خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

چهارشنبه، 10 اردیبهشت 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

بی‌توجهی مسئولان به مزار سه شهید گمنام در چوئبده +تصاویر

مشرق | یادداشت | دوشنبه، 25 فروردین 1404 - 09:13
جلوی مزار شهدا، شوق و ذوقمان کور شد. دور یادمان بیمارستان را با فنس محصور کرده بودند. پشت فنس‌ها هم پر بود از ماشین‌آلات صنعتی. هیچ چیز آنجا به زیارتگاه شهدا شبیه نبود. پاهایمان رمق زیادی نداشت.
بيمارستان،شهر،شهدا،چوئبده،يادمان،عمليات،گمنام،روز،تدفين،آباد ...

گروه جهاد و مقاومت مشرق – حمید بناء، نویسنده و خبرنگار حوزه پایداری ضمن حضور در یادمان شهدای گمنام شهر چوئبده در خوزستان، یادداشتی برای مشرق ارسال کرده است...
دو-سه ساعتی از ظهر گذشته بود که رسیدیم به شهر بندری چوئبده.
دلمان غنج می‌زد برای زیارت شهدای گمنام مدفون در آنجا.
مسافت چند کیلومتری از جاده اصلی تا محل دفن شهدا را با سرعت طی کردیم.
در طول مسیر خاطرات شیرین تدفین شهدا در نخستین روز سال ۹۷ یکی یکی می‌آمدند جلوی نظرمان.
یادش بخیر!
سه-چهار روز مانده بود به سال تحویل.
همین‌قدر زمان داشتیم برای آماده‌سازی قبرها و محوطۀ تدفین.
بچه‌ها هفتاد و دو ساعت بدون وقفه کار کردند تا زمین کنار یادمان بیمارستان حضرت فاطمه‌الزهراء سلام‌الله‌علیها مهیای خاک‌سپاری بشود.
انصافاً مردم شهر هم تمام قد آمدند پای کار.
جلوی مزار شهدا، شوق و ذوقمان کور شد.
دور یادمان بیمارستان را با فنس محصور کرده بودند.
پشت فنس‌ها هم پر بود از ماشین‌آلات صنعتی.
هیچ چیز آنجا به زیارتگاه شهدا شبیه نبود.
پاهایمان رمق زیادی نداشت.
کشان‌کشان رفتیم سر مزار شهدا و خودمان را انداختیم روی قبور.
الحمدلله یک سال پس از تدفین سپاه پاسداران سازۀ نسبتاً قشنگی برای شهدا ساخت.
یادمان بیمارستان هم در سال‌های بعد محل اسکان نیروهای جهادی شد.
جهادی‌ها هر سال از بیستم اسفند تا پانزدهم فروردین فعالیت‌های عمرانی متعددی در شهر چوئبده و روستاهای اطراف آن انجام می‌دادند.
روز یکم فروردین هم به همّت همین بچه‌ها مراسم سالگرد تدفین شهدا برگزار می‌شد.
حالا نه خبری از جهادی‌ها بود نه اثری از یادمان بیمارستان.
مثل ماتم‌زده‌ها ایستادم کنار مقبرۀ شهدا و زل زدم به یادمان بیمارستان صحرایی حضرت فاطمه‌الزهراء سلام‌الله‌علیها.
ساختمانی که اواسط دهۀ نود در محل بیمارستانی با همین عنوان و به یاد روزهای خونین عملیات والفجر هشت احداث گردید.
بیمارستان مورد بحث در سال ۱۳۶۴ نقش مهمی در رسیدگی به وضعیت مجروحین عملیات ایفا نمود.
فاصلۀ زیاد محور عملیاتی تا نخستین شهری که امکان پذیرش بیمار داشت یعنی اهواز، سبب شده بود تا تیم پزشکی بسیاری از مجروحین بدحال نبرد در این بیمارستان مداوا کنند.
بعد از فتح فاو، بعثی‌ها چندین لشکر پیاده و زرهی خود را راهی جنوب کردند برای پس گرفتن نواحی فتح شده.
جراحات سنگین ناشی از حجم وسیع آتش سبک و سنگین و بمباران‌های پیاپی به علاوۀ استفاده دشمن از بمب‌های حاوی گازهای سمّی موسوم به شیمیایی، نیاز به این بیمارستان را صد چندان کرده بود.
پزشک‌ها و پرستارها در تمام ساعات شبانه‌ روز مشغول درمان آسیب‌ دیده‌ها بودند.
هشت اطاق عمل و سی تخت اورژانس بیمارستان لحظه‌ای خالی نمی‌شد.
اورژانش هجده تختخوابۀ شیمیایی آنجا هم فعالیت زیادی داشت.
چند روز پس از آغاز عملیات، هواپیماهای عراقی با بمب‌های جنگی و شیمیایی به بیمارستان حمله‌ور شدند.
تجاوز شیمیایی به بیمارستان تا آن زمان سابقه نداشت.
بعد از آن هم تکرار نشد.
با این حال، کادر درمان، با قدرت به کارشان ادامه دادند.
بیمارستان صحرایی حضرت فاطمه‌الزهراء سلام‌الله‌علیها در روزهای پایانی سال ۶۴ و یکی-دو ماه ابتدایی سال ۶۵ تفاوتی با خط مقدم نداشت.
تماشای یادمان تغییر کاربری داده شدۀ بیمارستان به هیچ وجه خوشایند نبود.
از هر کسی که پرسیدیم پاسخ قانع کننده‌ای به ما نداد و درست و حسابی نفهمیدیم که یادماk را دقیقاً چه کسی و چرا در اختیار غیر قرار داده است.
در سال‌های گذشته برخی از مردم شهر امیدوار بودند که این یادمان تبدیل به یک بیمارستان کوچک بشود برای باز کردن گره مردم که ظاهراً مورد تأیید مسئولین بهداشت و درمان قرار نگرفت و موضوع منتفی شد.
هیچ نهادی هم مسئولیت اضافه کردن آنجا به یادمان‌های زیارتی راهیان‌نور را گردن نگرفته و شهرداری چوئبده هم هیچ توجهی به مزار شهدای گمنام ندارد.
بی‌تفاوتی شهرداری به محوطه‌سازی و آباد کردن زمین‌های اطراف مقبرۀ شهدا تأسف برانگیز است.
انگار نه انگار که سه شهید گمنام در شهرشان آرمیده‌اند.
بگذریم!
ما نه به دنبال اتهام‌زنی و بازخواست این و آن هستیم و نه پیگیر پیدا کردن مقصر این شرایط نامطلوب.
فقط و فقط دلمان می‌سوزد که چرا صاحبان منصب و مدیران کشوری و لشکری از چنین سرمایۀ فرهنگی عظیمی بهره نمی‌برند و شهدا همچنان غریب و بدون زائر هستند.
چند روزی می‌شود که رنج و دلخوری آن زیارت چند دقیقه‌ای رهایمان نمی‌کند.
دستمان هم به جایی نمی‌رسد و کسی حرفمان را نمی‌خرد.
ماییم و همین دردنویسی به امید اینکه یکی پیدا بشود و دردهایمان را بخواند و جلوی ضرر جاری تنها ماندن شهدا را بگیرد.
البتّه که نه آن سه شهید نیازمند توجه ما هستند و نه خاطرات خاک گرفتۀ عملیات فتح فاو.
این ما هستیم که دستی دستی خودمان را از این نعمت مدام محروم ساخته‌ایم.
به‌نظرم یادداشت‌مان را همینجا به پایان برسانیم بهتر باشد.
اگر گوش شنوایی یافت شد، همین چند خط کار خودش را می‌کند.
در انتهای مطلب بد نیست به این نکته هم اشاره‌ای داشته باشیم که شهر بندری چوئبده در ۳۵ کیلومتری جنوب‌شرقی آبادان و در ساحل غربی رودخانۀ بهمنشیر ساخته شده است.
این شهر چه در دوران محاصره و چه در عملیات شکست حصر آبادان، نقش مهمی در پشتیبانی از رزمنده‌ها داشت.
بعضی از منابع به درست چوئبده را دروازۀ آزادسازی آبادان می‌نامند.
اگر گشتی در شهر بزنی حتماً مو سفید کرده‌هایی را می‌بینی که برایت از روزهای محاصرۀ آبادان و چگونگی نفوذ به داخل شهر حرف بزنند.
چوئبده در والفجر هشت مسیر اصلی اعزام نیروها به خط بود.
شاید شما تصاویر مسدود کردن بهمنشیر در عملیات را دیده باشید؛ چوئبده همان‌جاست.
بی‌تردید سه شهید گمنام می‌توانند شهر چوئبده را به یک مقصد مناسب برای گردشگری مذهبی تبدیل کنند.
اتفاقی که در صورت وقوع چراغ کسب و کار مردم شهر را هم روشن می‌سازد و امید را در دل جوان‌های شهر زدنده می‌سازد.
امیدواریم مسئولین امر، به تکلیف‌شان در برابر شهدا و شهر چوئبده عمل بنمایند.