روایت تسنیم از مغز متفکر شناسایی اطلاعات عملیاتها+تصاویر
علی چنار را بسیاری به عنوان مغز متفکر شناسایی در واحد اطلاعات و عملیاتها میشناسند شهیدی که با نداشتن سواد مغز متفکر عملیاتها لقب گرفت.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از دزفول، میان افراد شاخص و نخبگان دفاع مقدس شخص «شهید علی چنار» به عنوان یکی از شاخصترین و موثرترین فرد در عملیاتهای رزمندگان مطرح بوده که با شروع جنگ تحمیلی و تشکیل ستاد بسیج عشایر دزفول به صف رزمندگان اسلام پیوست.
علی چنار با عنایت به پیشینه حضورش در نوار مرزی برای مراوده با بستگانی که در آن منطقه داشت، توانست در مدتی کوتاه به اتفاق دایی خود مرحوم دیعوم زبیدی نسبت به شناسایی مواضع دشمن اقدام کند و با در اختیار گرفتن یک زاغه مهمات از ارتش در ضلع غربی رودخانه کرخه پایهگذار حضور رزمندگان بسیج عشایر در جبهههای کرخه، کوت گاپون، تپه چشمه، تپه سبز، صالح مشطط و عنکوش شده و فرماندهی نیروهای عشایری نیز به وی سپرده شود.
شهید چنار تا قبل از عملیات فتح المبین، همراه با «سردار شهید مجید اسماعیلی»، «عارف شهید احمد ذاکر مبارکی» و «فرمانده شهید حسین ضریحی» با هدایت و فرماندهی نیروهای عشایری توانستند همراه با نیروهای تیپ حضرت ولیعصر(عج) و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول مانع پیشروی نیروهای بعثی به سوی دزفول و اندیمشک شوند.
این شهید با ارائه طرحها و ابتکارات نظامی از جمله احداث تونل ارتباطی معروف به تونل فتح المبین به طول 700 متر با همکاری مقنیان یزدی به ویژه «شهیدحاجغلامحسینیزدی» و نیروهای تیپ یک لشکر 21 حمزه و تلاش فوقالعاده نیروهای بسیج عشایر این تونل با احداث اطاقهای بسیار در مسیر حفر آن برای ذخیره مهمات و اورژانس در عملیات فتح المبین بسیار مورد استفاده قرار گرفت.
شهید چنار در سال 1337 در ده کیلومتری جنوب غرب دزفول روستایی به نام شوهان علیا چشم به جهان گشود، این روستا تنها روستایی است که در منطقه غرب دزفول که هم شهید، جانباز و اسیر در راه اسلام تقدیم کرده که خانواده علی چنار نیز از مردم غیور عرب زبان آن منطقه هستند.
حاج حسونی از عشیره سعد به عنوان یکی از عشیرههای بزرگ و غیرتمند عرب خوزستان پدر این شهید است، در دورانی که بوقهای تبلیغاتی عراق سعی بر همسو کردن عربهای خوزستان داشتند، هرگز فریب نخورد و به ایرانی بودنش افتخار میکرد و پا به پای دیگر اقوام به صفوف مبارزه با رژیم بعثی پیوست.
در دورانی که پدر، یاوری در نگهداری دام و کشت و زرع نداشت، علی از ادامه تحصیل چشم پوشید و با پدر همراه میشود.
متن فوق مقدمهای برای معرفی مغز متفکر شناسایی در واحد اطلاعات و عملیاتها بود اما در ادامه این نوشتار گفتوگوی خبرنگار تسنیم با همرزمان او فریدون طرفی، عبدالرضا احدی، حسن دزفولی و برادر شهید کریم چنار درباره آشنایی بیشتر با «شهیدعلی چنار» را مطالعه میکنید.
روایت اول...
کریم نام برادر شهیدی است که با افتخار از چنین برادری یاد میکند، وی درباره احترام علی نسبت به والدین خود میگوید: برادرم احترام به والدین را پس از پرستش خداوند، واجبترین فریضه دین اسلام میدانست.
وی به اهتمام و تأکید ویژه شهید علی چنار نسبت به رعایت حقالناس اشاره و بیان کرد: در دوران نوجوانی، یک روز با علی برای کار در مزرعه راهی صحرا شدیم، در کنار زراعت، خربزه کاشته بودند، من با رفتار کودکانه یکی از خربزها را از بوته جدا کردم، ناگهان علی با صدای بلند فریاد زد که حرام است و شاید صاحبش راضی نباشد، بنده را مجبور کرد تا آن خربزه را درجای خود قرار دهم.
روایت دوم...
اما بُعد دیگر از زندگی شهید چنار را میتوان در میان همرزمان آن جستجو کرد، شهیدی که از او به عنوان مغز متفکر شناسایی اطلاعات عملیات یاد میشود، عبدالرضا احدی درباره شهید میگوید: مادرم ساکن یکی از روستای شوهان علیا بود، در دوران نوجوانی برای دید و بازدید به منزل پدربزرگ میرفتیم که در این رفت و آمدها با شهید چنار آشنا شدم.
وی ادامه داد: آغاز دوستی بنده با علی به دوران پنج سالگیمان بر میگردد، دوستی که تا زمان شهادت ادامه داشت.
من و علی با یکدیگر آنقدر صمیمی بودیم که زندگیمان مثل دو برادر شده بود.
احدی یادآور شد: قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، به صورت داوطلب به عضویت کمیته انقلاب اسلامی در آمدم و فعالیهای انقلابی خود را آغاز کردم، در مأموریتهای کمیته در کردستان نیز حاضر و کارهای شناسایی انجام میدادم.
همرزم شهید چنار گفت: تا سال 59 و آغاز جنگ تحمیلی، در کمیته کردستان افتخار کار با «شهید امیرصیاد شیرازی» و «دکتر شهید چمران» را پیدا کردم.
پیش از وقوع جنگ تحمیلی، جریان تفرقهافکنانه جمهوری خلق عرب خوزستان به نام شبیرخاقانی، رهبر کردستان در آبادان و خرمشهر تشکیل شد.
وی اظهار داشت: با آغاز جنگ تحمیلی در کمیته مسجد جامع بودم، مسؤلان با توجه به شناختی که از من در حرفه و تجربه و همچنین شناخت بنده از منطقه داشتم، خواستند تا در دفتر واحد مردمی بسیج عشایر در حسینیه امام رضا (ع) حضور پیدا کنم.
احدی ادامه داد:سید رضا صافی، ناصر سعد، و شیخ علی آل اسحاق که نماینده امام از اراک بود و مابقی نیز عضو بسیج عشایر به فرماندهی ناصر سعد بودند، بعد از مراجعه به بسیج عشایر، از بنده خواستند تا با توجه به شرایط جغرافیایی و بومی، از چند نفر دیگر برای شناسایی منطقه استفاده و به منطقه اعزام شویم.
همرزم شهید چنار گفت: بنده نیزبا توجه به عرب بودن منطقه، مرور ذهنی به افراد کردم و براساس احترام خاصی که اعراب به شیخ دیعم زبیدی داشتند و هوش و زرنگی بیش از حد علی چنار، این دو را با خود همراه و همیار کردم.
وی با بیان اینکه بعد از معرفی بسیج عشایر، برنامهای از سوی فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی سرتیپ زهیرنژاد دریافت کردیم، خاطر نشان کرد: در همین راستا برادران علی چنار و عبدالرضا احدی برای دریافت موارد پشتیبانی مانند خودرو، اسلحه، لباس و دیگر اقلام باید تمام نیروهای مسلّح هم از ارتش، سپاه، بسیج و وزارت دفاع کمال همکاری را داشته باشند و نامبردگان برکسب اطلاع از خط دفاعی دشمن مشغول شوند.
احدی ادامه داد: جهان آرا،کلاهدوز، تیمسارفلاحی و فکوری هنگامی که به شهادت رسیدند، تیمسارزهیرنژاد به فرماندهی ستاد نیروهای مسلح رسید.
در این هنگام صیادشیرازی به فرماندهی کل عملیات منطقه منصوب گردید.
سرهنگ شیرازی نام منطقه را جویا شد، به ایشان گفتند این منطقه را «باب انخشک» میگویند که توسط برادر چنار و گروه او شناسایی شده و دیگر مناطق مثل کوههای سپتون و ...کوههای سپتون مشرف به تمام دشتهاست، بعد به وسیلهی موتورسیکلت، سه نفری با پوشش لباس عربی،کارِ شناسایی موقعیتهای دشمن بعثی را آغاز کردیم.
همرزم شهید چنار گفت: رئیس جمهور وقت، ابوالحسن بنی صدر بود که به عنوان فرماندهی کل قوا در منطقه حضور مییافت و با فرماندهان جلساتی ترتیب میکرد.
از وی درخواست کردم که موتور سیکلت برای شناسانی این منطقه مناسب نیست، بنی صدر سویچ ماشین شخصی به ما داد پس از حصول خودرو، پشت تپههای حصوه، خرولی، زاغه مهمات نزدیک دشمن و از آن به صورت مخفیانه وارد منطقه میشدیم و کارهای شناسایی خود را انجام میدادیم.
وی اظهار داشت: زاغه مهمات مال ارتش که آنجا را خالی کرده بود، چون عراق با هماهنگی افراد خائن و فریب خورده داخلی نظیر شبیرخاقانی و عبدالرضا آل کثیر، راه را برای حملهی ارتش عراق آزاد و هموار ساخته بود.
ارتش عراق تا پل کرخه شوش آمده بود و هنگامی که دید تنها یک تیپ جلوی آنها است فکر کرد این تلهای از جانب ایران است و پیشروی نکرد.
نیروی عراقی، تیپی از ارتش عراق به نام جیش الشعبی یا همان ارتش مردمی عراق، به فرماندهی «طاها یاسین رمضان» بود.
احدی افزود: بعد از ملاقات با صیاد شیرازی چون بنده را از قبل میشناخت، پرسید «علی چنار چه کسی است؟» من علی را نشان دادم، ایشان با لحنی متبسّم گفت « از بس تعریف چنار را شنیدم گمان میکردم حتما به بلندای درخت چنار است» و با لبخند گفت «علی چنار شمایید؟» علی گفت: «بله» باز پرسید: «عرب هستی؟» علی گفت «بله» و باز پرسید: «آیا منطقه را می شناسی؟
»علی گفت «قبل از جنگ، من در تمامی این منطقه کار کردم و همه جای آن را میشناسم.»
همرزم شهید چنار ادامه داد: صیاد پرسید: خِنِگ را روی نقشه نشان بده، و علی نشان داد و گفت: «خنِگ، همان کوت گاپون است، ابوعباد شواهدی و...» آنگاه صیاد گفت: « پس نیروهایتان را زیاد کنید که با شماها زیاد کار دارم» سپس من و علی نیروها را به 22 نفر اضافه کردیم که همگی آنها از آبادیهای عمله سیف، بنوار ناظر، بنوارحسین، شوهان، دوبندار و علیآباد بودند.
پس از آمادگی نیرو، به ما دستور داده شد که در فلان روز بعدازظهر، فرودگاه خاکی هواپیماهای سم پاشی را به توپ میبندیم و شما باید فرودگاه را به تصرف در بیاورید.
وی عنوان کرد: من و علی به آنها گفتیم با 22 نفر نمیشود حتی 100 متر از آنجا را آزاد کرد چه رسد به فرودگاه عراق!
بعد رو به هر یک از فرماندهان کردیم که نیرو به ما بدهند ولی خودداری کردند.
سرهنگ سلیماننژاد فرماندهی واحدی از ارتش گفت: «شما هستید که در تهران شعار مرگ بر آمریکا میدهید یا تو دهن آمریکا میزنید بسم الله، آمریکا همین جا پشت خاکریزها است کو همت شماها؟!»
احدی افزود: در این هنگام یکی از فرماندهان ارتش به نام سروان پهلوان گفت: من ده نیرو میدهم و خود نیز همراهی میکنم.
شبانه ساعت یک بامداد حمله کردیم و نتیجه این شد که توانستیم 65 نفر اسیر، 24 دستگاه تانک و 6 دستگاه خودرو را به غنیمت بگیریم.
در واقع، این یک عملیات پارتیزانی بود.
پس از آگاهی عراقیها، پاتکی به نیروهای ایرانی با 200 تانک زده شد که ما مجبور به عقب نشینی به مناطق قبلی خود شدیم.
همرزم شهید چنار ادامه داد: کم کم نفرات خود را اضافه کرده و نزدیک به 30 تا 35 نفر شدیم.
علی در همان عملیات ترکشی به شکمش اصابت کرد و یکی از انگشتانش را نیز از دست داد.
انگشت کوچک دست راستش و همچنین از ناحیه پیشانی زخم برداشت.
وی با اشاره به اینکه در عملیات والفجر مقدماتی در تاریخ 25 فروردین ماه 60به وقوع پیوست، خاطر نشان کرد: بعد از آن بنی صدر عملیاتی با نام عملیات 150 طراحی که متاسفانه عراق از آن عملیات آگاهی کامل یافت چرا که خائنین وطن که همان منافقین بودند با دولت عراق همکاری میکردند آنها آنقدر بزدل بودند که هر موقع سپاه اسلام عملیات موفقی داشتند، شخصیتهای برجسته همانند ترور آیت الله مدنی، آیت الله اشرفی اصفهانی، آیت الله دستغیب، صدوقی و املشی را ترور و بمبگذاری میکردند.
احدی یادآور شد: هنگامی که شهیدچنار مجروح شد او را به بیمارستان چهار شکاری انتقال دادیم.
هنگام پانسمان دکتر به او گفت: اگر انگشتش را بیاورید پیوند میزنیم، ما باخنده جوابش دادیم و به او گفتیم مثل سوزنی در انبار کاه تشبیه کردیم، پیشانی و انگشتش را پانسمان و شکمش را بخیه کرد.
همرزم شهید چنار گفت: علی با همان حال، فوری به منطقه بازگشت عملیات 150 شروع شد و ایران با تانک حمله کرد، نیروهای عراقی در دشت عباس بین کنجدهای کشاورزان پناه گرفته و با موشکهای هدایت شونده مالینکا شروع به آتش به نیروهای ایران کردند و آنان را وادار به عقبنشینی کردند.
چندهفتهای از این عملیات گذشته بود که برای شناسایی بعضی از تانکهایی که هنوز سالم بودند حرکت کردیم.
شب داخل تانکها گازوئیل میریختیم و آنها را علامتگذاری میکردیم چونکه شب بعد به قرارگاه دستور آتش داده میشد تا تانکهای سالم بازگردانده شوند.
تقریبا بیش از 50 درصد تانکهای سالم را عقب آوردیم.
وی گفت: مدتی گذشت و هیچ عملیاتی صورت نگرفت تا اینکه عملیات بستان به فرماندهی دکتر چمران و سرلشکر غلامعلی رشید که طراح عملیات بود، آغاز شد.
ابتدا نیروهای دکتر چمران، سوسنگرد را آزاد و در آن آزادسازی، دکتر چمران از ناحیهی پا مجروح شد، پس از بهبودیِ جراحت، عملیات بستان ادامه یافت، در بستان من حضور داشتم و شهید چنار همچنان در کرخه ماند.
احدی ادامه داد: هنگام طراحی عملیات، فرمانده و دسته فرماندهان گروهان و فرمانده گردان تیپ کریم فضیلت و معاونش عبدالحسین خضریان به همراه من و شهید چنار جلسه هماهنگی تشکیل دادیم و ما منطقه شناسایی شده را به آنها معرفی کردیم.
همرزمم شهیدچنار بیان کرد: پس از تشریح منطقه، علی چنار فرمانده گردان هاشمی نژاد شد و من فرمانده گروهان ابوالفضل(ع).
عملیات فتح المبین، در نیمه شب اول فروردین آغاز شد و آل اسحاق نمایندهی امام در بسیج عشایری، بندهای 1 متری بسیار زیادی آورده بود و به رزمندگان میداد و میگفت اگر اسیر گرفتید آنها را ببندید و به عقب بیاورید.
وی اظهار داشت: در مرحلهی نخست عملیات تا نزدیکی تنگ ابوغریب رفتیم، نزدیک 4کیلومتر به عمق دشمن پیشروی کردیم، شب دوم عملیات 4کیلومتر دیگر را طی کردیم تا به راهدار سایت شرحانی نزدیک شدیم که من از ناحیهی دست تیر خوردم و به بیمارستان منتقل شدم.
پس از دو روز بستری، یکی از پرستاران گفت که یک مجروح عرب زبان به نام علی چنار در اتاق بغلی بستری است.
پیشش رفتم که دیدم سه گلوله به بازو تا آرنج دست چپش اصابت کرده است.
احدی با اشاره به این که شش روز بستری، هر دو دوباره به خط مقدم بازگشتیم، ادامه داد: به خاطر دارم آل اسحاق قبل از عملیات میگفت: یک تونل حفر کنیم به گونهای که یک خودرو بتواند تا پشت نیروهای عراقی برود.
ابتدا تونل، به وسیلهی لودر حفر شد آنگاه عدهای دیگر از نیروهای خودمان و همچنین از نیروهای سپاه اصفهان برای ادامهی کار تونل آمدند.
همرزم شهید چنار با بیان اینکه کار حفاری و نظارت تونل با علی بود، ادامه داد: طول تونل نزدیک به یک کیلومتر بود، که بعدها این تونل به تونل علی چنار معروف شد.
علی با وجود جراحتی که داشت مانند سایر رزمندگان در کار حفاری تونل شرکت میکرد، پس از عملیات فتح المبین که منجر به هلاکت و زخمی شدن 18 هزار نفر، 15 هزار اسیر عراقی، انهدام 4 لشکر، دو هزار تانک و سقوط 150 فروند هواپیمای سخو و میگ عراقی شد.
وی ادامه داد: لشکر 92 زرهی از طرف شوش، تیپ زنجان از طرف شچّاخ و لشکر خرم آباد با جادهای که از طرف پا علم احداث شده بود به سمت منطقه دشت عباس آمدند، پس از عملیات فتح المبین که نزدیک به یک سال ادامه داشت، تیپ کرخه عملیاتی را طراحی ترتیب داد به نام عملیات محرم که هدف اصلی او ایضا، تضعیف و تحلیل نیروی دشمن بود، یعنی در آن پیشروی صورت نمیگرفت و برای مراحل و عملیاتهای مهمتر بعدی، دشمن را ناتوان و از او سلب توان و روحیه میشد.
احدی با بیان اینکه من و علی بعد از عملیات فتح المبین برای عمل دستش به تهران رفتیم، یادآور شد: پزشکان از رگ عصب پای علی به انگشتان دستش پیوند زدند.
پس از جراحی، دکتر به علی گفت 12 روز باید دوره ی فیزیوتراپی را بگذراند ولی علی به عشق جبهه نمیپذیرفت که حتی خانوادهاش را هم ببیند چه برسد به فیزیوتراپی!
علی در جبههها ماند ولی طولی نکشید که انگشت پیوند خوردهاش خشک شد و به همین علت نتوانست اسلحه دست بگیرد، فقط یک کلت کمری کالیبر 75 میبست.
همرزم شهیدچنار گفت: بعد از آمدن علی به جهبه ما در چم سری مستقر شدیم.
علی از نظر رفتار، اخلاق شوق و سر زندهای داشت و با همه صمیمی بود هیچگاه خود را یک فرمانده نمیدانست نیروها را همیشه نصیحت و از نبرد آگاه میکرد.
وی به خصوصیات اخلاقی شهید اشاره کرد و گفت: شهید چنار به نیروهایش همیشه میگفت «مواظب خود باشید و خود را شهید نکنید چرا که فیض شهادت بردن بهتر از شهادت است این انقلابی که ما کردهایم دشمنان زیادی دارد زنده بمانید و از این انقلاب در برابر دشمنان بسیارش محافظت کنید».
احدی با تاکید بر لزوم الگوگیری از سخت کوشی شهید چنار گفت: تیز هوشی شهید چنار با وجود اینکه او سواد نداشت مثال زدنی است؛ علی با وجود اینکه سواد کمی که داشت تمام نقشههای منطقه را میکشید و آنگاه نام منطقه را به طراحان میگفت.
در این باره زمانی که یکی از دوستانمان به نام «شهیدذاکر نامدار» به شهادت رسید علی بسیار گریه کرد، زیرا شهید ذاکر از نظر علی مغز نظامی بود در حالی که خود علی پیش ما و تمامی کارشناسان نظامی مغز عملیاتی بود، نه تنها در کارهای نظامی بلکه از نظر اخلاقی، دینی، رفتاری، اجتماعی یک انسان برجستهای بود.
این همرزم شهید با اشاره به اینکه روحیه ناب بسیجی و عشق به خدمت از همان نگاه اول به خوبی نمایان بود، گفت: علی از برادر به من نزدیکتر بود، بعد از عملیات محرم به دلیل اینکه نیروها دچار بیماری گال شده بودند از پادگان کرخه برگشتیم؛ بعد از این ماجرا تمام نیروها ده روز مرخصی گرفتند.
زمان عملیات والفجرمقدماتی ما مرخصی بودیم علی در خانه رادیو گوش میدهد هنگامی که مارش نظامی یا آهنگ حمله پخش میشود، سوار ماشین شده و با سرعت به طرف منطقه میرود.
وی در ادامه میگوید: به شاوور که میرسد ماشین را رها کرده و پیاده به جنگل امقر به سراغ نیروهایش میرود، زمانی که به نیروها میرسد فرماندهی تیپ به او میگوید « نیروها سازماندهی شدهاند اگر زودتر رسیده بودی نیرو داشتی» اما علی با اصرار میگوید « من باید در عملیات شرکت کنم، نیرو هم نمیخواهم » علی در این عملیات مثل یک سرباز خارج از قالب فرماندهی شرکت کرد و سرانجام دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.
روایت سوم...
فریدون طرفی دیگر همرزم شهید میگوید: شهید علی چنار معاونی بسیار باهوشیبهنام«سروانمرزبان»داشت که توسط یک نیرویعراقی شهیدشد واو را بهداخلسنگر انداخت و فرارکرد.علیهمکهازشهادتمرزبانخیلیمتاثرشده بودگفت: «باید اینسربازرازندهبگیریم» که در این باره علیبرایاسیرکردناین سرباز عراقی،رگباریبهسنگرشزدوبهعربی به او گفت«تسلیمشود»سپساوراواداربهتسلیمکردوبهنیروهایتخلیهاطلاعاتی تحویلداد.
ولی باوجوداینکهسربازعراقییکیازبهتریننیروهاودوستعلیراشهیدکردهبود علیاورابخشیدواجازهندادکسیاورابکشد.
وی با اشاره به سجایای اخلاقی شهید چنار گفت: علیهیچگاه چندروزمرخصینمیگرفتبا موتورشتاروستایشان بهمرخصیمیرفتهنوزهواروشن نشدهبود بر میگشت.
علی خانه اصلیخودراجبههمیدانست.
وی در باره چگونگی برخورد شهیدچنار با نیروهای عراقی بیان کرد: هرزمان که اسیرمیگرفتیمعلیمیگفت « فریدون بااُسَرابدرفتارینکنید وازآنانبیگارینکشید» و « هرگز کسیآنهارااذیتنکندیا کتکبزند» علیهمیشهحواسشبهاسرایعراقیبود.
حتیباجنازههای عراقیهاهم با احترام برخورد میکرد.برخیاوقاتکهجنازهعراقیبر زمینمیماند،دستورمیدادکهآنها رابهخاکبسپاریم.
علی در این باره میگفت«خداراخوشنمیآیدرویزمینبمانند» به یاد دارم یکروزدرمنطقهدر حال گشتزنی بودیم،کهبهسهجنازهعراقیبرخوردکردیمعلیایستادوبابیلچهگودالیکَندوباکمکهمآنهارادفن کردیم.
وی بابیان اینکه علیقبلازجنگمایهفخرطوایفعربمنطقهبود،گفت: چنانچهبینطوایفاختلافیرخمیداد،علی اجازه نمیداد کاربهدعوایاقهربکشد او میگفت«همهبرادریم،همهمسلمانیم،خداراضینیستمسلمانبامسلمانقهریادعواکندمالدنیاارزشنداردکهازهمکینه به دل بگیریم تاسبب بهقهریادعوابشود.»
وی به اهتمام و تأکید ویژه شهید علی چنار نسبت به رعایت حقالناس اشاره و بیان کرد: در نزدیکی منطقهای که مستقر بودیم روستایی بود که مردمش به خاطر حملهی عراق، خانههایشان را رها کرده و روستا خالی از سکنه شده بود.
گاهی یکی از همرزمان میگفت «برویم چیزی از خانهها بیاوریم و استفاده کنیم» علی مانع میشد و اجازه چنین کاری را نمیداد.
او میگفت « اموال مردم هستند و به امید خدا صاحبان این خانهها باز خواهند گشت».
روایت چهارم...
حسن دزفولی دیگر همرزم شهید از تیزهوشی و ابتکار عمل شهید چنار اینگونه روایت میکند: از دیگر طرحهای شهید چنار استفاده از پوست گوسفند برای انجام شناسایی در روز بود و با وجود دامهای بسیاری که در منطقه بود علی با بر تن کردن پوست و بین گله گوسفندان به مواضع دشمن نزدیک شده و کار شناسایی را به انجام میرساند.
همرزمم شهیدچنار تشریح کرد: دیگر ابتکارات شهید چنار استفاده از سیستم صوتی و پخش صدای حرکت تانک و خودروهای زرهی و نیز پخش اطلاعیه عربی با صدای مرحوم آیت الله شیخ علی آل اسحاق فرمانده وقت ستاد بسیج عشایر بود.
شهید در عملیات فتح المبین فرماندهی گروهان ادغامی ارتش و سپاه را به عهده داشت.
با شروع عملیات بیتالمقدس و سپس عملیات رمضان به همراه دیگر نیروهای بسیج عشایر در این عملیاتها حماسه آفرین شد و با حضور در عملیات والفجر مقدماتی در روز20بهمن ماه 61 در جبهه امقر بر اثر اصابت ترکش آسمانی شد.
حسن دزفولی با بیان اینکه شناسایی و تیزهوشی شهید علی چنار بزرگترین نقش را در پیروزیهای عملیاتها داشت، گفت: نیرو هوایی ارتش عکس هوایی از منطقه گرفته بود شهید چنار بلافاصله با دیدن عکسها گفت ماکتهای تسلیحاتی هستند که عراق ترسیم کرده است.
دزفولی با بیان اینکه بارزترین ویژگیهای شهید چنار ضریب هوشی بالا، شجاعت و همچنین شناخت کامل نسبت منطقه داشت، بیان کرد: شجاعتی که برای انجام شناسایی منطقه داشت بی بدیل بود؛ زمانی که برای انجام شناسایی میرفت شیارها و محورها، تعداد سنگر انفرادی، دیده بانی، کمین، نگهبانی و همچنین تمام فرماندههای گردانهایشان را جز به جز شناسایی میکرد؛ و همچنین تانکها، نفربرها تمام تجهیزات دشمن را جز به جز اطلاع میداد حتی انقدر شجاعت و جسور بود که توپ خانه دشمن هم را شناسایی میکرد.
به گزارش تسنیم، شایان به ذکر است کتاب این شهید والامقام با عنوان «فرماندهی که سرباز شده» به قلم هادی طیبیفر نگاشته شده است.در ادامه تصاویری از شهید والامقام شهید علی چنار را مشاهده میکنید.
شهید علی چنار ایستاده نفر دوم از سمت چپ
شهید چنار نفر اول ایستاده از سمت چپ
گفت و گو از فاطمه دقاق نژاد
نتهای پیام/ن