خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

دوشنبه، 22 اردیبهشت 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

«نقاب» روایتی از انزوای عاطفی تا خشونت جنسی

تسنیم | استان‌ها | یکشنبه، 21 اردیبهشت 1404 - 11:45
«نقاب» روایتی است از انزوای عاطفی تا خشونت جنسی زنی است به نام «سپیده» که در بخشی از زندگی خود درگیر ماجراهایی شده است.
سپيده،اجتماعي،قرباني،خانواده،عاطفي،سكوت،جامعه،تسنيم،طلاق،درد ...

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اراک، در حالی که جامعه با موج فزاینده‌ای از آسیب‌های اجتماعی از جمله اعتیاد، خشونت خانوادگی، طلاق و بزهکاری نوجوانان مواجه است، تحلیل و بررسی دقیق پرونده‌های مربوط به این آسیب‌ها، به عنوان یک راهبرد مؤثر در پیشگیری از وقوع جرایم مشابه در آینده مورد توجه کارشناسان و مسئولان قرار گرفته است.
به گفته متخصصان و کارشناسان، هر پرونده اجتماعی در دل خود مجموعه‌ای از عوامل و شرایط زمینه‌ساز وقوع جرم یا انحراف اجتماعی را دارد که در صورت استخراج دقیق این داده‌ها، می‌توان الگوهای رفتاری پرخطر را شناسایی کرده و از تکرار آن‌ها جلوگیری کرد.
«باید از هر پرونده یک درس گرفت...» این جمله‌ای‌است که بارها از زبان قاضیان و مددکاران شنیده می‌شود چراکه بررسی روند زندگی فرد خاطی یا آسیب‌دیده، شناخت نقاط ضعف ساختارهای حمایتی و نقش محیط‌های اجتماعی در تشدید بحران‌ها، از جمله نکاتی است که می‌تواند به بهبود سیاست‌گذاری‌های اجتماعی کمک کند، از سوی دیگر، بهره‌گیری از این پرونده‌ها در برنامه‌های آموزشی و رسانه‌ای نیز می‌تواند به آگاه‌سازی عمومی، اصلاح نگرش‌ها و تقویت فرهنگ پیشگیری در میان مردم بینجامد.
این درحالیست که، باید تأکید کرد که آسیب‌های اجتماعی، تنها یک رخداد فردی یا خانوادگی نیستند، بلکه زنگ هشداری برای جامعه و مسئولان‌اند تا پیش از آنکه این آسیب‌ها به بحران‌های امنیتی تبدیل شوند، برای آن چاره‌ای بیندیشند.
در این راستا، خبرگزاری تسنیم استان مرکزی در پرونده‌ای ادامه دار و مستمر با عنوان «زخم هایی که هنوز بازند؛ پشت پرده پرونده‌هایی که باید جدی گرفته شوند» ضمن روایت داستان‌گونه از پرونده‌های واقعی در حوزه آسیب های اجتماعی و بزهکاری اجتماعی، در گفت‌و‌گو با کارشناسان و مسئولان ابعاد مختلف و راهکارهای عبور از بحران های اجتماعی و این آسیب ها را بررسی می کند که یکی از این پرونده ها در زیر می‌آید:
نقاب؛ داستانی که نمونه کلاسیک فریب عاطفی است
نقاب روایتی است زمستانی از سپیده؛ زنی با قدم‌های شتاب‌زده و چهره‌ای در هم، به گونه‌ای که نفسش تند و صدایش پر از اضطراب بود و وقتی با مشاوران روبرو شد تنها جمله ای برای گفتن داشت؛ «خواهش می‌کنم زودتر کارم را راه بیندازید، باید با شما حرف بزنم!»
دست‌هایش بی‌قرار بودند.
انگار نمی‌توانست آرام بگیرد.
زن که خود را سپیده معرفی کرد، دستانش را در هم گره زد، چشمانش دو دو می‌زد و انگار میان ماندن و گفتن یا فرار کردن از آن لحظه در جدال بود که سرانجام، بغضش ترکید و دستمال را محکم در مشت گرفت و با صدایی لرزان گفت: من فرزند اول خانواده‌ام، خانواده خوبی دارم، اما اشتباهی بزرگ کردم.
از لابه‌لای کلمات بریده‌بریده‌اش، گذشته‌ای را ترسیم کرد که تا چندی پیش، سرشار از امید و شاید کمی ساده‌ لوحی بود؛ در بیست سالگی، برخلاف میل خانواده، ازدواج کرده بود و عشقی که به گمانش جاودان می ماند ولی تنها یک سال دوام آورده بود.
طلاق، تلخ بود، اما خانواده‌اش پناهش شده بودند.
سال‌ها گذشته بود و او دیگر نتوانسته بود به هیچ مردی اعتماد کند، تا اینکه چند ماه پیش، یک آشناییِ اتفاقی، قفل قلبش را شکست.
با مردی آشنا شده بود که در نگاه اول، محترم، مودب و متشخص به نظر می‌رسید و انگار بخت دوباره در خانه‌اش را زده بود.
صدایش آرام‌تر شد، اما چشمانش پر از هراس بودند:
«اولین بار که برای ناهار بیرون رفتیم، یک چیزهایی غیرعادی بود.
سؤال‌هایی که درباره پول و پس‌اندازم می‌پرسید، حرکاتش، نگاهش، اما من نادیده گرفتم و دلم نمی‌خواست باز هم بدبین باشم.
دعوتم کرد که به باغ خانوادگی‌شان برویم و خوشحال بودم چون فکر می‌کردم شاید این یعنی جدی شدن رابطه‌مان و غافل از اینکه چه در انتظارم است.
دستانش می‌لرزیدند.
نگاهش را از من دزدید، انگار نمی‌توانست آنچه را که اتفاق افتاده، بلند بگوید.
اما سکوتش، سنگین‌تر از هر حرفی بود.
جرعه‌ای آب نوشید و ادامه داد: وقتی وارد باغ شدیم، رفتارهایش تغییر کرد، گویی آدم دیگری شده بود و چشمانش برق عجیبی داشت و ناگهان از من خواست هر چه دارم، بدهم.
طلاهایم را، کیفم را و ....!
صدایش می‌لرزید و چشم‌هایش از اشک پر شدند و دستانش را به هم می فشرد، انگار هنوز هم می‌توانست درد آن لحظات را در جانش حس کند اما ادامه داد: مخالفت کردم ولی او عوض شده بود و مرا کتک می زد، دست‌هایم را بست، دوربین گوشی‌اش را روشن کرد و...
بغض، دوباره راه نفسش را بست و به جای کلمات، شانه‌هایش تکان می‌خوردند.
سکوت کردم.
نیازی نبود چیزی بگویم و اجازه دادم دردش را نفس بکشد.
لحظاتی گذشت و آرام‌تر که شد و با صدایی خسته و پر از شرم، ادامه داد: بعد از آن، همه چیز را برداشت.
عفت و آبرویم، طلاهایم، کارت بانکی‌ام، موجودی حسابم، مرا در جاده‌ای تاریک، تنها رها کرد و وقتی با التماس گفتم شکایت می‌کنم، فقط خندید و گفت فیلم‌هایت را پخش می‌کنم.
چشم‌هایش از خشم، درد و ترس سرخ بودند و انگشتانش در هم گره، فکّش قفل شده بود و تمام بدنش فریاد می‌زد که هنوز در آن باغ گیر افتاده است و هنوز همان لحظه را زندگی می‌کند.
سپیده قربانی است، نه مقصر.
این مرد، یک شکارچی بوده و کسی که با نقاب مهربانی، طعمه‌اش را فریب داده ولی حالا سپیده در این نقطه ایستاده است.
از انزوای عاطفی تا خشونت جنسی؛ چرخه‌ای که باید متوقف شود
«سرهنگ حسین نوروزی» رئیس مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان مرکزی در گفت‌و‌گو با خبرنگار تسنیم با اشاره به حوادث رخ داده برای این دختر اظهار داشت: سپیده، پیش از تجربه تجاوز، با طلاقی سرشار از سرخوردگی مواجه شد و این طلاق نه تنها یک شکست رابطه‌ای، بلکه تکرار الگوی طردشدگی در زندگی او بود و خانواده، اگرچه به ظاهر از او حمایت کردند، اما نتوانستند فضایی امن برای بیان احساساتی چون خشم، شرم، یا ترس او فراهم کنند.
وی افزود: این سکوت، سپیده را به سمت سرکوب هیجانی سوق داد؛ مکانیسمی که در آن فرد به جای پردازش درد، آن را در اعماق ناخودآگاه مدفون می‌کند و این انباشت هیجانات، او را در برابر رابطه‌ای جدید که ابتدا به شکل یک «پناهگاه عاطفی» جلوه می‌کرد، آسیب‌پذیر ساخت.
نوروزی در پاسخ به این سوال که نقش «ایمن‌نمایی» در جذب سوءاستفاده‌گر چیست اظهار کرد: آشنایی سپیده با فرد متجاوز، نمونه کلاسیک فریب عاطفی است.
متجاوز، با تقلید نشانه‌های امنیت (مانند ادب، توجه ظاهری و ارجاع به خاطرات مثبت کودکی او)، توانست اعتماد سپیده را جلب کند و این رفتار، در روانشناسی تحت عنوان «حباب امن ساختگی» شناخته می‌شود؛ استراتژی که در آن سوءاستفاده‌گر، نیاز قربانی به تأیید و پذیرش را هدف می‌گیرد.
وی ادامه داد: سپیده، به دلیل تجربه طلاق و احساس تنهایی، به سرعت در این حباب گیر افتاد و حتی زمانی که متوجه «حرکات غیرعادی» وی شد، مغزش به دلیل سوگیری شناختی، این نشانه‌ها را نادیده گرفت تا مبادا تصویر ایده‌آل ساخته‌شده از رابطه را تخریب کند.
نوروزی با اشاره به اینکه میان حمایت و نا آگاهی تفاوت زیادی وجود دارد تصریح کرد: خانواده سپیده، اگرچه از نظر مالی و عاطفی پشتیبان او بودند، اما درک عمیقی از پیامدهای روانی طلاق و تجاوز نداشتند و حمایت آن‌ها بیشتر معطوف به «عادی‌سازی سریع زندگی» بود تا کشف لایه‌های پنهان درد او که این ناآگاهی، سپیده را به سمت انزوای عاطفی سوق داد تا او رنج خود را پنهان کند که مبادا بار دیگری بر دوش خانواده باشد و این سکوت، چرخه معیوبی ایجاد کرد که در آن سپیده، هم قربانی تجاوز بود و هم قربانی انتظارات جامعه از یک «زن قوی».
سرزنش‌های جامعه؛ دشمن خاموش قربانی
«شقایق شهبازی» روانشناس بالینی مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان مرکزی در گفت‌و‌گوی تحلیلی با خبرنگار تسنیم با اشاره به این پرونده و نمونه های مشابه آن اظهار کرد: ترس سپیده از شکایت، تنها به دلیل تهدید متجاوز نبود بلکه این ترس، ریشه در فرهنگ سرزنش قربانی داشت؛ تفکری که در آن، به جای پیگرد قانونی متجاوز، از قربانی می‌پرسند: «چرا سوار ماشینش شدی؟
چرا به باغ رفتى؟» و این پرسش‌ها، بار سنگین شرم را بر دوش او می‌گذارند و او را به سکوت وامیدارند و حتی حمایت خانواده نیز تحت تأثیر این نگرش، به شکل «حفظ آبرو» نمود یافت، نه تلاش برای احقاق حق.
وی با اشاره به چرایی تکرار چرخه آسیب افزود: سپیده، ناخواسته در دام اجبار به تکرار افتاد و با انتخاب شریکی که در ظاهر یادآور پدر (منبع امنیت کودکی) بود، تلاش کرد زخم‌های قدیمی را التیام بخشد.
اما این رابطه، نه تنها دردها را درمان نکرد، بلکه بر عمق زخم‌ها افزود و این الگو، تنها با شکستن سکوت و مواجهه با ریشه‌های درد، قابل تغییر است.
به گزارش تسنیم، داستان سپیده، روایتی از «مرگ خاموش» است که در سایه سکوت خانواده و جامعه رشد می‌کند و بهبود او، مستلزم عبور از فردیت به سوی تغییر سیستم‌های بزرگتر است که خانواده باید از «حامیان ناآگاه» به «همراهان آگاه» تبدیل شوند و جامعه باید زبان سرزنش را به زبان مسئولیت‌ پذیری تغییر دهد و قربانی باید بیاموزد که شرم، متعلق به او نیست، بلکه میراث سمی تفکراتی است که باید درهم شکسته شود.
انتهای پیام /711/