غرب آسیای آمریکازدا طلیعه تمدن جدید ایرانی - اسلامی - تسنیم
انقلاب اسلامی ایران زمینه ساز کلیه تحولات اسلام گرایانه پس از خود در منطقه غرب آسیا بوده و کلیه جنبش ها و انقلاب های بعدی را تحت تاثیر خود قرار داده است.

به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، 38 سال پیش، یعنی در سال 1986، جو بایدن، رئیسجمهور کنونی آمریکا، که در آن زمان سناتور کنگره آمریکا بود، وجود رژیم صهیونیستی را بهعنوان موهبتی برای امنیت ملی آمریکا توصیف کرد.
بایدن حتی بهصراحت گفت که اگر چنین حکومتی وجود نداشت، آمریکا باید رژیمی با مختصات رژیم صهیونیستی ایجاد میکرد تا بتواند منافع آمریکاییها را در منطقه تضمین و منطقه را بر اساس نظم امنیتی مورد نظر آمریکا سازماندهی کند.
20 سال پس از آن، کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، درست در جریان جنگ 33 روزه لبنان، جنگی که میان ارتش رژیم صهیونیستی و نیروهای مقاومت حزبالله لبنان درگرفت، جنایتهای جنگی رژیم صهیونیستی را به مثابه درد زایمان برای تولد خاورمیانه جدید توصیف کرد.
اما اکنون، 18 سال پس از این سخنان مسئولان آمریکایی که در آرزوی خلق خاورمیانه جدید بودند، رهبر معظم انقلاب اسلامی در جریان دیدار با بسیجیان، نظم جدید منطقه را تحت عنوان غرب آسیای جدید معرفی میکنند.
غرب آسیای جدیدی که نخستین ویژگی آن آمریکازدایی است و بر اساس حرکت و تلاش مقاومت، این فضا در حال شکلگیری است.
در این راستا، «فرهاد پاشاوند»، کارشناس مسائل بینالملل، در یک سلسله گفتوگو به بررسی مختصات و ساختار غرب آسیای جدید و همچنین بررسی معادلات آینده در غرب آسیای جدید پرداخته است.
این مهم در گفتوگو با دکتر «سعدالله زارعی»، رئیس مرکز مطالعات اندیشهسازان نور انجام شده است.
بعد از طوفان الاقصی ما شاهد حضور رؤسای جمهور دولتهای غربی در سرزمینهای اشغالی بودیم تا با اینکار حمایتشان از رژیم را اعلام کنند.
آنقدر ترس از بین رفتن این رژیم بالا بود که غربیها به منطقه آمدند.
حتی لوید آستن، وزیر دفاع آمریکا در یکی از سخنرانیهایش اینطور گفته بود که اگر رژیم در این جنگ شکست بخورد دیگر در نقشه جهان نقطهای به نام اسرائیل نداریم.
به نظر شما غرب از چه چیزی میترسید که اینگونه به حمایت رژیم صهیونیستی آمد؟
سعدالله زارعی: میخواهم برگردم مفهوم منطقه غرب آسیای جدید را توضیح بدهم.
این دو ترکیب یک عنصر جغرافیاست که در کلمه آسیا و غرب تجلی پیدا میکند.
یک کلمه دیگری دارد که این از جنس سیاست، راهبرد و وضعیت است که عبارت از کلمه جدید است.
این کلمه قابل توجه و بسیار هوشمندانه استفاده شده و معنایش این است که ما با دو وضعیت کاملاً متفاوت مواجه هستیم؛ یک وضعیتی که مربوط به گذشته میشود به آسیای غربی قدیم و یک وضعیت مربوط به امروز میشود که آسیای غربی جدید است.
به نظر من تاریخش به طوفان الاقصی برنمیگردد، به انقلاب ایران بر میگردد.
یعنی اساسش این هست که سنگ بنای تغییر آسیای قدیم در منطقه غربی به آسیای جدید را انقلاب اسلامی گذاشته است که حساسترین پایگاه آمریکا را از دور خارج کرده و یک وضعیت جدیدی را ایجاد کرده است.
بعد هم لایه به لایه پیش رفته و بحثهایی مانند مقابله با اشغالگری در منطقه بوده که پرچمش دست انقلاب اسلامی بود.
نتیجه آن تغییر وضعیت کشورهای اشغال شده بود، عراق، افغانستان و بعد ماجراهای تروریسم و داعش بوده که نتیجه چالش و درگیری انقلاب ایران با اینها یک وضعیت جدیدی در منطقه بوده است.
همینطور جلو آمده به عملیاتهای فلسطینیها رسیده است، هم سیف القدس هم عملیات طوفانالاقصی و بعد وضعیتهایی که خود ایران به طور خاص داشته مثل عملیات وعده صادق مجموعه اینها و موضوعات دیگر که البته فقط اینها نیست.
مربوط به تک تک واحدهای این منطقه میشود؛ اعم از حوادثی که در یمن رخ داده است، حوادثی که در لبنان رخ داده و از 1982 به این طرف حوادثی که در سوریه اتفاق افتاده است.
حوادثی که در پاکستان و افغانستان افتاده است.
مجموعه این حوادث در واقع غرب آسیای جدید یا آسیای غرب جدید را شکل داده است.
یعنی سلسله این حوادث فقط ماجرای جنگ غزه نبوده بلکه جنگ غزه هم یکی از آن عناصر بسیار مؤثری بوده که در میانه این ماجرا شکل گرفت.
سؤال: تقریباً یک جوری برای رژیم کاتالیزور بوده است؟
سعدالله زارعی:بله؛ پس اینجا ما با دو نظام طرف هستیم؛ یک نظام آسیای غرب قدیم که بخشی از نظام دوقطبی و عمدتاً در طرف غرب نظام دو قطبی یک محور و کانون هم به نام رژیم اسرائیل دارد که در واقع همه نظامات و ترتیبات مختلف منطقهای و داخلی هر کدام از این واحدهای سیاسی را بر اساس وضعیت رژیم اسرائیل تنظیم میکردند.
معاملات تسلیحاتی، روابط سیاسی، معاهدات و امثال اینها بر اساس اینکه منافع اسرائیل چه چیزی اقتضا میکند، تنظیم شد.
این نظام قدیم است.
این نظام قدیم با پیروزی انقلاب ایران تقریباً متوقف شد و بعد با حوادث بعدی یکی یکی عقب رفت و به جایی رسیدیم که دیگر سیاستهای جهانی نمیتوانستند وضعیتی را در این منطقه تنظیم و مدیریت کنند و به نتیجه برسند.
خیلی هم تلاش کردند در همین بحث فلسطین از 1357 که پیمان کمپ دیوید مطرح بود تا زمانی که این بحث جدید پیمان ابراهیم مطرح شد و امثال اینها مجموعاً 34 طرح راجع به فلسطین توسط همین جریانات اروپایی، عربی و خود اسرائیل مطرح شده است.
چرا طرح پشت طرح؟
برای اینکه برایشان مشکل ایجاد شد و اینها دائم طرح جدید مطرح میکردند و باز به نتیجه نمیرسید.
از معامله قرن چند وقت گذشته است؟
الان معامله قرن کجاست؟
وجود ندارد.
بعد به طرح ابراهیم رسیدیم، طرح ابراهیم کجاست؟
بله حرف راجع به آن زیاد زده میشود اما یک وقفه و حتی عقبگردی وجود دارد.
چرا؟
برای اینکه یک مانع و یک مسئله بسیار قدرتمندی در مقابل این طرح قرار گرفته و آن نقطه کانونی غرب را که برای آن خیلی هزینه کردند.
انصافاً اگر ما هزینههایی که غرب برای استقرار اسرائیل در این منطقه انجام داده را محاسبه کنیم به اندازه هزینههایی است که در همین تاریخ اخیر ما دو امپراتوری در دنیا به وجود آمده باشند و در یک دوره 70 ساله زندگی کرده باشند.
70 سال هزینه کرده باشند که بخواهند در یک جایی بمانند و مؤثر باشند.
حداقل هزینه دو امپراتوری بزرگ برای اسرائیل شده است.
امروزه وضعیت اسرائیل به گونهای هست که خود غربیها میگویند اگر حمایت آنها نبود، اسرائیلیها دو روز هم نمیتوانند دوام بیاورند.
این جنگ چه جنگی است؟
یک گروه مقاومت که بیشتر نیست، فلسطینیها هستند.
اینها در یک نقطه کوچکی به نام غزه درگیرند و نمیتوانند حلش کنند.
این آن تغییر وضعیت یعنی تغییر جغرافیاست و به تعبیر دانشگاهی آن ژئوپلیتیک سیاسی تغییر یافتهای است که در اینجا صحنه را به یک نوعی نشان میدهد.
شما نگاه کنید مخالفین این روند در منطقه هم هستند.
فقط آمریکا و اروپا مخالف این نیست، دولتهای دیگری هم هستند که حالا نمیخواهم اسم ببرم اما چرا این دولتها که از نظر پول، روابط خارجی، ظواهر تمدنی، وضعیتهای علوم روز یا ارتباطات روز که در حد گسترده جلو آمدند، چرا اینها ساکتند و فعال نیستند؟
مقاومت جلو میرود و صحنه را مدیریت میکند.
از آن جبهه سازش یا از آن محافظت کاران به تعبیر تاریخی خبری نیست، چرا خبری نیست؟
به خاطر اینکه صحنه غرب آسیا قواعدش عوض شده است و آنها دیگر نمیتوانند اثر قاطعی روی روندها بگذارند، مجبورند در حاشیه باشند و مجبورند خودشان را به آینده امیدوار کنند.
یک جاهایی ناگزیرند با جبهه مقاومت همراهی نشان بدهند.
به نظر من این اعتراف به این است که این منطقه دیگر تغییر کرده و منطقه سابق نیست.
حالا این منطقه کجاست؟
از هندوستان تا دریای مدیترانه منطقه غرب آسیا میشود و این فضای جدیدی که بر آن حاکم است کلیه معادلات در این منطقه را تحت تأثیر قرار داده است.
حتی هندوستان که جز جبهه مقاومت نیست و اساساً هندیها یک فضای دیگری دارند اما همین هندیها رفتارشان را اگر مطالعه کنید طی این 5، 6 سال گذشته ببینید در بسیاری از موضوعات روابط خارجی هند با ملاحظه جبهه مقاومت با این و آن تنظیم شده و خیلی جای مطالعه و کار دارد.
خصوصیات اولی که حضرت آقا برای غرب آسیای جدید مطرح میکنند و نام میبرند غرب آسیایی آمریکا زداست.
به نظر شما این آمریکازدایی چه مؤلفههایی را در بر میگیرد؟
ما با یک کشوری طرفیم که قبل از طوفان الاقصی جرأت نمیکرد که بحث عادیسازیاش را مطرح کند، هرچند با دو سه سفر نمایشی خیلی دوست داشتند مطرح کنند، امارات را میگویم که در حال حاضر وارد فازی شده است که به صورت آشکار در دور زدن تحریمهای دریایی به رژیم صهیونیستی کمک میکند.
در غرب آسیای جدیدی که ساختاری آمریکازدا دارد، رفتار این دست از حکومتها چگونه قابل تحلیل است؟
سعدالله زارعی: مفهوم جنوب غرب آسیای جدید یا آسیای غربی جدید خود این مفهوم در واقع بیان کننده وقوع تحولات کیفی و عمده و ماهوی در این مسئله است.
خود این در متن خودش آمریکازدایی دارد، چرا که شما وقتی صحبت از یک وضع جدید میکنید خوب میدانید که پیش از این چه بوده است، پیش از این سیطره آمریکا بر کل این غرب آسیا بوده است.
وقتی میگویید آسیای غرب جدید در واقع به تغییر این ماهیت و محتوا اشاره میکنید.
به نظر من جدا کردن این موضوع یعنی موضوع آمریکازدایی از موضوع آسیای غرب جدید بیمعنا و بیمفهوم است.
در این صحنه اتفاقاً آن نقطه تمایز و بسیار ویژه و بسیار اثرگذار انقلاب ایران نسبت به انقلابهای دیگر که خیلی تلاش شده و تلاش میشود که آن خصوصیت را از انقلاب ایران بگیرند، همین مسئله مبارزه با آمریکاست.
یک کشور انقلاب کرده است.
علیالظاهر شما به محیط بینالملل چه ربطی دارید؟
چرا همزمان با شعار مرگ بر شاه، مرگ بر آمریکا میگویید؟
شما میخواهید یک نظام سیاسی را براندازید و یک نظام سیاسی را به جایش بنشانید.
بگویید مرگ بر شاه که ساقطش کنید و بعد یک نظامی را جایگزینش کنید، چرا میگویید مرگ بر آمریکا و بار خودتان را سنگین میکنید و کار خودتان را دشوار میکنید و جبهه ای مقابل خودتان باز میکنید؟
شما اگر به این انقلابهای عربی نگاه کنید که در همین 12- 13 سال قبل راه افتاد، نقایصی را در برخی از کشورها میبینید.
مبارزه علیه رژیم حسنی مبارک منهای مبارزه با آمریکا، مبارزه با رژیم آقای زین العابدین بن علی در تونس منهای مبارزه با آمریکا، مبارزه با رژیم قذافی منهای مبارزه با آمریکا به نتیجه نرسید، چرا نرسید؟
به خاطر اینکه این رژیمها آن صحنه سطحی و ظاهری حاکمیت هستند و صحنه زیرین حاکمیتها آمریکاست.
شما وقتی با صحنه سطحی مبارزه میکنید دست به زیرساخت قدرت سیاسی که آمریکاست نمیزنید.
این یک تکان به خودش بدهد هرچه که شما را ساختید را ویران میکند که ویران کرد.
یک دولت مستقر در قاهره حداکثر یک سال دوام آورد.
تازه یک سال بدون موفقیت ساقط شد.
امروز هم تمام رهبرانش در بازداشت به سر میبرند.
دولت آقای راشد الغنوشی در تونس روی کار آمد و کاری به زیرساخت رژیم بن علی که آمریکا بود نداشت.
نتیجه آن چه شد؟
الان رهبر آن جنبش کجاست؟
داخل زندان، دستاوردش در این چند سال چه بوده است؟
در خاطرات مردم تونس چه چیزی به جامانده است؟
هیچ چیز مثبتی از آن باقی نمانده است.
همینطور جاهای دیگر را ببینید، پس این مهم بود که همزمان با اینکه این روبنای حکومت سیاسی یعنی رژیم پهلوی را ساقط کردیم، همزمان آن زیرساخت را کار داشتیم و با آن درافتادیم.
این زیرساخت را از حیات سیاسی اجتماعی و فرهنگی خودمان خارج کردیم.
تاحدی که میشد این کار را انجام دادیم.
بنابراین آن چیزی که در این منطقه امروز به مرور جلو آمده است، بخشی از تحولات که ادامه همین انقلاب اسلامی بوده مثل جبهه مقاومت و گروههای مثل انصارالله است.
هرچه که از این جنس بوده و در اتحاد و اتصال با این بوده جلو آمده و تمام حصار و حدودها را علیرغم همه ضعفهایی هم که داشته شکسته است.
شما یمن را نگاه کنید.
یمنیها 1382 شروع کردند، الان 1403 هست.
یعنی حدود 21 سال پیش شروع کردند، امروز به یک موقعیت قابل توجهی رسیده اند که در دنیا هم به شدت مورد توجه است.
چقدر فاصله است بین آن کسی که با پای برهنه آمده در کوههای مرّان که خدا رحمت کند شهید سلیمانی را که میگفت آدم همین جوری عادی در کوه مرّان راه برود پاهایش زخم میشود و نیاز به بیمارستان پیدا میکند.
اصلاً حمله نیاز ندارد.
در آن شرایط در سال 1382 شروع کردند امروزه به جایی رسیدند که میگویند یمنیها یک قدرت مهم در سطح منطقه و بینالملل هستند.
این آن قدرتیست که به انقلاب اسلامی اتصال دارد، جلو آمده و تمام مشکلات را پشت سر گذاشته و امروز رسیده به جایی که از موضع قدرت حرف میزند.
مقاومت غزه 11 ماه است که زیر 80 هزار تن بمب و سلاح قرار داشت.
عدد را دقت کنید 80 هزار تن در چه قطعهای از جغرافیا؟
360 کیلومتر مربع اما امروز آن کسی که در میز مذاکره مقاومت میکند و میگوید تا این شرایط تحقق پیدا نکند من حاضر نیستم یک بار دیگر به دوحه یا قاهره یا هرجای دیگری بیایم و مذاکره کنم، حماس است.
حماس میگوید من دیگر حاضر نیستم اگر قرار باشد این مسئله فیلادلفیا و نقاطی که اسرائیل میگوید من میخواهم بمانم مثل نتساریم حاضر نیستم گفتوگو کنم.
علیرغم همه گرفتاریها و مشکلاتی که هست هر چیزی که در این منطقه خواسته یک علامتی نشان بدهد و یک عرض اندامی کرده است، ولی جنس آن جنس انقلاب ایران نبوده و با اندک تعرض و تعارضی ساقط شده است.
همین جنبشهای عربی که نام بردم همگی دو دسته شدند.
یک دسته وصل به انقلاب شدند مثل یمنیها و یک دسته جدا بودند و شکست خوردند.
آن دولتهایی که در منطقه مثل دولت اردوغان یک عرض اندامی کردند، حالا کجای منطقه هستند؟
در کدام پرونده اردوغان به عنوان متولی حرف میزند؟
هیچ پروندهای دست آقای اردوغان نیست یا مثلاً سعودیها که داعش را راه انداختند و آن کارها را انجام دادند، الان در پروندههای منطقهای کجای قضایا هستند؟
کدام حرف در منطقه با حرف آل سعود بالا یا پایین میشود؟
و همینطور جنبشها و خیزشهای انحطاطی که در کشور ما و در اطراف کشور ما مطرح شدند.
بنابراین این غرب آسیایی که میگویم یک غرب آسیای تغییر یافته محتوایی آن هم به صورت اساسی هست که اولین و مهمترین شاخص آن مبارزه با آمریکاست.
برچیدن بساط آمریکا از تمام زوایای منطقه است.
این خیلی زحمت دارد، البته هدف خیلی استراتژیک است.
بیرون کردن یک ابرقدرت اینجا مطرح است، هزینه دارد، سختی دارد، گرفتاری دارد، تأخیر دارد، اما شدنی است و تا اینجا هم بسیار پیش رفته و این بسیار مسئله اساسی است.
غرب آسیای جدید با این مختصات جدید و با این مختصات ضد آمریکا و به تعبیر رهبر انقلاب آمریکازدا فایدهاش برای جمهوری اسلامی ایران چیست؟
نقشآفرینی که جمهوری اسلامی ایران در این نقشه جدید و در این ساختار جدید باید انجام بدهد چه فضایی است و چه مختصاتی دارد؟
سعدالله زارعی: من معتقدم اساساً حیات سیاسی ما پس از پیروزی انقلاب اسلامی به پاکسازی محیط اطرافمان از نفوذ آمریکا وابسته بود، در واقع به معنای واقعی کلمه اگر نبود ما حتما در صحنه نبودیم.
توضیح دادم و گفتم ما اساساً چرا ماندیم و چرا دیگران رفتند؟
ما ماندیم برای اینکه ما به آن زیرساخت کار داشتیم.
آن زیرساخت اگر میماند، با حذف روبنا ما نمیتوانستیم مستقر شویم.
چند صباحی یک دولتی تشکیل میشد اما با اولین تکانههای آن نظام زیرین این سیستم تازه تأسیس فرو میپاشید.
حالا انقلاب در ایران پیروز شد چطور میخواهد ادامه حیات بدهد درحالی که در اطراف مرزها با نظامهای مستقر آمریکایی مواجه است؟
چطور میخواهد ادامه بدهد؟
یک اختناق شدید ژئوپلوتیکی دور یک واحد تازه تأسیس را فرا گرفته است و یک جنگ به آن تحمیل شده است.
انواع تهدیدات هم از محیط بیرون متوجه آن است، این میخواهد بماند چطوری میتواند بماند؟
حتماً ناگزیر است برای بقا پوسته اطراف را بشکند و وارد شود و نظامهای متناسب با ماهیت انقلاب اسلامی را در این محیطها پدید آورد و یا کمک کند به اینکه پدید بیاید.
البته جمهوری اسلامی چون یک جمهوری اسلامی امپریالیستی نیست و هژمونگرا نیست ناگزیر باید در کمین حوادث بنشیند.
استعدادها که در ملتها فراهم شد در جهت هدایت به سمت تغییرات نوین وارد شود.
در عراق نظامی حاکم است که منحیثالمجموع تحت سیطره آمریکا نیست البته روابط دارد و تأثیرات هم میپذیرد ولی این محیط تحت سیطره آمریکا نیست.
یک نظام سیاسی در ترکیه پدید آمده که اتفاقاً اسلامگراست.
همین اسلامگرایی ضعیفی که الان آقای اردوغان نماینده آن است، همین اسلامگرایی بدون انقلاب ایران مگر در ترکیه پدید میآمد؟
اسلامگرایی ترکیه مرهون انقلاب ایران است.
حالا جدای از اینکه شخص آقای اردوغان چه ارتباطی با ما داشته است، صرف نظر از اینکه مرحوم نجمالدین اربکان چه ارتباطی داشته است و صرف نظر از اینکه احمد داوود اوغلو چه ارتباطی داشته است، منهای این مسائل خود تغییرات سیاسی ترکیه مرهون انقلاب ایران است.
شما در محیطهایی جلوتر میروید به فضاهای لبنان میرسید، فضای فلسطین، یمن، افغانستان، پاکستان و فضاهای دیگر میرسید میبینید در تک تک اینها یک تغییرات اساسی در نظامها پدید آمدند.
حتی در آنجایی که هنوز نفوذ و سیطره آمریکا به طور نسبی وجود دارد در آنجا هم چرخ به سمت آمریکا نمیچرخد به سمت انقلاب ایران میچرخد و با این تنظیم میشود و جلو میرود.
نظام جمهوری اسلامی بدون این تغییرات در محیط پیرامونی حتماً امکان بقا نداشت.
بالندگی انقلاب اسلامی در نظام بینالمللی به واسطه چه چیزی مطرح است؟
به واسطه اقتصاد مطرح است؟
به واسطه ابزارهای فرهنگی مطرح است؟
به لحاظ ساختار سیاسی و سیستم سیاسی مطرح است؟
به خاطر این تغییرات ژرفی است که در محیط اطرافش پدید آورده است و لذا امروز انگشت اشاره آمریکا بیش از آنکه به سمت هستهای و موضوعاتی از این قبیل باشد، به سمت نفوذ ایران اشاره رفته است.
شما همین فلسطین را نگاه کنید.
ما کاری به فلسطین نداشته باشیم هم تلاش میشود در محیط منطقهای فشار روی خود جمهوری اسلامی در خصوص فلسطین وجود داشته باشد.
چرا؟
بخاطر اینکه فلسطین کلید رمز نفوذ مؤثر منطقهای است.
وقتی این نباشد مهمترین و حساسترین و مورد توجه مردمیترین پرونده در منطقه فلسطین است.
وقتی انقلاب ایران در ارتباط با این پرونده در یک وضعیت حاشیه قرار میگیرد، معنایش این است که اعتراف کرده که حداقل مقام درجه دو است.
درجه یکی وجود دارد که آن پرونده فلسطین هرجوری دلش خواست مدیریت میکند.
ایران در موقعیت دوم قرار گرفت و به همین نسبت باید در صحنهها همیشه به صورت یک نظام متوالی نظام دیگر در توالی نظام دیگر عمل کند، یعنی یک نظام عمل میکند تعیین سیاست میکند، تعیین افق میکند بعد یک نظامی نگاه میکند ببیند جای خالی چیست، برود جای خالی را پر کند.
این نظام نمیتواند پا بگیرد.
این کشور نمیتواند دارای یک موقعیتی درعرصه بین الملل شود.
سومین نکته این است که آن آرزوها و آرمانهای تمدنی یک ملت که با آن ملت ایران شناخته می شود.
وقتی این مطالبی که در آکادمیها راجع به تمدن ایرانی نوشته شده یا کتابهایی که چاپ شده نگاه میکنیم همه اعتراف میکنند که این ملت یک ذهن تمدنی، یک آرزو و آمال تمدنی دارد.
این تمدن بزرگ جهانی که در شان و شاکله ملت ایران است چطوری میخواهد محقق شود؟
بدون توسعه قدرت در محیط منطقه ای؟
اینها که جزو ضروریات آن هستند.
ضمن اینکه شما وقتی در یک محیط منطقهای حضور پیدا میکنید با آن همکار میشویم یا آن را با خودتان همگرا میکنید.
به همین نسبت میتوانید انواعی از قراردادهای اقتصادی فرهنگی و امثال اینها با آن کشور ببندید.
در همین هفتههای اخیر سفر آقای دکتر پزشکیان رئیس جمهور محترم به عراق را داشتیم.
این سفر که قرار بود به بصره، بغداد، اربیل و سلیمانیه باشد.
در کل این سفر ما میتوانیم به تناسب امکاناتی که داریم و تواناییهایی که داریم انواعی از توافقات را با دولت عراق به امضا برسانیم.
اگر ما در وضعیت همگرا نبودیم آیا امکانپذیر بود که بتوانیم روابط خود را در چنین سطحی شاهد باشیم؟
بنابراین وقتی شما صحبت میکنید از اینکه در یک فضای تمدنی در یک فضای افزایش قدرت حرکت میکنید.
این به معنای این است که در کنار این افزایش موقعیت برای گسترش همکاریهای اقتصادی و امثال اینها را هم پیدا میکند.
ما در مقطعی در سودان بودیم.
در آنجا فرانسویها برای اینکه قرارداد کشاورزی را با دولت سودان ببندند به سفارت ایران متوسل میشدند که شما روابط دوستانه استراتژیک را با دولت سودان دارید بگویید که این قرارداد را با ما امضا کنند.
این تاثیر روابط راهبردی است.
هر جا روابط راهبردی باشد شما به راحتی وارد فضاهای انرژی ترانزیت و امثال اینها میشود و به موانع مسیرتان ادامه میدهید و لذا این قیمتش برای منافع ملی ملت ایران بسیار بسیار بالا استو.
البته کسانی در داخل به نظر من در ادامه تبلیغات دشمن دارند تلاش میکنند که مسائل را وارونه نشان بدهند، یعنی اینطور نشان بدهند که گویا ما داریم منافع ملی خود را هزینه لبنان و فلسطین میکنیم، هزینه عراق میکنیم، هزینه سوریه میکنیم، هزینه طالبان میکنیم.
در حالی که اینطوری نیست ما هر جا رفتیم برای اقتصاد خود موقعیت ایجاد کردیم.
حالا اینکه در داخل ما ساختار بانکی ما مبتلا به انواعی از گرفتاریها هست.
اینکه سیستم گمرک دهها جور گرفتاری دارد.
اینکه بعضی از دولتمردان ما اصلا ذهن منطقهای ندارند، اینکه بعضی از سیاستهای ما اصلاً با اولویت منطقهای تنظیم نمیشود، تا روی بستر قدرت منطقهای ما برای کشور تامین منافع کند، آن یک بحث دیگر است.
اما اینکه در محیط منطقهای حرکت شما هر چقدر به سمت توسعه قدرت می رود، بستر منافع ملی تامین می شود، آن موضوع دیگری است.
من خواسته باشم واقعا مثالهایی بزنم که معلوم شود که این کوتاهیها ربطی به نفوذ ما ندارد و اتفاقاً جزو انتقادات ماست که چرا با این همه نفوذ در عراق بایستی در اقتصاد عراق در ردیفهای بعد از بعضی کشورهایی که با عراق دشمن هستند قرار بگیریم؟
بعضی کشورها در عراق الان اشغالگر شناخته میشوند و بعشقیه را در اشغال دارند.
بعضی از این کشورها در عراق نزدیک 15-16 درصد خاک عراق را در تصرف دارند.
هر روز در کرکوک عملیات میکنند.
اینها اقتصاد اول در عراق باشند، ما اقتصاد سوم، دوم یا چهارم شویم؟
چرا؟
به خاطر اینکه فضای داخلی ما ایراد دارد.
مگر می شود یک دولت به یک دولتی که دوستش هست در بحرانها به آن کمک داده یک روز هم ماهیت اشغالگری برای این کشور نداشته، این در مراودات اقتصادی عقبتر باشد از کشوری که هیچ نسبت فرهنگی با او ندارد و در ضمن بخشی از خاک آن را هم اشغال کرده است؟
اصلاً عقل و منطق چنین چیزی را اجازه می دهد؟
بنابراین ما اگر در عرصه اقتصادی عقب هستیم به خاطر عدم تمایل سوریه و عراق و یمن و افغانستان و پاکستان و هند و تاجیکستان و ترکمنستان و روسیه و چین و اینها نیست، به خاطر وضعیت ساختاری خودمان است، به خاطر عقب افتادگیهای زیادی که ما در بحث تنظیم ساختارهایمان داریم.
انتهای پیام/