنجمِ بوستان، به هماوردیِ با فردوسی نیز رفته؛ بابی که به گمان‌ام ازقضا ضعیف‌ترین بخش‌ِ بوستان است.
سعدی به‌ویژه در هنرِ ایجاز و نیز در حیطه‌ی ظرائفِ پند و اندرزی، بسیار از فردوسی آموخته‌است.
پس‌از شیخِ شیراز، حافظ نیز همان راه را دنبال‌کرد.
عناصرِ اساطیری در دیوانِ خواجه نیز پررنگ است؛ حتی در این‌باره کتابی نیز منتشر شده.
خواجه البته به‌سببِ تجریدی‌تر بودنِ شعرش، بیش‌تر به ظرائفِ تلمیحاتِ داستانیِ شاهنامه نظر یا گوشه‌ چشمی داشته:
شاه ترکان سخن مدعیان می‌شنود
شرمی از مظلمه‌ی خونِ سیاووش‌اش باد!
شاهِ ترکان چو پسندید و به چاه‌ام انداخت
دستگیر ار نشود لطفِ تهمتن چه کنم؟
انتهای پیام/