لرستان بهرنگ سبز رضوی/ زمزمههای مردم با امام مهربانی - تسنیم
کاروان زیر سایه خورشید در لرستان به ازنا رسید و پرچم رضوی میزبان دستانی بود که ضریح را لمس کردند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از ازنا، کاروان «زیر سایه خورشید» در ادامه حضورش در لرستان به دیار ازنا آمد و فضای شهر را معطر به نام و یاد امام هشتم کرد.
نخستین ایستگاه این کاروان، مدرسه علمیه نجیمه ازنا بود.
بانوان ازنایی با شاخههای گل و دود کردن اسپند، از این کاروان استقبال کردند و صحنههایی سرشار از احساس، اشک و دعا خلق شد.
چشمهایی که سالها حسرت زیارت داشتند، در برابر پرچم بارگاه ملکوتی امام رضا علیهالسلام اشک ریختند و با قلبهایی مالامال از عشق، دست بر آن پرچم گذاشتند و زمزمههای عاشقانه خود را با خادمان امام در میان گذاشتند.
در فضای معنوی مدرسه علمیه نجیمه، دختران و زنان ازنا با صلوات و دعا، شکوهی خاص به مراسم بخشیدند.
صدای صلوات با عطر اسپند درهم آمیخته و لحظاتی سراسر نور و معنویت رقم خورد که در خاطرهها ماندگار خواهد شد.
حضور کاروان در جمع خانوادههای معظم شهدا، جلوهای دیگر از این برنامه پربرکت بود.
خدام رضوی با پرچم مقدس به خانههایی قدم گذاشتند که ستونهای آن با ایثار و فداکاری فرزندان این سرزمین استوار مانده است.
اتصال زمین به آسمان
پدران و مادران شهدا با دیدن پرچم گنبد رضوی، گویی فرزندانشان را در آغوش گرفتهاند.
اشکهایشان از دلتنگی، اما لبخندشان از حضور معنوی امام هشتم بود.
آن لحظهها، لحظاتی از اتصال زمین به آسمان بود.
برخی از خانوادهها، در برابر پرچم زانو زدند و با دل شکسته و زبان گرفته، خواستههای دل خود را به امامی سپردند که ملجأ دردمندان است.
دعای آنان، دعای ظهور، دعای سلامتی و دعای زیارت بود.
یکی از مادران شهید با چشمهایی اشکبار، دست خادم امام رضا را بوسید و گفت سالهاست که آرزوی رفتن به مشهد را دارد، و امروز حس میکند خود حضرت به خانه ما آمدهاند.
این جمله، بغض همه حاضران را ترکاند.
پس از دیدار با خانوادههای شهدا، کاروان به اداره ارشاد ازنا رفت؛ جایی که بانوان و دختران ازنایی در برنامهای شاد و معنوی، گرد هم آمده بودند تا در کنار پرچم متبرک رضوی، آرزوهای دل خود را نجوا کنند.
دخترکی نوجوان درحالیکه اشک در چشم داشت، گفت همیشه از مادر میخواست مرا به مشهد ببرد.
اما حالا انگار مشهد به شهر ما آمده.
او با چشمان درخشان، دستی بر پرچم کشید و گفت امام رضا صدایم را شنید.
در گوشهای دیگر از مراسم، بانوانی ایستاده بودند که در حال رازونیاز بودند.
سکوت آن لحظات، پر از حرف بود.
یکی از آنان رو به آسمان کرد و گفت: امام رضا جان، ظهور فرزندتان را نزدیک کن، دنیا پر از تاریکی شده است.
نقشی بر گنبد
همزمان با این برنامه، هنرمندان نیز در حاشیه جشن دست به قلم شدند.
خطاطان با شور و عشق، جملاتی در وصف امام رضا و امام زمان مینوشتند.
خطوطی که از دل برآمده و با نور عشق، روی کاغذ نقش میبست.
برخی از هنرمندان نقاش نیز با استفاده از رنگهای گرم، طرحهایی از گنبد طلایی و چهرههایی لبریز از امید به ظهور را ترسیم کردند.
این نقاشیها مورد توجه حاضران قرار گرفت و هر یک بیانگر آرزویی بود در دل یک عاشق.
یکی از بخشهای جالب برنامه، دفتر آرزوها بود.
در این دفتر، حاضران خواستههای خود را برای امام رضا نوشتند.
برخی خواستار شفا بودند، برخی ازدواج، برخی توفیق زیارت و بسیاری نیز ظهور حضرت حجت را طلب کرده بودند.
در میان نوشتهها، دلنوشتهای توجه همه را جلب کرد: «امام رضا جان، من هیچوقت مشهد نیامدم.
اما دلم همیشه در حرم شماست.
این پرچم را بوییدم تا شاید کمی آرام بگیرم.»
خدام رضوی برای حاضران از فضائل امام رضا سخن گفتند.
آنان از کرامات امام، از عنایات به زائران، و از ارتباط معنوی حضرت با دلهای عاشق سخنانی دلنشین بیان کردند که اشک را در چشمها جاری ساخت.
یکی از خدام تعریف کرد که چگونه بیماری دردمند با بوی پرچم شفا یافته است.
روایتهایی از مشهدالرضا که شور حضور را در دلها شعلهورتر کرد و حاضران با ذکر «یا رضا» به استقبال هر جمله میرفتند.
حضور کاروان زیر سایه خورشید در ازنا، تنها یک مراسم نبود؛ یک تجدید عهد بود، یک پیوند معنوی میان دلهای عاشق و بارگاه رضوی، و یک لحظه ناب در خاطرات مردمی که با تمام وجود عاشق امام خود هستند.
عطر پرچم هنوز در کوچههای ازنا مانده است.
مردم با شوق، آن لحظات را برای هم بازگو میکنند.
کودکان، نوجوانان، مادران و پدران، همه سهمی از آن عشق را در دل گرفتهاند و آن را تا مشهد، با دلشان همراه خواهند برد.
انتهای پیام/