حکمای اربعه مکتب تهران/ مکاتب و جریانات فلسفی حال حاضر در ایران
وضع کنونی فلسفی و حکمی ما نسبت به دوره میانه مکتب تهران بسیار غنیتر است یعنی اکنون در فلسفه اسلامی نه تنها محققان برجستهای داریم، بلکه این محققان توجه جدی به سایر مکاتب فلسفی پیدا کردند.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از قاسم پور حسن استاد دانشگاه، است که در ادامه می خوانید؛
شرایط تحقق جریان فکری به مکتب
اصطلاح «مکتب»، اصطلاح متأخری است؛ اگر این سخن درست باشد که بعد از هانری کربن، ما به دورههای تاریخی فلسفه خودمان، عنوان مکتب دادیم.
در عین حال به نظر میرسد که اصطلاح جاافتادهای است و میتوان ویژگیهایی را برای یک مکتب فلسفی بیان کرد.
یکی از مهمترین خصلتهایی که باید در امری بهخصوص در حوزه حکمت وجود داشته باشد تا به آن عنوان مکتب اطلاق کرد، اجتماع فیلسوفان و شاگردان آنها و آثارشان در یک دوره خاص است، البته مکتب به طور دقیق، خاصتر از «سنت» است.
ویژگی اول مکتب این است که باید استادی، شاگردانی، آثاری، ابداعات و ابتکاراتی گردهم آیند تا اصطلاح مکتب به آن اطلاق شود.
نکته دوم درباره مکتب، گسست معرفتی نسبت به دورههای پیشین است، این ویژگی سبب میشود تا علی رغم اینکه ممکن است تداوم یک فکر را شاهد باشیم، اما دخل و تصرف و ابتکارات و گسستهایی را نسبت به دورههای پیشتر مورد ملاحظه قرار دهیم.
نکته سوم اینکه، به لحاظ دستاوردهایی که تفکری میتواند از خود بر جای بگذارد به آن مکتب اطلاق میکنیم و این مکتب میتواند در دورههای بعد صاحب نوپیروانی باشد که واکاوی و بازسازی آنرا صورت دهند.
ویژگی های خاص مکتب تهران
آیا مکتب تهران ادامه و تداوم مکتب اصفهان یا به طور خاص حکمت متعالیه هست یا خیر؟
در مکتب تهران مناقشهای وجود دارد؛ عدهای معتقدند این مکتب چیزی غیر از شرح و تقریر حکمت متعالیه نیست.
عدهای دیگر اعتقاد دارند شاید بتوان گفت که مکتب تهران به خصوص با آقامحمدرضا قمشهای و استاد برجستهاش یعنی آقا سید رضی لاریجانی مازندرانی حکمت، فلسفه و عرفان در مکتب تهران بسیار برجستهتر از مکتب اصفهان شکل گرفته است.
حقیقت این است که در مکتب تهران یک بینش کاملاً مشائی، یعنی ابوالحسن میرزای جلوه وجود دارد که انتقادات بنیادینی را به ملاصدرا بیان میکند.
در رسالات و تصحیحات مرحوم جلوه کاملاً این مسأله نمایان است.
نباید تصور کنیم مکتب تهران، به مثابه تکرار مکتب اصفهان است، چون حقیقت این است که در مکتب تهران، تمهیدالقواعد بهعنوان یکی از رکنهای رکین و مهمترین بنیاد تلقی عرفانی در میان حکماً جریان دارد.
مطالعه آثار ابن عربی و صدرالدین قونوی و سیدحیدر آملی بهعنوان یکی از پایههای مهم در مکتب تهران تلقی میشود.
نکته دیگری که در مکتب تهران اتفاق میافتد مواجه اساسی با مغرب زمین است که با آقاعلی مدرس زنوزی اتفاق میافتد، لذا یکی از ویژگیهای مکتب تهران توجه به فلسفه غرب است که تاکنون هم ادامه دارد و ثمراتی که اکنون در نقد و بررسی و فهم فلسفه غرب وجود دارد از نتایج دوره دوم مکتب تهران است که با آثار و تفکر آقاعلی مدرس زنوزی شکل گرفته است.
سرانجام مکتب تهران
مکتب تهران تا علامه طباطبایی به درستی انتقال پیدا میکند و با تعداد بسیاری از متفکران برجسته و حکیمان بزرگ در دوره مکتب تهران به خصوص در دوره میانه مواجه هستیم.
ثمره همه اینها در مرحوم عصار و علامه طباطبایی و دیگران تجلی پیدا میکند و امروز هم که ادامه مکتب تهران را داریم از باقیماندگان و شاگردان علامه طباطبایی و مکتب تهران هستند.
در دوره اول و پایانی مکتب تهران تعداد اندکی حکیم حضور داشتند اما زمانی که مکتب تهران رشد کرد طبیعتاً شاگردان بسیاری را پرورش دادند.
به نظر می آید وضع کنونی فلسفی و حکمی ما نسبت به دوره میانه مکتب تهران بسیار غنیتر است یعنی اکنون در فلسفه اسلامی نه تنها اساتید و محققان برجستهای داریم، بلکه این محققان توجه جدی به سایر مکاتب فلسفی پیدا کردند.
لذا مکتب تهران ادامه دارد به انضمام اینکه مکتب تهران سبب شد که مکتب قم در دوره حاضر شکل بگیرد و ثانیاً غنای بحث و عمق مطالبی که اکنون در حکمت الهی و فلسفه اسلامی داریم نه تنها کمتر نیست بلکه به همان تراز و میزانی است که ما در مکتب تهران شاهد آن بودیم.
مکاتب و جریانات فلسفی حال حاضر در ایران
در دوره حاضر ادامه مکتب تهران را شاهدیم، یعنی اکنون هم شرح اندیشههای فلسفی ملاصدرا، ابن سینا و سهروردی را داریم و هم به وفور هم به لحاظ کیفی و هم به لحاظ کمی خوانده میشود.
در دوره مکتب تهران، آثار فارابی خوانده نمیشد، اما اکنون حجم زیادی از آثار فارابی مطالعه میشود.
در دوره مکتب اصفهان و تهران بسیاری از مکاتب غربی که اکنون مورد بحث قرار میگیرد خوانده نمیشد، اما امروزه حتی کارهای تطبیقی انجام میشود.
نکته مهم این است که اولاً اکنون واجد حیات فلسفی در ایران هستیم.
ثانیاً این حیات فلسفی لزوماً صبغه اسلامی دارد.
صبغه فلسفه قارهای یا تحلیلی غربی ندارد، اما از آنها کمک میگیرد و ثالثاً در دوره حاضر فلسفه دارای رشد و گسترش است و متفکران بسیاری به شرح و تعلیم و پژوهش و نگارش مشغول هستند.
رابطه علامه طباطبایی با مکتب تهران
شاید مکتب قم را باید مربوط به دهه ۲۰ تلقی کنیم که در حال شکلگیری بود و ادامه هم پیدا کرد.
زمانی که علامه طباطبایی از تبریز به قم آمدند را باید آغاز مکتب قم تلقی کنیم و حقیقت هم همین هست.
با وضعیتی که در قم به لحاظ تفکر فلسفی و به خصوص اقبالی که نسبت به اندیشههای فلسفی در دوره جدیدتر در غرب و مطالعات تطبیقی به وجود آمده، مکتب قم یکی از مکاتب مهم و برجسته در حکمت اسلامی است، اما در باب مکتب تهران حقیقت این است که گرچه علامه طباطبایی در نجف، تبریز و قم بودند، ولی ادامه دوره دوم مکتب تهران محسوب میشود، در علامه طباطبایی هم ابوالحسن میرزای جلوه و هم آقامحمدرضا قمشهای و هم آقاسیدرضی لاریجانی دیده میشود.
به نظر می رسد همچنان که مکتب تهران را از شاگردان و ثمره و ذخیره ملاعلی نوری میدانیم علامه طباطبایی را باید باقیمانده و ذخیره مکتب تهران تلقی کنیم، البته تنها علامه طباطبایی نیست و مرحوم عصار را هم باید در نظر گرفت، ولی علامه طباطبایی در تداوم این مکتب بیش از دیگران سهم داشت.
حقیقت این است که تفکرات علامه طباطبایی به تفکرات مکتب تهران نزدیک است، گرچه علامه طباطبایی میتواند آغاز شکلگیری مکتب قم هم تلقی شود.