خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

یکشنبه، 14 اردیبهشت 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

رسوایی زن جوان به خاطر ارتباط با مرد 70 ساله

اعتماد | همه | یکشنبه، 14 اردیبهشت 1404 - 08:58
زنی که از سوی شوهرش به خیانت متهم شده است، داستان زندگی‌اش را بازگو کرد.
غلام،شوهرم،زندگي،خانواده،رجب،مرا،برادرم،مادرم،ماجرا،خانوادگي ...

کد خبر: 711382 | ۱۴۰۴/۰۲/۱۴ ۰۸:۵۵:۲۰
کودکی خردسال بودم که پدرم بر اثر ابتلا به بیماری از دنیا رفت و مادرم به سختی من و برادر کوچک ترم را بزرگ کرد.
به همین دلیل هم من فقط تا مقطع ابتدایی درس خواندم و بعد از آن به امور خانه داری پرداختم چرا که مادرم در زمین های کشاورزی کار می کرد و من باید از برادرم مراقبت می کردم.
به گزارش روزنامه خراسان، زمانی که ۱۶ سال بیشتر نداشتم «رجب» به خواستگاری ام آمد و این گونه زندگی مشترکم درحالی از ۱۵ سال قبل آغاز شد که من و همسرم در طبقه پایین ساختمان محل سکونت مادر شوهرم اقامت کردیم.
«رجب» تک پسرخانواده اش بود و به همین دلیل خانواده اش از او حمایت می کردند.
شوهرم خواربار فروشی را در مغازه زیر ساختمان راه اندازی کرد و با کمک یکدیگر مشغول کار وکاسبی شدیم اما در این میان دخالت های آشکار خانواده همسرم در زندگی مشترک، مرا به شدت آزار می داد چرا که آن ها توقع داشتند حتی مسائل شخصی خودمان را هم باید با آن ها هماهنگ کنیم.
این موضوع به اختلاف خانوادگی ما دامن می زد و من و رجب همواره باهم مشاجره داشتیم تا این که یک سال قبل پیرمرد ۷۰ ساله ای خواهر شوهرم را به عقد موقت خودش درآورد.
«مهین»چندسال قبل طلاق گرفته بود و به صورت مجردی زندگی می کرد.
از سوی دیگر با آن که من به ظاهر رابطه خوبی با خانواده شوهرم نداشتم ولی بعد از ازدواج «مهین» به عنوان «مهمان»رفت و آمد هایمان بیشتر شد.
گاهی «مهین» و غلام ما را دعوت می کردند و گاهی نیز آن ها مهمان ما می شدند .
در همین معاشرت های خانوادگی بود که احساس کردم «غلام» پیرمردی دلسوز و مهربان است و نصیحت ها و گفتارش خیلی عاقلانه و دلنشین به نظرم می رسید.
به همین خاطر من هم در فرصت های مناسب از اوضاع زندگی ام برایش درد دل می کردم و مشکلاتم را با او در میان می گذاشتم.«غلام»هم با صبوری به حرف هایم گوش می داد و مرا برای داشتن یک زندگی آرام و بی دغدغه راهنمایی می کرد.
این ماجرا آرام آرام به پیام ها و گفت وگوهای تلفنی کشید تا جایی که هر موضوع خانوادگی را برایش بازگو می کردم اما نمی دانستم با این رفتارهای ساده لوحانه به مخمصه ای وحشتناک می افتم.
خلاصه یک روزکه مشغول خانه تکانی بودم و خودم را برای عید نوروز آماده می کردم پیامی از سوی «غلام» روی صفحه گوشی تلفنم نقش بست که از من خواسته بود به محله شلوغ بازار گلشهر بروم تا با یکدیگر به راحتی صحبت کنیم.
اگرچه ابتدا نپذیرفتم ولی وقتی با اصرار او مواجه شدم دست پسرخردسالم را گرفتم و به طرف بازار تجاری گلشهر (شلوغ بازار) به راه افتادم اما هنوز به محل قرار با «غلام» نرسیده بودم که ناگهان همسرم به همراه دیگر اعضای خانواده اش در اطرافم قرار گرفتند.
آن ها که گویی متوجه قرار من و غلام شده بودند با عصبانیت سرو صدا به راه انداختند وشوهرم نیز بی محابا مرا زیر مشت ولگد گرفت.
هرچه فریاد می زدم دچار سوءتفاهم شده اید، هیچ فایده‌ای نداشت و آن ها به ظن «خیانت» رسوایی مرا فریاد زدند!
فرزندانم را گرفتند و ارتباطم را با خانواده ام قطع کردند .
خواهر شوهرم نیز از «غلام» طلاق گرفت.
در این میان گوشی تلفنم گم شد و نمی توانستم با نشان دادن پیامک ها، بی گناهی خودم را ثابت کنم چرا که من هیچ گاه پیامک های خیانت آمیزی به او نداده بودم.
با این وجود زندگی ام تباه شد و من در این مخمصه سوءتفاهم ،فرزندانم را هم نمی توانستم ملاقات کنم تا این که بالاخره برادرم گوشی تلفنم را پیدا کرد و من همه پیامک ها را به شوهرم نشان دادم .
اگر چه با این ماجرا مقداری از عصبانیت و سوءظن های «رجب»کاسته شد ولی او مدعی است اگر از رفتارم پشیمان هستم ومی خواهم فرزندانم را به آغوش بکشم باید مهریه ام را بدون اطلاع خانواده ام ببخشم!
تا به قول خودش «خیانت»مرا فراموش کند!
از سوی دیگر من دختری دیگررا باردار هستم و نیاز دارم تا مادرم روزهای بعد از زایمان را در کنارم باشد.
به همین خاطر پیشنهاد رجب را پذیرفتم ولی زمانی که او به خانه مادرم آمد تا با هم به محضر ثبت اسناد برویم برادرم در جریان ماجرا قرارگرفت و تاکید کرد ابتدا به مرکز مشاوره پلیس برویم!
اما شوهرم کینه برادرم را نیز به دل گرفت و اوضاع پیچیده تر شد ...
با توجه به اهمیت این ماجرا که یک زندگی در آستانه فروپاشی بود،زوج جوان با راهنمایی های تجربی و دستورهای قانونی سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری گلشهر مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی مورد مشاوره‌های روان شناختی قرار گرفتند و راهکارهای مشکلات خانوادگی آنان با حضور مادران و بزرگ ترهای این زوج جوان بررسی شد.
بر اساس ماجراهای واقعی در زیرپوست شهر