خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

شنبه، 13 اردیبهشت 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

اختلاف مادرشوهر و عروس کار را به جدایی کشاند

اعتماد | همه | جمعه، 12 اردیبهشت 1404 - 17:40
المیرا برای جدایی از شوهرش اقدام کرده است. او می‌گوید اگر جدا شود راحت‌تر زندگی می‌کند. این زن برای اعتمادآنلاین از دلایل جدایی می‌گوید.
رامين،ازدواج،شوهرت،زندگي،نكردند،جدايي،دعوت

اختلاف مادرشوهر و عروس کار را به جدایی کشاند
کد خبر: 711062 | ۱۴۰۴/۰۲/۱۲ ۱۷:۳۰:۰۳
المیرا برای جدایی از شوهرش اقدام کرده است.
او می‌گوید اگر جدا شود راحت‌تر زندگی می‌کند.
این زن برای اعتمادآنلاین از دلایل جدایی می‌گوید.
*چند سال است ازدواج کرده‌اید؟
سه سال است ازدواج کرده‌ایم.
*از قبل همدیگر را می‌شناختید؟
بله.
مدت‌ها بود که همدیگر را می‌شناختیم.
ما پنج سال با هم دوست بودیم.
*پس شناخت خوبی از شوهرت داشتی؟
از خودش بله اما از خانواده‌اش هیچ شناختی نداشتم.
*دوستش داشتی؟
بله.
چون دوستش داشتم به خواستگاری‌اش جواب مثبت دادم.
زندگی ما زندگی خوبی بود، اگر دیگران اجازه می‌دادند.
*یعنی با خانواده شوهرت مشکل داری؟
بله.
آنها از ابتدا هم نمی‌خواستند که ما با هم ازدواج کنیم.
*چرا مخالف ازدواج شما بودند؟
چون من را از طبقه خودشان نمی‌دانستند و می‌خواستند دختری را برای رامین انتخاب کنند که از طبقه خودشان باشد.
*وقتی داشتی ازدواج می‌کردی به این مسائل فکر نکردی؟
رامین می‌گفت حل می‌شود، چون تک‌پسر خانواده بود فکر می‌کرد که آنها بالاخره قبول می‌کنند.
*اما قبول نکردند درست است؟
وقتی من و رامین عقد کردیم، آنها عروسی گرفتند ولی هیچ‌کدام از اقوام‌شان را دعوت نکردند.
بعد هم پدر رامین یکی از خانه‌هایش را در اختیار ما گذاشت و من زندگی راحتی داشتم اما هیچ‌وقت به خانه ما نیامدند.
آنها هیچ دوستی‌ای با من نداشتند.
هیچ‌وقت هم من را به خانه‌شان دعوت نکردند.
حتی چند بار شوهرم گفت بیا برویم و من همراهش رفتم.
باز هم روی خوش به من نشان ندادند.
*یعنی اقوام شوهرت تو را نمی‌شناسند؟
نه.
هیچ‌کدام از آنها من را نمی‌شناسند.
*آنها می‌دانند شما ازدواج کرده‌اید؟
بله، می‌دانند اما هیچ‌وقت در جمع آنها نبودم.
هر بار که ما را دعوت کردند مادرشوهرم اجازه نداد من همراه رامین باشم و به او گفت تنها به مهمانی بیاید.
*حالا که تصمیم گرفتی جدا شوی خانواده شوهرت خبر دارند؟
بله.
مادرشوهرم گفت بهترین تصمیم را گرفتی و همه مهریه‌ات را هم می‌دهیم.
این مساله بیشتر من را ناراحت کرد.
آنها با این رفتار می‌گویند که من زخمی در زندگی‌شان بودم و برای اینکه از شر این زخم راحت شوند هر کاری می‌کنند.
*خانواده خودت چه نظری دارند؟
به هر حال آنها در تمام این سال‌ها دیده‌اند من چقدر سختی کشیدم و کنارم ماندند.
*شوهرت راضی است؟
نه، اصلاً.
در دادگاه هم گفت طلاق نمی‌خواهد.
من هم واقعاً رامین را دوست دارم اما بعضی چیزها شدنی نیست.