خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

پنجشنبه، 18 اردیبهشت 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

حال ناخوش غرب ایران با ریزگردهای بی‌مرز‌‌/ نفس‌ها بند آمد - تسنیم

تسنیم | استان‌ها | چهارشنبه، 17 اردیبهشت 1404 - 11:13
در غرب ایران خاک دیگر ساکن نیست. از بیابان های رهاشده عراق تا تالاب های خشک شده ذرات معلقی که زمانی بستر زیست بودند، حالا در باد رها شده اند با یک زوال بی مرز.
خاك،ايران،عراق،گردوغبار،باد،مرز،آب،غبار،غرب،زمين،خوزستان،لرس ...

به گزارش گروه استان‌های خبرگزاری تسنیم، گردوغبار از خاکی برمی‌خیزد که ریشه‌اش را از دست داده باشد.
از خاکی که نه گیاهی در آن دوام آورده، و نه آبی آن را آرام کرده‌است.
خاک بی‌پناه جایی میان تشنگی و فرسایش، با نخستین نسیم به هوا می‌پیوندد.
این داستان در غرب ایران از دهه‌ چهل خورشیدی آغاز شد؛ آرام، خزنده، اما پیوسته و ویرانگر.
الگوی سنتی زیستن با خاک در برابر منطق توسعه‌ شتاب‌زده شکست خورد.
خاک را نه زیستگاه، که چیزی برای تملک، تسطیح و بهره‌برداری دیدند.
در این دگردیسی، نخستین ترک‌ها بر پوست منطقه افتاد.
پوشش‌های گیاهی نابود شدند، مراتع فرسوده گشتند و خاک در معرض هوا ایستاد بی‌ریشه و بی‌رمق.
در جنوب‌غرب ایران، جایی میان انحنای کارون و انباشت خاک‌های ریزدانه، هوای ایستاده سال‌هاست دیگر بوی رطوبت نمی‌دهد.
نفس‌ها اینجا لابه‌لای دانه‌های گردوغبار گیر می‌کنند؛ نه‌فقط در شش‌ها، که در بافت زمین، در چین‌های جغرافیا، و در ساختارهای تصمیم‌سازی.
اما داستان گردوغبار فقط روایتی داخلی نیست.
غبار مرز نمی‌شناسد.
منشأ آن تا بیابان‌های عراق، مزرعه‌های متروک سوریه، و دشت‌های شمال عربستان کشیده شده‌است.
خشکی، بی‌دولتی و جنگ، منطقه‌ای وسیع را به کانون تولید گرد تبدیل کرده‌اند؛ سرزمینی بی‌نظم، بی‌حصار، بی‌نگهبان.
در شرق سوریه، جایی‌که زمین کشاورزی از سال‌ها پیش رها شده، باد خاک‌ را به پرواز درمی‌آورد.
در رمادی و فلوجه خاک به‌جای بذر نشست.
در مرزهای عربستان، هیچ‌چیز نه سد است، نه سپر؛ تنها باد است که عبور می‌کند.
باد بی‌مرز تنها از تفاوت فشار اطاعت می‌کند.
وقتی جریانات مدیترانه‌ای به‌سمت فلات ایران می‌وزند و با موج‌های حرارتی خوزستان گره می‌خورند، ذرات مسیری تازه پیدا می‌کنند.
طوفان، نه ناگهانی که قابل پیش‌بینی است؛ محصولی از سیاست، اقلیم و فراموشی.
بی‌پناه در گردوغباری بی‌مرز
عراق نیز که زمانی میان‌رودان نام داشت، حالا میانِ توفان‌های خاک گرفتار شده.
کانون‌های گردوغبار این کشور روایت سرزمینی‌اند که فراموش و خشک شده.
بیش از 90 درصد مساحت عراق در اقلیم خشک و نیمه‌خشک است.
کاهش بارندگی، کاهش آورد دجله و فرات، سدسازی‌های ترکیه، بهره‌برداری بی‌رویه، همه دست‌به‌دست هم داده‌اند تا گردوخاک در دشت‌ها خاک‌شده بتازد.
حالا بادیه‌ها زنده شده‌اند؛ نه با زندگی، با خاک.
این بادیه‌ها، مرز نمی‌شناسند.
خاک، گذرنامه نمی‌خواهد.
خشک‌سالی عراق، تنها بحران آب نیست؛ بحران زبان زمین است.
کانون‌های جنوب عراق از مثنی تا ذی‌قار، از نجف تا بصره خاک می‌پراکنند.
حالا مرزهای غربی ایران، بوی خاک همسایه را می‌دهند.
لرستان، ایلام، خوزستان؛ همه زیر نفس‌های خاکی‌اند.
خاک در باد می‌آید؛ چون زبان دیپلماسی شکست‌خورده.
ما به‌جای امضای تفاهم‌نامه، خاک تنفس می‌کنیم.
خاکِ بیابانی که روزی نخل داشت، آب داشت، زندگی داشت.
ایران در این میان، دوگانه‌ای دردناک را تجربه می‌کند.
خود قربانی است، اما ساختار محیط‌زیستی‌اش، بی‌تقصیر نیست.
سال‌ها سیاست آبی در کشور، بی‌توجه به تحولات فرا‌مرزی، تنها بر بهره‌برداری تمرکز داشته‌است.
سدسازی، انتقال آب، مهار رودها.
وقتی درخت نمی‌ماند، وقتی تالاب نمی‌ماند، خاک چطور بماند؟
هورالعظیم، جایی در مرز ایران و عراق، روزگاری سپری در برابر غبار بود؛ فیلتر طبیعی برای هوایی که از غرب می‌آمد، بخشی از آن در ایران، زیر کانال‌های نفتی و جاده‌های توسعه دفن شد.
بخشی دیگر در عراق، به‌دلیل بی‌دولتی، از آب تهی ماند.
از تالاب، بستر خشکی ماند و بادی که از تهی‌اش برخاست.
گردی برخاسته از زمین بی‌رطوبت
در معادله گردوخاک منطقه، یک مهره دیگر نیز نقش‌آفرینی کرد: ترکیه.
این کشور از دهه 1970 میلادی تصمیم به اجرای طرحی بلندپروازانه گرفت.
طرحی که بعدها به نام «GAP» یا پروژه توسعه جنوب‌شرق آناتولی شناخته شد.
از همان آغاز درون این طرح ایده ساخت بیش از 20 سد بر دو رود دجله و فرات، جا خوش کرد.
دولت ترکیه استدلال کرد که این رودها در مبدأ، بر خاک آناتولی جاری‌اند، و مدیریت آن‌ها حق حاکمیتی این کشور است، اما این آب، فقط ترکیه‌ای نبود.
دجله، رودِ حسن‌کیف بود، رودِ بصره و شط‌العرب و تالاب‌های جنوب عراق.
سد ایلی‌سو شاخص‌ترین پروژه طرح گاپ سرنوشت منطقه را تغییر داد.
ساختش ابتدا با اعتراض‌های داخلی و خارجی همراه شد.
ده‌ها روستا، شهرها و آثار باستانی مانند شهر 12 هزار ساله حسن‌کیف در مسیر مخزن سد قرار داشتند.
مردم می‌دانستند که خانه‌های‌شان، قبور نیاکانشان و بازارهای‌شان زیر آب خواهند رفت، اما تصمیم گرفته شده بود.
سد ایلی‌سو سرانجام در 2019 آب‌گیری شد و به‌مثابه میخی بر تابوت تالاب‌های جنوبی عراق و سرچشمه‌ای تازه برای خیزش گردوغبار در منطقه عمل کرد.
سد ایلی‌سو با هدف تولید حدود 1200 مگاوات برق و ذخیره بیش از 10 میلیارد مترمکعب آب، بر مسیر دجله اثر گذاشت و بخش مهمی از جریان آن را پیش از ورود به عراق، در دریاچه‌ای پشت خود نگاه داشت.
با آغاز آب‌گیری‌ این سد جریان دجله فروکش کرد.
تالاب‌ها خشکیدند.
بصره، ناصریه، دیاله با کم‌آبی روبه‌رو شدند و غبار برخاست؛ از خاکی که دیگر آب ندید.
هورالهویزه و هورالعظیم، دو تالاب بزرگ در جنوب عراق و مرز ایران، خشکیدند.
گیاهان مردند.
زیستگاه پرندگان مهاجر فروپاشید.
دام‌های بومی از بین رفتند.
و از زمین، آن‌گاه که هیچ رطوبتی باقی نماند، گرد برخاست.
قربانی بی‌دفاع
ایران در این میانه، بی‌دفاع ماند.
سهمی در دجله و فرات ندارد، اما از اواخر دهه 1380 وارد دور جدیدی از بحران‌های زیست‌محیطی شد و سایه‌ گردوغبار از خوزستان تا ایلام، کرمانشاه و لرستان گسترده شده‌است.
روزهای آلوده، مدارس تعطیل، بیماری‌های تنفسی، و ناکامی طرح‌های مهار ایران را به واکنش کشاند.
اما ترکیه به هیچ‌یک از کنوانسیون‌های الزام‌آور بین‌المللی برای مدیریت آب‌های فرامرزی نپیوسته.
نه عراق، نه سوریه، و نه ایران نتوانستند ترکیه را ملزم به رعایت حقابه کنند.
ترکیه کنوانسیون‌های الزام‌آور را امضا نکرده بود و آب را به‌عنوان مالکیت ملی تلقی می‌کرد، نه میراث مشترک.
و حالا، خاورمیانه به سرزمینی بدل شده که در آن، باد زبان مشترک خاک است؛ خاکی که وطن ندارد، خاکی که از یک دهکده در سوریه جدا می‌شود، از بستری خشک در عراق برمی‌خیزد، از روی نیزاری در ایران عبور می‌کند و از مرزها، بی‌اجازه می‌گذرد.
باد که از هور بگذرد، گرد برمی‌دارد.
این ذرات، ریزتر از شن، سبک‌تر از خاک، تا هزاران کیلومتر می‌روند.
از مرز شلمچه می‌گذرند، به اهواز می‌رسند، به دزفول، اندیمشک، لرستان، کرمانشاه، کردستان و تا همدان.
خوزستان اولین نقطه برخورد است.
شهری که نفت دارد، کارون دارد، اما نفس ندارد.
دهه‌هاست که دستگاه‌های سنجش آلودگی در این استان رکورد ثبت می‌کنند.
در خوزستان غیزانیه یا بامدژ، گاه هفته‌ها زیر لایه‌ای از غبار مدفون می‌شوند.
داستان کودکانی که به‌دلیل تنگی نفس از مدرسه بازمی‌مانند دیگر تنها روایت نیست؛ آماری است زنده از مهاجرت اقلیمی.
زمین، دیگر زنده نیست
سدسازی بر کرخه و دز، خشکی تالاب‌ها، توسعه بی‌رویه‌ نیشکر، و افت پوشش گیاهی باعث شده‌اند تا خوزستان نه‌فقط مقصد گردوغبار، بلکه منشأ آن هم باشد.
703 نفر به‌دلیل ذرات معلق در سال 1399 در اهواز فوت کرده‌اند و دید افقی در خرمشهر و آبادان در جمعه 13 اسفند 1400 به 100 متر و یک اتفاق کم‌سابقه رسید.
اما گردوغبار به یک استان بسنده نمی‌کند.
کم‌کم از روی کوه‌ها عبور می‌کند، از ارتفاعات زاگرس می‌گذرد و به لرستان، ایلام، کرمانشاه، همدان و حتی تهران می‌رسد.
ایلام، خط تماس ایران و عراق است، همان‌جایی که طوفان‌های گردوغبار از بیابان‌های آن‌سوی مرز می‌گذرند.
مرز مهران، اغلب نخستین جایی‌ست که غبار را حس می‌کند؛ آن هم نه با چشمان بسته، بلکه با ریه باز.
ریزگردها از صحرای نجف، کربلا و الانبار برمی‌خیزند و مستقیم وارد مهران و دهلران می‌شوند.
در سال‌های اخیر، تعداد روزهای ناسالم برای گروه‌های حساس از مرز 100 روز گذشته است.
لرستان نیز یکی از قربانیان خاموش است.
نه آن‌قدر دیده می‌شود که فریاد کند، نه آن‌قدر بی‌تأثیر است که در امان باشد.
جغرافیای قیفی‌شکل غرب این استان طوفان‌ها را از ایلام و خوزستان جذب می‌کند و مناطق کوهدشت، رومشکان و پلدختر، اغلب نخستین قربانی‌اند.
لرستان روزگاری دیواری طبیعی میان جلگه‌های خشک غرب و سرزمین‌های پرباران مرکز بود؛ پناهگاهی برای باران‌های فصلی، اقلیم کوهستانی، و مراتعِ بالادست.
این سپرِ زاگرس‌نشین، حالا خود در تیررس غبار قرار گرفته؛ نه از یک‌سو، که از چند جبهه.
از مرز باد
منشأ همه‌ این غبار، فرامرزی نیست.
بخشی از آن، از خاک لرستان برمی‌خیزد.
تغییرات کاربری، چرای بی‌رویه، شخم‌های سطحی، و تخریب پوشش گیاهی بستری ساخته‌اند که با کوچک‌ترین باد، گرد شود.
در سوی دیگر در دامنه‌های خشک‌شده‌ زاگرس، جایی میان مهاباد و دیواندره، زمین ترک برداشته از سال‌ها بی‌پناهی.
آن‌جا که باد، برآمده از بی‌پوششی خاک، به روستاهای قروه و دهگلان هجوم می‌برد.
در آن سوی دالاهو، آن‌جا که مرزهای نادیدنی میان کرمانشاه و کردستان در غبار محو می‌شوند، جریان باد از دشت‌های خشک‌شده‌ سرپل ذهاب و قصرشیرین برمی‌خیزد؛ از خاکی که دیگر پوشش گیاهی ندارد، از بوته‌هایی که یا سوخته‌اند یا زیر طرح‌های بی‌برنامه‌ی چرا، ریشه‌سوز شده‌اند.
همین باد، با عبور از خاک‌های سبک و گسیخته‌ جنوب سنندج، بار دیگر پیکرِ بیمار زمین را به حرکت درمی‌آورد؛ زنجیره‌ای از فرسایش و پراکنش که گاه تا کنگاور و نهاوند نیز رسیده.
در نهادهای تصمیم‌گیری اما همچنان با زبانِ مقصر صحبت می‌شود.
گفته می‌شود گردوغبار از عراق می‌آید، از سوریه می‌آید، از عربستان، درحالی‌که ایران 34 میلیون هکتار کانون داخلی گردوخاک دارد.
این کانون‌ها نه از باد می‌آیند، که از زمین‌هایی برآمده‌اند که رها شده‌اند.
زمین‌هایی که جنگلشان را بریدند، کشاورزی‌شان را متوقف کردند و رطوبتشان را دزدیدند.
25 استان کشور با گردوغبار درگیرند.
نقشه بادها، فصل دیگری از این بحران است.
بادهای غالب از سمت غرب و جنوب‌غربی می‌وزند، و از بیابان‌های عراق، سوریه، اردن و عربستان آغاز می‌شوند و به خسارت ختم می‌شود.
توافق بی‌اجرا
58 هزار میلیارد تومان از اقتصاد ایران سالانه در هوایی پرگرد، فرومی‌ریزد.
تنها پنج استان 6 هزار میلیارد تومان از این خسارت را به دوش می‌کشند و شهروندان هر ساله در گلوگاه سلامت، معیشت و امید گرفتار می‌شوند.
ستاد ملی مقابله با پدیده گردوغبار که در سال 1395 با مصوبه دولت وقت تشکیل شد، تا مدت‌ها منابع مالی‌اش قطره‌چکانی، اختیاراتش متقاطع با نهادهای دیگر و جایگاه اجرایی‌اش مبهم بود.
از سوی دیگر منشأ طوفان‌ها اگرچه سال‌هاست در نقشه‌های ماهواره‌ای مشخص شده‌اند، اما دیپلماسی اقلیمی همچون خودِ خاک، سرگردان است.
نخستین توافق رسمی منطقه‌ای از نوع تفاهم‌نامه‌های بی‌ضمانت بود.
در تابستان 1401، تهران میزبان وزرای محیط‌زیست 11 کشور شد.
ایران، عراق، سوریه، قطر، امارات، ترکیه و چند کشور دیگر در نشستی گرد آمدند تا درباره منشأهای فرامرزی گردوغبار تصمیمی بگیرند.
خروجی این نشست، پیشنهاد تشکیل یک سازمان منطقه‌ای مقابله با گردوغبار بود.
نطفه‌ای که هنوز به زایش نرسیده و در خلاِ اراده سیاسی خشک شد.
در این نشست، ایران پیشنهاد تشکیل صندوق مالی مشترک برای مهار گردوغبار را نیز مطرح کرد، اما هیچ دولت منطقه‌ای تعهد بودجه‌ای مشخصی نداد.
نه ردیف اعتباری مشخص شد، نه سازوکار اجرایی برای هزینه‌کرد.
تفاهم‌نامه‌های دوجانبه‌ای هم امضا شد.
ایران با عراق، در چند نوبت، توافق‌هایی را امضا کرد که هدف آن احیای اراضی رهاشده در غرب عراق بود.
اجرای این توافق‌ها، درگیر دو مانع ناامنی مرزی و ضعف مالی بغداد شد و ریزگردها از استان‌های دیاله، مثنی، الانبار و نینوا به آسمان غرب ایران روانه شدند.
سلامت قربانی خاک
در تابستان 1402 نیز ایران میزبان کنفرانس بین‌المللی مقابله با طوفان‌های ماسه و غبار با حمایت سازمان ملل بود.
وزرای محیط‌زیست کشورهای منطقه، در بیانیه‌ای مشترک بر همکاری تأکید کردند.
در اوایل سال 2023 نیز پروژه‌ای مشترک میان عراق و کویت، با نظارت سازمان ملل آغاز شد.
کویت متعهد شد 13 میلیون دلار برای احیای اراضی جنوبی عراق بپردازد تا بلکه طوفان‌های گردوغبار کمی مهار شوند.
در اسفند 1403 ایران قطعنامه‌ای را به مجمع عمومی محیط‌زیست سازمان ملل ارائه کرد.
ایران در این قطعنامه، خواستار تدوین برنامه جهانی برای مقابله با طوفان‌های گردوغبار شد.
قطعنامه تصویب شد، اما در میدان عمل، خاک همچنان آزاد است.
در داخل ایران نیز، تفاهم‌نامه‌هایی میان وزارت نیرو، وزارت جهاد کشاورزی و سازمان حفاظت محیط‌زیست برای مدیریت منابع خاک و توسعه طرح‌های مقابله با بیابان‌زایی امضا شد، اما هیچ بودجه بلندمدت و الزام قانونی برای اجرای طرح‌ها در نظر گرفته نشد.
خاک همچنان در حرکت است.
مرز نمی‌شناسد، توافق‌نامه نمی‌خواند، و امضاها را روی شن‌های روان، تنها چون ردّی موقت می‌بیند.
سلامت، نخستین قربانی است.
در اندیمشک، پلدختر، دهلران و خرم‌آباد مراجعه به اورژانس‌ها در روزهای گردوغباری، تا 300 درصد افزایش می‌یابد.
بیماری‌های تنفسی، آسم، مشکلات چشمی، حتی احتمال ابتلا به سرطان.
کودکان با سرفه بزرگ می‌شوند، سالمندان با خس‌خس به شب می‌رسند.
در خوزستان، کشاورزی نیز نفس می‌برد.
هر کشاورز، بسته به محصول، سالی بین 4 تا 7 میلیون ریال خسارت می‌بیند.
این رقم برای کل استان، به هزار و 400 میلیارد ریال می‌رسد.
فرسایش خاک، کاهش کیفیت آب، تخریب زیرساخت‌ها، و افت کیفیت محصولات، فقط بخشی از آن چیزی است که اقتصاد محلی را می‌بلعد.
در گیرودار خسارت گردوغبار، رفتار دولت‌ها بین دو قطب انکار و اعتراف مشروط در نوسان بوده‌است.
هنوز هیچ سازوکار روشنی برای هماهنگی میان وزارتخانه‌ها وجود ندارد و طرح‌های استانی با رویکرد جزیره‌ای و بخشی‌نگر اجرا می‌شوند.
جنگل‌های بلوط غرب به‌دلیل بهره‌برداری بی‌رویه و آتش‌سوزی، رو به نابودی‌اند و پوشش گیاهی که می‌توانست خاک را حفظ کند، از میان رفته.
طرح‌های نیمه‌کاره مهار ریزگرد مانند نهال‌کاری‌های بدون نگهداری و مالچ‌پاشی ناقص یا پروژه‌های کنترل بیولوژیکی نیز به‌دلیل نبود بودجه، رها شده‌اند.
پرونده‌ گردوغبار در غرب ایران، حالا نه فقط روایتی اقلیمی‌ست و نه صرفاً بحران‌زیستی.
این پرونده، همانند رسوب‌های فرو نشسته بر خاک‌های استان‌های مرزی، لایه‌لایه است، پنهان‌شده در تقاطع‌های سیاست، ناکارآمدی، زخم‌های تاریخی و فرسایش زمین.
گزارش از فاطمه نیازی
انتهای پیام/ 644/.