هیچ بازگشتی به تجارت آزاد نباید وجود داشته باشد
به گزارش مشرق،کانال تلگرامی اندیشکده تهران در مطلبی با عنوان هیچ بازگشتی به تجارت آزاد نباید وجود داشته باشد، نوشت:
ها جون چانگ، اقتصاددان سرشناس کرهای، در مصاحبه با مجله آمریکایی ژاکوبن بر این نکته انگشت گذارده است که جنگ تجاری دونالد ترامپ نسخه تهاجمیتر سیاستهایی است که علیرغم اختلافات ایدئولوژیک توسط جو بایدن نیز دنبال میشد.
چانگ استدلال میکند که در سال ۱۹۵۰ ایالات متحده تولیدکننده ۶۰ درصد از محصولات صنایع تولیدی در جهان بود و این سهم اکنون به ۱۶ درصد رسیده است.
بنابر این، نگرانی آمریکا کاملا طبیعی است.
با این وجود، بازگرداندن صنعت به آمریکا به این سادگی نیست و با جنگ تجاری محقق نخواهد شد.
بهزعم وی، بازصنعتیسازی واقعی تنها با تعرفه و شعار تحقق نمییابد و نیازمند برنامهریزی بلندمدت، مداخله فعال دولت، و گذار از رویکرد کوتاهنگر و مالیمحور است.
به باور وی، دو الگوی صنعتزدایی مثبت و منفی در تاریخ اقتصادی جهان قابل مشاهده است.
در بعضی از اقتصادهای پیشرفته، سهم صنعت از تولید ناخالص داخلی کاهش یافته است اما این کاهش بهخاطر رکود در تولید نبوده و ناشی از رشد بهرهوری و کاهش قیمت کالاها است.
در واقع، اگر مقدار تولید با قیمتهای گذشته محاسبه شود، نمایانگر رشد قابلتوجه ارزش تولیدات صنعتی خواهد بود.
به عنوان مثال، سوئد و فنلاند نیز در دهه ۱۹۹۰ با کاهش سهم صنعت در تولید ناخالص داخلی مواجه شدند.
این کاهش اما به معنای کاهش مقدار تولیدات صنعتی نبود.
کما اینکه با استفاده از سیاست صنعتی، آموزش مجدد نیروی کار و توسعه فناوری توانستند بخشی از این کاهش را جبران کنند.
در مقابل، بریتانیا و سپس آمریکا با «صنعتزدایی منفی» مواجه شدند.
این صنعتزدایی ناشی از کاهش سرمایهگذاری، افت رقابتپذیری و برونسپاری تولید بوده است و از نظر چانگ، بدون مداخلهی قوی دولت، تلاشهایی مانند جنگ تجاری ترامپ بیشتر نمایش هستند و اثربخشی چندانی ندارند.
به باور وی، تعرفهها تنها زمانی میتوانند به تقویت صنعت کمک کنند که بخشی از یک راهبرد توسعهای گستردهتر باشند.
مثال مستقیم آمریکایی این مسئله الکساندر همیلتون است که به باور چانگ در سال ۱۷۹۱ نخستین برنامه توسعه ملی در جهان را ارائه داد.
چانگ تصدیق میکند که ایالات متحده در قرن نوزدهم یکی از محافظهکارترین اقتصادهای جهان بود و ایدههای همیلتون ابتدا با مقاومت روبهرو شد.
اما جنگ ۱۸۱۲ به کاهش واردات انجامید و تقویت تولید داخلی را مبدل به یک دغدغه کرد.
بر همین اساس، میانگین تعرفهها افزایش یافت و تداوم این سیاست پس از جنگ داخلی، مهمترین عاملی است که به صنایع آمریکایی اجازه داد با اروپا رقابت کنند.
چانگ خاطرنشان میکند که ابزار همیلتون صرفاً تعرفه نبود، بلکه سرمایهگذاری عمومی در زیرساخت، بانکداری، ثبت امتیاز مالکیت و اختراع، و ارائه یارانه به صنایع نیز در این جعبه ابزار قابل مشاهده است.
اما امروز، سرمایهداران آمریکایی برخلاف گذشته تمایل کمتری به سرمایهگذاری مجدد دارند.
چانگ میگوید که سرمایهداری آمریکا اکنون «مالیمحور» شده است: از دهه ۸۰ میلادی بدینسو، منطق «ارزش برای سهامداران» حاکم شده و شرکتها در بسیاری از موارد سود خود را عمدتاً صرف پرداخت سود سهام کردهاند، نه سرمایهگذاری در نوآوری یا افزایش دستمزد.
شرکتهایی مانند بوئینگ، که زمانی نماد قدرت صنعتی آمریکا بودند، امروز با مشکلات کیفی مواجهاند؛ چرا که اولویت را به بازدهی مالی دادهاند.
به باور چانگ این مدل مالیمحور به رکود دستمزدها نیز منجر شده است.
از دهه ۱۹۷۰ به بعد، دستمزدهای واقعی در آمریکا راکد مانده و مصرفکنندگان آمریکایی برای حفظ سطح زندگی خود به واردات ارزان (بهویژه پس از ورود چین به WTO) و افزایش بدهیهای شخصی متکی شدهاند و ناپایداری این اتکا در بحران مالی ۲۰۰۸ آشکار شد.
چانگ همچنین روایت غالب درباره «شوک چین» را زیر سؤال میبرد و معتقد است که تأثیر واردات چین در آمریکا شدیدتر بود؛ چون این کشور فاقد نظام رفاهی قوی و سیاستهای فعال بازار کار است.
در پایان، چانگ به انتقاد از روایت سیاسی درباره کسری تجاری با کشورهای فقیر میپردازد و تاکید میکند که آمریکا معمولاً در بخشهایی مانند کشاورزی و خدمات مازاد تجاری دارد، اما تمرکز بر کسری در تولید صنعتی است و در واقع، واشنگتن که دیگران را به «سیاستهای غیرمنصفانه» متهم میکند، خود به شکل گسترده از یارانههای کشاورزی بهره میبرد.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.