دردسر پسری که بادیگارد دختر و پسر فراری شد
من دزد نیستم و سابقهای هم ندارم فقط زمانی که با نیروهای گشت انتظامی روبهرو شدم از شدت ترس گاز موتورسیکلت را فشردم تا دستگیر نشوم

کد خبر: 713129 | ۱۴۰۴/۰۲/۲۳ ۰۹:۰۰:۵۶
من دزد نیستم و سابقهای هم ندارم فقط زمانی که با نیروهای گشت انتظامی روبهرو شدم از شدت ترس گاز موتورسیکلت را فشردم تا دستگیر نشوم چرا که ...
به گزارش روزنامه خراسان، عوامل گشت انتظامی کلانتری شفای مشهد که مشغول مقابله و پیشگیری از جرم در حوزه استحفاظی خود بودند ناگهان به چند جوان درلابه لای خودروهای پارک شده اطراف خیابان ابوطالب مشکوک شدند که رفتارهای نامتعارفی داشتند و به شدت اطراف خود را میپاییدند.
در این هنگام نیروهای انتظامی برای بررسی موضوع به طرف آن ها رفتند ولی چندجوان که یکی از آن ها دختر بود بلافاصله سوار دو دستگاه موتورسیکلت شدند و با سرعت دلهره آوری از میان خودروها گریختند.
عوامل انتظامی که احتمال می دادند با یک باند سرقت روبه رو شده اند تلاش کردند تا شماره پلاک موتورسیکلت را به نیروهای کمکی گشت اعلام کنند ولی پلاک موتورسیکلت ها با «گل»پوشانده شده بود.
پس از طی مسافتی تعقیب و گریز ناگهان یکی از موتورسواران مسیر دیگری را در پیش گرفت و موتورسوار دیگر در مسیر بولوار هدایت قرار گرفت.
در همین حال نیروهای انتظامی پس از دادن اخطارهای قانونی و بهره گیری از آژیر خودرو، به ناچار اقدام به تیراندازی هوایی کردند و موفق شدند یکی از موتورسواران جوان را دستگیر کنند.
به گزارش روزنامه خراسان، این جوان ۳۱ ساله که شغل خود را پیک موتوری تلفنی معرفی می کرد با بیان این که» من «دزد نیستم و تنها به خاطر ترس از دستگیری به فرارادامه دادم!» درباره این ماجرا گفت: چند ساعت قبل یکی از دوستانم با من تماس گرفت و از من خواست از دختر و پسر جوانی مراقبت کنم که به خاطر عشق و عاشقی های خیابانی از کاشمر فرار کرده اند و با موتورسیکلت به مشهد آمده اند.
من هم نشانی محل حضور آن ها را گرفتم و با همان پلاک ها گل آلود موتورسیکلتم به بولوار ابوطالب آمدم.
چون روز قبل به دلیل بارندگی، موتورسیکلتم کثیف شده بود و من فرصت شست وشوی آن را پیدا نکردم.
خلاصه وقتی به کنار آن دختر و پسرجوان رسیدم و با یکدیگر مشغول گفت وگو بودیم که ناگهان متوجه چراغ گردان خودروی پلیس شدم و از ترس به روی موتورسیکلت پریدم چرا که آن دو جوان هم با موتورسیکلت فرارکردند و من تنها مانده بودم.
از سوی دیگر من گواهینامه رانندگی با موتورسیکلت را نداشتم و اگر دستگیر می شدم اوضاع زندگی ام به هم می ریخت چرا که من متاهل و مستاجر هستم و از طرف دیگر هم هیچ مدرکی ندارم تا اثبات کنم که موتورسیکلت را خریده ام.
مدارک و اسناد موتورسیکلت هنوز در دست فروشنده است و من در این شرایط چاره ای جز فرار به ذهنم نرسید ...
با دستور سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) تحقیقات موشکافانه نیروهای کارآزموده دایره تجسس کلانتری برای درستی یا نادرستی ادعاهای این جوان آغاز شد.
بر اساس ماجراهای واقعی در زیر پوست شهر