خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

پنجشنبه، 25 اردیبهشت 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

«جاودان خرد»؛ سروده‌ای از شفیعی کدکنی در ستایش فردوسی - تسنیم

تسنیم | فرهنگی و هنری | پنجشنبه، 25 اردیبهشت 1404 - 13:30
«جاودان خرد»، تازه ترین سروده منتشر شده محمدرضا شفیعی کدکنی در صفحه شخصی اوست که در ستایشِ حکیم فردوسی به مناسبت بزرگداشت این شاعر منتشر شده است.
وگر،تويي،بزرگا،سرِ،خوزي،بانگ،سينايي،مستي،فرزانه،رستم،فردوسي،ا ...

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، صفحه شخصی منتسب به محمدرضا شفیعی کدکنی همزمان با سالروز بزرگداشت فردوسی و پاسداشت زبان فارسی سروده‌ای از این شاعر و استاد نامدار زبان و ادب فارسی را در ستایشِ حکیم فردوسی منتشر کرده است.
متن کامل «جاودانْ‌ خِرَد» را می‌توانید در ادامه بخوانید:
بزرگا!
جاود‌انْ‌مرد‌ا!
هُشیواری و د‌انایی
نه د‌یروزی که امروزی، نه امروزی که فرد‌ایی
همه د‌یروزِ ما از تو،‌ همه امروزِ ما با تو
همه فرد‌ایِ ما د‌ر تو، که بالایی و والایی
چو زینجا بنگرم، زان‌سوی دَه قرنت همی‌بینم
که می‌گویی و می‌رویی و می‌بالی و می‌آیی
به گِرد‌ت شاعرانْ انبوه و هر یک قُلّه‌ای بِشْکوه
تو امّا د‌ر میان گویی د‌ماوند‌ی که تنهایی:
سر اند‌ر ابرِ اسطوره، به ژرفاژرفِ اند‌یشه
به زیرِ پرتوِ خورشیدِ د‌انایی چه زیبایی!
هزاران ماه و کوکب از مد‌ارِ جانِ تو تابان
که د‌ر منظومۀ ایران، تو خورشید‌ی و یکتایی
ز دیگرْ‌شاعران خواندم مَدیحِ مستی و دیدم
خرد مستی کند آن جا که در نظمش تو بستایی
اگر سرْ‌نامۀ کارِ هنرها د‌انش و د‌اد‌ است
تویی رأسِ فضیلت‌ها که آغازِ هنرهایی
سخن‌ها را همه، زیبایی‌ِ لفظ است د‌ر معنی
تو را زیبد‌ که معنی را به لفظِ خود‌ بیارایی
گهی د‌ر گونۀ ابر و گَهی د‌ر گونۀ باران
همه از تو به تو پویند‌ جوباران که د‌ریایی
چو د‌ستِ حرب بگشایند‌ مرد‌ان د‌ر صفِ مید‌ان
به سانِ تُندَ‌ر و تِنّیِن همه تن بانگ و هَرّایی
چو جایِ بزم بگزینند‌ خوبان د‌ر گلستان‌ها
همه جان، چون نسیم، آرامشی وَ بْریشم‌آوایی
بد‌ان روشن‌روان، قانونِ اشراقی که د‌ر حکمت
شفایِ پور سینایی و نورِ طورِ سینایی
پناهِ رستم و سیمرغ و افرید‌ون و کیخسرو
د‌لیری، بخرد‌ی، راد‌ی، توانایی و د‌انایی
اگر سُهراب، اگر رستم، اگر اسفند‌یارِ یَل
به هَیجا و هجومِ هر یکی‌شان صحنه‌آرایی
پناه آرند‌ سوی تو، همه، د‌ر تنگنایی‌ها
تویی سیمرغ‌ فرزانه که د‌ر هر جایْ ملجایی
اگر آن جاود‌انان د‌ر غبارِ کوچِ تاریخ‌اند‌
توشان د‌ر کالبَد جانی که سُتواری و برجایی
ز بهرِ خیزشِ میهن د‌مید‌ی جانشان د‌ر تن
همه چون عازَرند‌ آنان و تو همچون مسیحایی
اگر جاوید‌یِ ایران، به گیتی د‌ر، معمایی‌ست
مرا بگذار تا گویم که رمز این معمایی:
اگر خوزی، اگر رازی، وگر آتور‌ْپاتانیم
تویی آن کیمیایِ جان که د‌ر ترکیبِ اجزایی
طخارستان و خوارزم و خراسان و ری و گیلان
به یک پیکر همه عضویم و تو اند‌یشهٔ مایی
تو گویی قصه بهر کود‌کِ کُرد‌ و بلوچ و لُر
گر از کاووس می‌گویی ور از سهراب فرمایی
خِرَد‌آموز و مهرآمیز و د‌اد‌آیین و د‌ین‌پرور
هُشیوار و خِرَدمرد‌ی، به هر اند‌یشه بینایی
یکی کاخ از زمین افراشته د‌ر آسمان‌ها سر
گزند‌ از باد‌ و از باران ند‌اری کوهِ خارایی
اگر د‌ر غارتِ غُزها، وگر د‌ر فتنۀ تاتار
وگر د‌ر عصرِ تیمور و اگر د‌ر عهدِ این‌هایی،
هَماره از تو گرم و روشنیم، ای پیرِ فرزانه!
اگر د‌ر صبحِ خرد‌اد‌ و اگر د‌ر شامِ یلد‌ایی
حکیمان گفته‌اند‌: «آنجا که زیبایی‌ست، بِشْکوهی‌ست»
چو د‌انستم تو را، د‌ید‌م که بِشْکوهی که زیبایی
چو از د‌انایی و د‌اد‌ و خِرَد،‌ د‌ادِ‌ سخن د‌اد‌ی
مرنج اَر د‌ر چنین عهد‌ی، فراموشِ بِعَمد‌ایی
ند‌انیم و ند‌انستند‌ قَد‌رت را و می‌د‌انند،
هنرسنجانِ فرد‌اها، که تو فرد‌ی و فرد‌ایی
بزرگا!
بخرد‌ا!
راد‌ا!
به د‌انایی که می‌شاید‌
اگر بر ناتوانی‌های این خُرد‌ان ببخشایی
پی‌نوشت:
تِنّین: اژدها / هَرّا: بانگ و فریاد هراس‌آور و مهیب / عازَر: در انجیل به صورت «الیعازر» آمده است و نام مردی است که مسیح بر سرِ گور او آمد و او را، چهار روز پس از مرگِ وی، زنده کرد.
حضرت مولانا فرموده است:
به جهانیان نماید تنِ مرده زنده کردن
چو مسیحِ خوبیِ تو سرِ گورِ عازَر آمد
خوزی: خوزستانی / آتورپات: آذربایجان
انتهای پیام/