سخنی صریح با مخالفان عرفان شیعی فقاهتی/ التزام به قواعد بحث علمی
دعوت طالبان حقیقت به بهرهگیری از انفاس قدسیۀ اساتید واقعی، اگرچه گاه در قالب شعر و گاه مکاشفه نیز مطرح است، اما باید توجه داشت که اساس این دعوت، ریشه در مستندات محکم فطری، عقلی و شرعی دارد.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از سید محمدحسین دعائی طلبۀ حوزۀ علمیۀ مشهد مقدس است که در ادامه می خوانید؛
در روزگاری زندگی میکنیم که حق، همچون آفتاب نیمروز هویداست و در عین حال عدهای به انکار آن گرفتار؛ و چنین چیزی ممکن نیست مگر به پشتوانۀ جهلفروشیها و جسارتورزیهای پنهان در لباس علم و دین.
در این روزگار، اگرچه به لطف خدا و به برکت مجاهدات خوبان، دیگر خبری از مظلومیتها و مهجوریتهای اولیاء خدا در سالیان گذشته نیست؛ اما هنوز هستند عدهای که با سوءاستفاده از فضای باز فرهنگی و امکانات اجتماعی موجود در جامعۀ اسلامی، به شخصیت برجستگان تاریخ تشیع تاخته و با خیالی خام، خیام اخیار و حریم حرمت آنان را مورد تعرض قرار میدهند.
در آخرین مورد از این حرکتهای ناصواب، خطیبی از خطباء شهر مقدس مشهد که مدیریت یک شبکۀ ماهوارهای را نیز بر عهده دارد بر فراز منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و به بهانۀ بحث از ضرورت یا عدم ضرورت استاد در وادی سیر و سلوک، مطالبی را نسبت به حضرت علامه آیة الله حسینی طهرانی رضوان الله علیه بیان داشته است که حتی نقل آنها نیز دشوار است؛ مطالبی که نگارنده را بر آن داشت تا از باب انجام وظیفۀ دفاع از حق، نکاتی را متذکر شود:
۱- رهبر حکیم و فرزانۀ انقلاب، حضرت آیة الله العظمی خامنهای مدّ ظلّه العالی، در دیدار اخیر خود با جمعی از طلاب حوزههای علمیه فرمودند:
«یک مسئله این است که در حوزه ممکن است در مسائل گوناگون اختلاف نظر وجود داشته باشد؛ … این اشکال ندارد؛ اختلافات را باید مدیریّت کرد.
مواظب باشید اختلاف نظرها به درگیری و تشنّج و ناخنزدن به چهرۀ یکدیگر نینجامد!
ما در گذشته در سنّت حوزههای خودمان داشتهایم که حالا من آخرین موردش را که بخواهم عرض بکنم، مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی (رضوان الله علیه) [است که] ملای برجستهی بزرگی در مشهد بود، ضدّ فلسفه و عرفان.
بنده خودم جزو ارادتمندان ایشان بودم و هستم؛ مرد واقعاً بزرگی بود؛ امّا سلیقۀ علمی ایشان این بود: درست ضدّ فلسفه و ضدّ عرفان که کتاب هم در این زمینه نوشته بود، تدریس هم میکرد؛ جزو برجستهترین شاگردهای مرحوم آمیرزا مهدی اصفهانی بود؛ و امام بزرگوار، مغز فلسفه و عرفان بود، لُبّ فلسفه و عرفان بود؛ خب اینها خیلی با هم فاصله دارند، یعنی درست به کلّی در دو قطب یک طیف قرار دارند.
وقتی که مبارزات شروع شد و امام نشان داد که رهبر این مبارزه است امام از روزهای اوّلِ مبارزه این را اثبات کرد این آقای حاج شیخ مجتبی قزوینی، با همۀ این اختلافاتی که داشت، بلند شد از مشهد و یک جماعتی را هم با خودش برداشت، آمدند دیدن امام در قم؛ آمدند اظهار ارادت به امام کردند.
تا وقتی هم ایشان زنده بود سال ۱۳۴۶ ایشان از دنیا رفت پای انقلاب بود، یعنی واقعاً امید ما طلبههای مبارزِ آن روز در مشهد به مرحوم حاج شیخ مجتبی بود، با اینکه اختلاف سلیقهاش با امام این جوری بود.
مرحوم آمیرزا جواد آقای تهرانی ملای دیگری بود در رتبههای بعدی از همان جماعتِ مخالفین فلسفه و عرفان که ما خدمت ایشان درس هم خوانده بودیم.
ایشان خب نقطۀ مقابل بودند دیگر.
ایشان قبل از انقلاب اظهار ارادت به امام میکرد.
من خودم قبل از پیروزی انقلاب از ایشان شنیده بودم اظهار ارادت و علاقۀ به امام را؛ بعد از پیروزی انقلاب هم این آدم بلند شد رفت جنگ؛ پیرمرد هفتاد هشتاد ساله بلند شد، رفت لباس بسیجی پوشید و پای خمپاره [ایستاد] و مشغول جنگ شد؛ یعنی ما آدمهای این جوری داشتیم.
[یعنی] اختلاف فکری، در عین حال اتّحاد بهمعنای واقعی کلمه؛ لله، فیالله، فیسبیلالله....
البتّه ضدّش و خلافش هم بوده؛ تزاحمات بیخودی، تعارضهای بیجا، از اینها هم داشتهایم؛ امّا برجستگان ما اینجور بودند .»[۱]
همگان بدانند که اگرچه بخش عمدهای از جریان مخالف فلسفه و عرفان اسلامی، عملاً التزامی به اطاعت از رأی ولی فقیه جامع الشرائط نداشته و با بیبصیرتیها، بداخلاقیها، جوسازیها، جدلهای بیهوده، عدم التزام به اقتضائات بحث علمی و عدم لحاظ اولویتهای جامعه، به اخلال در فرایند مدیریت او میپردازند، اما جریان اصیل حکمت و معنویت ناب شیعی در دوران معاصر، تبعیت از نظرات رهبری عزیز را وظیفۀ خود دانسته و کوچکترین تخطی از فرامین نائب عظیم الشأن حضرت ولی عصر ارواحنا فداه را جائز نمیداند؛ و از همین رو، عملکرد خود در مواجهه با جریانهای فکری مخالف را نیز بر توصیههای ایشان مبتنی ساخته و میکوشد تا عمدتاً از طریق فعالیتهای اثباتی، روشمند و اخلاقمدار، به تبیین حق در عرصۀ معارف اسلامی پرداخته و در عین حال، گوش شنوایی برای سؤالات و انتقادات علمی نیز داشته باشد.
اما با این وجود باید دانست که اعتراض معقول، مستدل و جدی نسبت به بیاخلاقی، بیتقوایی، جسارت، توهین و افتراء نسبت به اولیاء خدا و خوبان روزگار نیز وظیفهای است که با هیچ بهانهای نمیتوان از انجام آن طفره رفت.
به قول مرحوم علامۀ طهرانی رضوان الله علیه:
«عرفان و سلوک و توحید، ناموس مؤمن است و انسان در برابر این مسائل نباید ساکت بنشیند.
… خداوند از گناهان بسیاری ممکن است بگذرد و گناهکار را ببخشد، ولی از اهانت به اولیاء خود نمیگذرد و نسبت به ایشان غیرت دارد .»[۲]
به بیان دیگر، باید توجه داشت که میتوان در عین حفظ حدود، رعایت اخلاق، ملاحظۀ اتحاد و مشغولنشدن به مجادلات بازاری، به دفاع از حریم حق و جلوگیری از هتک حرمت مقدسات نیز اقدام کرد؛ و امیدواریم که این مهم، با همت و بصیرت متابعان و مدافعان حکمت و معنویت ناب شیعی محقق شود، ان شاء الله.
۲- به یقین سیاهترین بخش سخنان خطیب مذکور، آن بخشی است که ایشان در عین تأکید بر آنکه قصد اهانت ندارد با ادبیاتی به دور از ادب، توهینآمیزترین عناوین را به صاحب کتاب شریف «روح مجرد» یعنی علامۀ طهرانی نسبت میدهد؛ عناوینی همچون: صیاد، شیاد، فریبکار، مریدپرور، رهزن، بیپیر و بیپدر!
بگذارید از همۀ مطالب قابل بیان در این رابطه بگذرم و فقط بپرسم: حتی اگر علامۀ طهرانی یکی از سادات بنی الزهراء و فرزندان رشید پیامبر گرامی اسلام، یکی از اولیاء کامل الهی و یکی از عالمان، اندیشمندان و مجتهدان حقیقتاً طراز اول نبود نیز آیا میشد نسبتدادن این عناوین به او را توجیه کرد؟
آیا این ادبیات گفتاری، منطبق بر موازین فقهی و اخلاقی است؟
آیا میتوان حتی با یک فرد کافر یا ملحد اینگونه سخن گفت؟
آیا اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام با مخالفان خویش اینگونه سخن میگفتهاند؟
ای کسانیکه سنگ اهل بیت را بر سینه زده و خود را مدافع حریم قرآن و عترت میدانید!
بهراستی این شیوۀ مواجهه با یک مخالف، مستند به کدام آیه یا روایت است؟
مگر نشنیدهاید ماجرای برخورد امام صادق علیه السلام با دوست همیشه همراه خویش را؟
«عمرو بن نعمان جعفی میگوید: حضرت صادق علیه السلام دوستی داشت که هیچگاه از ایشان جدا نمیشد.
روزی در بازار کفّاشها با حضرت همراه بود و در پی آنها، غلام او که از اهل سند بود نیز میآمد.
در همین حال، دوست حضرت که با غلام خود کار داشت، سه مرتبه به پشت سر نگاه کرد و او را ندید.
بار چهارم که او را دید گفت: ای زنازاده!
کجا بودی؟!
امام صادق علیه السلام با شنیدن این سخن، دست خود را بلند کرده، به پیشانی زد و فرمود: سبحان اللّٰه!
مادرش را به زنا متهم میکنی؟!
من خیال میکردم تو فرد پارسا و خویشتنداری هستی؛ اما اکنون میبینم که چنین نیست.
آن مرد عرض کرد: فدایت شوم!
مادر این غلام، زنی است سندی و مشرک.
آن حضرت فرمود: مگر نمیدانی که هر ملتی برای خود ازدواجی دارند؟
از من دور شو!
و من دیگر ندیدم که آن مرد با حضرت راه برود، تا اینکه مرگ میان آنها جدایی انداخت .»[۳]
و جالب توجه آنکه خطیب مذکور و همفکران ایشان در مشهد، حتی تحمل شنیدن یک سلسله حقائق مسلم تاریخی در ارتباط با مرحوم میرزا مهدی اصفهانی بنیانگذار جریان تفکیک را نداشته و با رمی ناقلان آن به توهین و جسارت، برای دین و اخلاق گریبان چاک میدهند؛ همان مرحوم اصفهانی که طبق برخی نقلها، از حکماء بزرگ با عنوان مشرک، تابع شیطان، برادران یهود و مخاصمهکننده با انبیاء یاد میکرده و همچون منبری مورد بحث، بر فراز منبر، به عرفای بزرگ ناسزا میگفته است؛ بهگونهای که گاه حتی دلباختگان و شیفتگان ایشان، در جواز اقتداء به آن مرحوم برای نماز شک میکردند: در بین ارادتمندان ایشان در خراسان معروف است که در مجلسی چنان تعابیر مرحوم میرزا نسبت به حکماء تند شد که آیة الله میرزا جواد آقای تهرانی، پس از درس، به دلیل اینکه میخواست در نماز ایشان شرکت کند، از وی تقاضا نمود که استغفار کند؛ و گویا ناظر به همینگونه برخوردها بوده است سخن مرحوم آیة الله بهجت قدّس سرّه که:
«آقا میرزا مهدی به کسانی سب مینمود که میدانستم شبها در هنگام خواب آنقدر از عشق و خوف خدا اشک میریختند که بالش ایشان خیس میشد.
ولی چون شنیدم که ایشان در آخر عمر توبه نموده است، گاهی مشهد سر قبر او میروم .»[۴]
اما بهراستی علامۀ طهرانی کیست؟
بیایید نگاهی بیندازیم به شخصیت آن عالم ربانی که شیاد و رهزنش خواندهاند در آینۀ سخنان جمعی از اعلام و بزرگان:
علامۀ طهرانی کسی است که مرحوم علامۀ طباطبایی رضوان الله علیه در نامهای به او مینویسند:
«امیدوارم که وجود مسعود، قرین عافیت و موفّقیت بوده و ملالی نداشته و غرق ألطاف بیپایان و عنایتهای شایان حقّ سبحان و تحت تربیت صاحب ولایت مطلقه علیه أفضل السلام بوده و از نعمت جوار محظوظ میباشید.
چندی قبل مرقومه شریفه حاکیه از تفقّد و یادآوری جنابعالی زیارت گردیده و مفتخر شدم؛ کسالت طبعی بنده چنانچه مسبوقید این مدّت مزید خجلت گردیده؛ ولی با این همه، چنانچه قلبتان هم قاعدةً باید شهادت بدهد، هیچگاه صورت پر مهر جنابعالی فراموش بنده نمیشود؛ و لولا اینکه موضوع، آستانِ عرش بنیانِ حضرت أمیر علیه السلام بود، بنده هیچگونه رأی به مسافرت جنابعالی نه در مقام شور و نه بحسب تصوّر نمیدادم.
به هر حال و اجمالا دل بنده پیوسته پیش شما است، اگرچه راهی به قرب جسمانی ندارم.
اینک باز با این وسیله به رازسرایی و توصیههای خود ادامه میدهم .»[۵]
علامۀ طهرانی کسی است که آیة الله حاج شیخ مرتضی حائری رحمة الله علیه در رابطه با ایشان میفرمایند:
«حقّ این بود که اداره و مدیریت تدریس خارج حوزۀ علمیه را آقای حاج سیدمحمّدحسین به جای ما به عهده میگرفتند .»[۶]
علامۀ طهرانی کسی است که آیة الله حاج سید احمد خوانساری رحمة الله علیه، بعد از دیدن کتاب رؤیت هلال ایشان فرموده بودند:
«آقا!
من قدر علمیت شما را نمیدانستم؛ شما در طهران بودید و من آگاه نبودم؛ از این کتاب به علمیت شما پیبردم؛ از آن روز که این کتاب را دادهاید، کنار متّکای من است و دائم آن را مطالعه میکنم .»[۷]
علامۀ طهرانی کسی است که آیة الله خویی رحمة الله علیه، آغاز درس خارج فقه خود را به حضور ایشان و آیة الله سیستانی مشروط فرموده و در وقت مراجعت ایشان به تهران میفرمایند:
«آقا سیدمحمّدحسین!
شما در نجف بمانید و به طهران نروید؛ اگر در اینجا بمانید، بعد از من، لا یخْتلِف علَیک اثْنان .»[۸]
علامۀ طهرانی کسی است که آیة الله سیستانی مدّ ظلّه العالی در نامهای به ایشان مینویسند:
«محضر مبارک حضرت آیة الله آقای حاج سید محمّد حسین تهرانی دامت برکاته.
بهعرض أنور عالی میرساند بعد از اظهار مراتب ارادت و إخلاص، امید است که همیشه موفّق به تأییدات غیبی بوده و در ظلّ عنایات خاصّۀ حضرت بقیة الله روحی له الفداء محفوظ و عموم مسلمین و لا سیما الخواصّ منهم از علوم و معارف آن جناب مستفیض باشند.
نامۀ گرامی آن جناب زیارت شد و از مطالعۀ دو رسالۀ شریفه که مشتمل بر تحقیقات عالیه و أنظار سامیه بوده بهرهمند گردیدم؛ … ذکر خیر جنابعالی با فضلائی که با آنها ربط علمی دارم میشود و تأسّف دارم که چرا طوری نمیشود که فضلاء و حوزههای علمیه با آن جناب در تماس علمی باشند، چنانچه حضوراً هم عرض شد.
در خاتمه استدعاء دارم که این مهجور را در اوقات توجّه از دعا فراموش نفرمایید .»[۹]
و بالاخره علامۀ طهرانی کسی است که رهبر حکیم انقلاب در پیام تسلیت خود بهمناسبت رحلت ایشان مرقوم میدارند:
«خبر رحلت عالم عامل ربّانی و سالک مجاهد روحانی، آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی را با اندوه و افسوس بسیار دریافت کردم و عمیقاً متأسّف و مصیبتزده شدم.
ایشان از جمله فرزانگان معدودی بودند که مراتب برجستۀ علمی را با درجات والای معنویت و سلوک توأما دارا بودند و در کنار فقاهت فنّی و اجتهادی، به فقه الله الأکبر نیز که از مقولۀ شهود و محصول تجربۀ حسّی و مجاهدت معنوی است نیز نائل گشته بودند.
فقدان آن عزیز برای آشنایان و ارادتمندانشان خسارتی دردناک و غمی هائل است.
اینجانب با قلبی اندوهگین و ملول به شما آقازادگان محترم و والدۀ محترمه و دیگر فرزندان و اخوان و کسان و نزدیکان و نیز دوستان و ارادتمندان ایشان تسلیت میگویم و از خداوند متعال برای ایشان علوّ درجات و حشر با احبّه و اولیاء را مسألت میکنم.
هنیئًا لَهُ ما أعدَّهُ اللهُ لإولیآء اللهِ و عبادِه الصّالحین .»[۱۰]
علامۀ طهرانی همان که او را فریبکار و بیپدر خطاب کردهاند کسی است که نَسَبَش میرسد به «حسن بن زید بن علی بن الحسین علیهما السلام»، کسی است که مادرِ پدرش از نوادگان «علامۀ مجلسی» بوده و به همین خاطر، با سید بحرالعلوم و آیة الله بروجردی نسبت فامیلی دارد، کسی است که مادرش از اولاد «حاج ملا مهدی نراقی» است، کسی است که سالها از محضر بزرگانی همچون: آیة الله بروجردی، آیة الله حجت، آیة الله محقق داماد، آیة الله بهاءالدینی، آیة الله سدهی اصفهانی، آیة الله حائری، علامۀ طباطبایی، آیة الله حلی، آیة الله خویی، آیة الله شاهرودی و آیة الله حاج آقا بزرگ طهرانی استفاده کرده و کسی است که با بزرگانی همچون: آیة الله کشمیری، آیة الله دستغیب شیرازی، آیة الله مطهری، آیة الله بهجت، آیة الله خسروشاهی و آیة الله حسنزادۀ آملی مراوده داشته است.
آری!
علامۀ طهرانی را نه فقط در پرتو بیانات بزرگان و مرتبطان با او، که در سایۀ فضائل اخلاقی و سیرۀ نورانی او در مواجهۀ با مخالفان و دشمنان نیز میتوان شناخت:
«همیشه سفارش میفرمودند که: حفظ احترام علماء و فقهاء عامل که برای ظاهر شریعت زحمت میکشند و در حفظ و اشاعۀ آن کوشش میکنند بر همه واجب است.
علم ذاتاً شرافت دارد و علم دین و فقاهت و حدیث شرافتی بیشتر و بالاتر را حائز است و اگر عمل نیز با آن همراه گردد، نورٌ علی نور میشود.
این نعمت را خداوند به هر کس عطا فرمود آن شخص نیز محترم میگردد و باید به مقتضای احترام علم و دین او را نیز محترم شمرد.
مبادا که انسان بر خلاف رضای خداوند سخنی خلاف ادب در حقّ عالمان دینی بیان کند و احترام پاسبانان و حافظان شریعت را بشکند.
به همان مقدار که شریعت محترم است، حافظان شریعت هم محترم میباشند.
از آفاتی که برای سلاک راه خدا اتّفاق میافتد، آن است که به جهت عظمتیافتن معارف و حقائق ملکوتی در چشم ایشان، به علمای ظاهر به دیدۀ استخفاف و تحقیر نظر کنند و دقیقهای احترام و اکرام آنان را فروگذار نمایند.
… و بهطور کلی در برخورد با اهل علم، کمال مراعات و احترام را داشتند؛ حتی اگر طرف مقابل اهل عرفان نبود یا حتی اگر از مخالفین بود، همیشه با احترام از آنها نام میبردند، چه در محافل عمومی و چه در منزل و مجلس خصوصی.
روی همین جهت نسبت به برخی از مخافان عرفان که اهل عناد و دشمنی نبودند و تقوا را مراعات میکردند، مدارا میفرمودند و در مجالس برخی از علماء مشهد که مخالف عرفان نیز بودند شرکت میکردند و به دیدار یکدیگر نیز میرفتند....
در زمان سکونت در مشهد مقدّس که عقائد شیخیه و میرزائیه در لباس ولایت اهل بیت علیهم السلام رواج داشت، بارها مورد تعرّض جاهلان و اشخاص بیتقوا قرار میگرفتند، ولی هیچوقت اعتنائی نمینمودند.
یک بار به اتّفاق حضرت ایشان در مجلسی در منزل یکی از معاریف مشهد شرکت نمودیم.
به محض اینکه حضرت والد وارد شده و نشستند و المجلسُ غآصٌّ بأهلِه (مجلس از جمعیت مملوّ بود) منبری شروع کرد به انتقاد و بدگفتن نسبت به عرفاء و فلاسفه؛ حتی میگفت: برخی نان امام صادق علیه السلام را میخورند، امّا بر مبنی و ممشای آن حضرت حرکت نمیکنند، اهل فلسفه و عرفان شدهاند و قائل به اصالة الوجود هستند؛ و طوری صحبت میکرد که همه میفهمیدند به حضرت والد تعریض میکند و هیچ مرجع ضمیری غیر از ایشان در مجلس نبود.
امّا ایشان هیچ عکسالعملی نداشتند و گویی هیچ سخنی به سمع مبارکشان نرسیده است، نه مجلس را ترک میکنند و نه حتی آثار تغیر در چهرهشان به چشم میخورد؛ همینطور متین و آرام نشستهاند؛ کأن لمیکن شیئاً مذکوراً.
این اتّفاق بارها پیش آمد و ایشان باز هم در مجالس آقایان شرکت مینمودند و همان منبری و برخی دیگر تا ایشان را میدیدند شروع میکردند به جسارت و تعریضزدن و اهانتنمودن؛ و ایشان نیز به مقتضای حلم و وقار تا آخر مجلس مینشستند و خیلی عادی و طبیعی خداحافظی میکردند و دوباره جلسۀ بعد حاضر میشدند.
اینها مطالبی بود که در علن و در حضور ایشان گفته میشد و امّا مطالبی که در غیاب ایشان بیان میکردند و فحشها و ناسزاهایی که پشتسر میگفتند و خبر آن گاهی میرسید، برای خود باب مفصّلی داشت و بعضاً آن قدر قبیح بود که قابل شرح و بیان نیست....
و بالجمله در نقل و نقد و بیان سیره و تاریخ بسیار منصف بودند و آثار تقوی از قلمشان آشکار بود و با مخالف و مؤالف، بدون هیچ نفسانیت و هوایی و صرفاً بر اساس انجام وظیفه تعامل میکردند و حتّی از مخالفان سرسخت و آنان که در حقّشان ظلم نموده بودند با احترام یاد میکردند، تا جایی که این امر سبب سوء تفاهم برای برخی شده و از احترامات مذکور در کتب ایشان، توهّم نمودهاند که حتماً روابط آن شخص با ایشان روابطی حسنه بوده و تعابیر حضرت والد را دالّ بر تأیید آن شخص دانستهاند که این قاعده کلّیت ندارد و موارد نقض متعدّدی برای آن میتوان یافت… .»[۱۱]
یکی از اقارب علامۀ طهرانی قدّس سرّه نقل میکند:
«من خبر رحلت مرحوم آیة الله نمازی را شنیده بودم؛ خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: آقا!
شیخ علی نمازی هم مُرد!
ایشان با شنیدن این سخن برافروخته شدند و فرمودند: آقا چه میگویی؟!
ایشان عالم دینی بود؛ باید احترامشان را حفظ کنید و بگویید آیة الله حاج شیخ علی نمازی از دنیا رفتند .»[۱۲]
و این برخورد در حالی است که به نقل از ثقات، آن مرحوم، حتی به علامۀ طباطبایی رضوان الله علیه ناسزا میگفته است.
آری!
ما متعلق به مکتبی هستیم که توهین و بدزبانی را حتی نسبت به چنین مخالفانی جایز نمیداند.
افتخار ما این است که بزرگان این مکتب، دائماً به مراعات ادب توصیه فرموده و پیروان آن نیز تمام تلاش خود را برای عمل به این توصیه مصروف میدارند.
در همین زمینه، توجه خوانندگان محترم را به بخشی از مصاحبۀ استاد وکیلی با خبرگزاری فارس، در رابطه با توصیۀ رهبری به ایشان جلب میکنم:
«مسئلۀ دیگر که خیلی شیرین بود اینکه فرمودند: راه حق، راه اهل عرفان و طریقۀ توحید است، طریقۀ مرحوم قاضی؛ مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی نیز گرچه اهل این طریق نبودهاند، ولی اهل تهجّد و ولاء بودهاند و لذا احترامشان لازم است؛ و شما هر چه بیشتر مراعات امثال ایشان را بنمایید، هم دیگران ناراحت نمیشوند و هم برای خود شما برکت دارد .»[۱۳]
البته در ورای این حادثۀ تلخ، میتوان رشحاتی از الطاف خفیۀ الهی را نیز دید؛ چرا که با هیچ دلیل و شاهدی نمیشد بیگانهبودن برخی از مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی با آموزههای قرآن و عترت را به جویندگان حقیقت ثابت کرد، آنگونهای که اکنون ثابت شد.
در واقع میتوان این حادثه را مصداق مکر الهی برای برملاشدن باطن جریانی ظاهر الصلاح دانست؛ مکری که گریبان صحنهگردانان و دستاندرکاران این خبط عظیم را تا رسوایی کامل رها نخواهد کرد: «وَ مَکرُوا وَ مَکرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْمَاکرِینَ .»[۱۴]
۳- یکی دیگر اتفاقات ناگواری که در این بین رخ داد آن بود که بهتبع مرحوم علامۀ طهرانی و بهبهانۀ دفاع از سخنان خطیب مورد بحث، یکی از علاقمندان و مدافعان مکتب آن عالم ربانی، یعنی استاد فرهیخته و ارجمند جناب حجة الاسلام و المسلمین وکیلی نیز مورد بیمهری قرار گرفته و در دنبالۀ جسارتها و اهانتهایی مداوم قبلی، در این نوبت نیز حریم ایشان با اتهامات ناروایی همچون دروغگویی، بیتقوایی، فریبکاری و بیاخلاقی، مورد تعرض واقع شد.
بنده از خوانندگان محترم میپرسم: آیا اگر کسی بر اساس تحقیقات و مطالعات خود و بهشکل مستند، اغلاط و مغالطات محتوایی و روشی رقیب علمی را آفتابی کرده و جبران آن را بهشکل مقتضی خواستار شود بیتقواست؟
ایا اگر کسی خصم را به اظهارنظر در حوزۀ تخصص خویش دعوت کرده و ضرورت برخورداری از صلاحیتهای مربوطه برای اظهارنظر علمی را به او گوشزد کند بداخلاق است؟
آیا اگر کسی لزوم مراجعه به عالمان متخصص و نه فضلاء اهل خطابه را به مخاطبان خویش تذکر دهد فریبکار است؟
و آیا اگر کسی بهشکل مستدل و بر اساس حجت، به جعلیبودن کتاب حدیقة الشیعة، بیاعتبار بودن کتاب مناقب العارفین و بهطور کلی مخدوشبودن کلام مخالفان معتقد باشد دروغگوست؟
خطا را البته با ذکر دلیل و بدون اغراض نفسانی میتوان به هر غیرمعصومی نسبت داد؛ اما اِسناد دروغ، بیتقوایی و فریب، کاری است بس دشوار؛ و کار دشوار نگیرند بدین آسانی!
شاید برای خوانندگان فرهیختۀ این نقد، آشنایی با فهرستی از سوابق علمی و فعالیتهای جاری استاد وکیلی در حوزههای مختلف، جالب توجه باشد:
اتمام تحصیل در دورۀ سطح و خارج
تدریس اکثر دروس مقدماتی و سطوح عالیه بهشکل اجتهادی، از جمله: درس خارج نحو، درس خارج بلاغت و درس خارج منطق
تدریس معارف و اعتقادات کاربردی
تدریس درس کلام در مرکز تخصصی نور حکمت رضوی
تدریس درس خارج فقه و اصول
برگزاری دورههای تربیت مدرس عقائد
عضویت در هیئت مدیرۀ مؤسسۀ مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام همراه با فعالیت در دو بخش آموزش و پژوهش
فعالیت بهعنوان سردبیر مجلۀ مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام
مدیریت پایگاه اینترنتی عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
همکاری با مراکز علمی مختلف در قالب سخنرانی، تدریس و تحقیق
ارائۀ مطلب در نشستها و همایشهای تخصصی متعدد
برگزاری جلسات پاسخگویی به شبهات
شرکت در کرسیهای آزاداندیشی و جلسات مناظره
حضور در برنامۀ زندۀ «تا آسمان» از شبکۀ استانی خراسان رضوی بهعنوان کارشناس
سخنرانی هفتگی در هیئت حضرت زهراء سلام الله علیها با عناوینی همچون: شرح کتاب لب اللباب، شرح کتاب آداب الصلاة، شرح مناجات شعبانیه و اخلاق توحیدی
برگزاری دورۀ تخصصی مبانی و روش تولید علم دینی در مؤسسۀ مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام
برگزاری جلسات تخصصی نقد نظرات روشنفکرنمایان مذهبی
تألیف مقالات علمی متعدد در مجلات و پایگاههای اینترنتی
تألیف کتابهای علمی مختلف، از جمله: حواشی تحلیلی و انتقادی بر مغنی، مطول، جوهر النضید، اصول الفقه، حلقات الاصول، نهایة الحکمة و بخشهایی از اسفار، مجموعه رسائل فقهی و اصولی، وحدت وجود و عبادت تکوینی، درسنامۀ توحید قرآن و عترت، نقدها در بوتۀ نقد (بررسی دیدگاه مکتب تفکیک در ارزش عقل)، حدیقة الشیعة و جعل حدیث در رد فلسفه و تصوّف، هستیشناسی عقلی در آینۀ روایات، تفسیر آیۀ هو الأول و الآخر، گفتهها و ناگفتهها در تاریخ تفکیک، معاد جسمانی وحیانی (اثبات هماهنگی معاد صدرایی با قرآن کریم و روایات)، صراط مستقیم (نقد مبانی مکتب تفکیک)، عشق مجازی در آینه شریعت حکمت و معرفت (تقریری از دروس استاد وکیلی)، روش تفسیر قرآن به قرآن از دیدگاه علامۀ طباطبایی، درسنامۀ امامشناسی قرآنی، عرفان و حکمت، مکتب تفکیک (تاریخ و نقد)، شهیدۀ شام (اثبات وجود حضرت رقیه سلام الله علیها و مزار آن حضرت در شام)، غیرت حسینی و عفت زینبی (پیرامون اصل عفاف و حجاب در اسلام)، بنیادهای اصلاح جامعۀ دینی (شرحی بر خطبۀ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه در منا) و...
حال با توجه به این فهرست اجمالی، سؤال مهم آن است که آیا میتوان با اندکی جوسازی، مُشتی گزارۀ مغالطی، شعری، خطابی و جدلی، پارهای بیدقتی و ملغمهای از تقطیع و تحریف، به هماوردی با چنین محقق ارجمندی که اَمارات صدق و یقین در بیان و بنان او هویداست رفت؟
و بهراستی چگونه میتوان رمی بدون دلیل و بیادبانۀ او به جهل، خطا، دروغ، تعصب و تدلیس را از سوی کسی که هیچگونه فعالیت علمی قابلتوجهی در کارنامۀ او مشاهده نمیشود پذیرفت؟
البته شاید ما از سابقه و توان علمی دوستان بیاطلاعیم؛ فلذا خواهشمندیم اگر نکتۀ قابل ذکری در این حوزه وجود دارد، بدون هرگونه تواضعی حتماً اطلاعرسانی کنند.
۴-طبق معمول، در این نوبت از مخالفت با فلسفه و عرفان اسلامی نیز اشکال یا شبهۀ جدیدی مطرح نبوده و با یک جستجوی ساده در آثار متابعان و مدافعان حکمت و معنویت ناب شیعی، میتوان به پاسخ آنچه مطرح شده است رسید.
مواردی همچون: شخصیت جناب مولوی، حقیقت ماجرای حضرت خضر و حضرت موسی علیهما السلام، مفاد عبارات و مطالب کتاب روح مجرد، تاریخ عرفان و عرفاء، اعتبار کتاب حدیقة الشیعة و ...
، مباحثی هستند که بارها و بارها از سوی اهل فن، بهشکل مبسوط و مستدل مورد بررسی قرار گرفتهاند.
فلذا تکرار پاسخ به شبهات مطرح در اطراف این موضوعات، حقیقتی جز تکرار مکررات و نتیجهای جز ملالت و کسالت در پی نخواهد داشت.
اما از باب رعایت اقتضاء بحث علمی و گرفتن هرگونه بهانهای از رقیب، مجبوریم که مجددا برخی از مهمترین اشکالات مطرحشده در ماجرای اخیر را پاسخ دهیم:
لب کلام خطیب مذکور در سخنرانی مورد بحث، چیزی نیست جز: انکار نیاز به استاد در مسیر تکامل معنوی و معرفی وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بهعنوان غایت سیر؛ و این کلام، دقیقاً همان کلامی است که در کتاب «پرواز روح» مطرح بوده و مرحوم علامۀ طهرانی رضوان الله علیه در یکی از آثار قیّم خویش با عنوان «سرّ الفتوح» به بررسی و نقد آن پرداختهاند.
بر همین اساس، نگارنده، علاوه بر توصیۀ خطیب مذکور به مطالعۀ دقیق این اثر، گزیدهای از مطالب آن را بهاضافۀ برخی نکات دیگر مورد اشاره قرار میدهد.
این سخن که عدهای شیّاد، با سوءاستفاده از نیاز معنوی مردم، در عین عدم لیاقت، خود را بهعنوان استاد طریق معرفی کرده و به فریب افراد سادهاندیش میپردازند، سخن کاملاً درستی است؛ اما باید توجه داشت که سخن دیگری هم کاملاً درست است و آن اینکه عدهای نیز بهدلیل خالیبودن دست خود، به انکار اصل نیاز به استاد پرداخته و میکوشند تا از این طریق، جلوی مراجعۀ مراجعان خود به اساتید واقعی راه خدا را بگیرند.
آری!
علاوه بر این دو عده، هستند عدۀ سومی که جز با کمک و راهنمایی آنها نمیتوان به مدارج عالیۀ کمال رسید.
به بیان دیگر، نه میتوان بهخاطر وجود عدهای شیاد، اصل ضرورت استاد را منکر شد و نه میتوان با تمسک به سخنانی سست و سخیف، بزرگان اهل حقیقت، از جمله اَعلام مکتب اخلاقی و عرفانی نجف را بهعنوان شیاد معرفی کرد.
دعوت طالبان حقیقت به بهرهگیری از انفاس قدسیۀ اساتید واقعی مسیر تهذیب نفس، اگرچه گاه در قالب شعر و گاه بهشکل خواب یا مکاشفه نیز مطرح است، اما باید توجه داشت که اساس این دعوت، ریشه در مستندات محکم فطری، عقلی و شرعی دارد.
مگر نه آنکه انسان، بنابر فطرت خویش، الگوپذیر بوده و فرایند تغییر و تکامل را عمدتاً از طریق تأسی به اسوۀ بیرونی طی میکند؟
مگر نه آنکه ضرورت رجوع جاهل به عالم، یک اصل مسلم عقلائی در همۀ عرصههای زندگی بشری است؟
و مگر نه آنکه آیات و روایات بهطور مطلق ما را به پیروی از اهل خبره امر میکنند؟
بهقول امام سجاد علیه السلام: «هَلَک مَنْ لَیسَ لَهُ حَکیمٌ یرْشِدُهُ وَ ذَلَّ مَنْ لَیسَ لَهُ سَفِیهٌ یعْضُدُهُ .»[۱۵] این حکیم، همان کسی است که امیرالمؤمنین علیه السلام از او با عنوان «عالم ربانی» یاد کرده و در وصف امثال او میفرمایند:
«أُولَئِک وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً یحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَینَاتِهِ حَتَّی یودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَی حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَی أُولَئِک خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَی دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَی رُؤْیتِهِم … .»[۱۶]
همچنین اگر کسی بگوید: توسل به ارواح معصومان علیهم السلام، مراجعه به سخنان آن ذوات مقدسه و عمل به عمومات اعمال و آداب شرعی، برای تکامل معنوی و دستیابی به قلههای کمال کافی است، خواهیم گفت: اولاً، انکار ضرورت رهبر زنده و مربی حیّ، حقیقتی غیر از «حسبنا کتاب الله» نداشته و موجب خروج از دائرۀ اعتقادات شیعه است؛ و ثانیاً، همانگونه که در امور اعتقادی، فقهی و تفسیری، صِرف استمداد از معصومان علیهم السلام کافی نبوده و علاوه بر آن، به بهرهگیری از یک مربی خبیر و حیّ نیاز است، در امر خطیر تزکیه و تربیت نفوس نیز قضیه به همین منوال میباشد.
و صد البته مراد از استاد در امر تهذیب، کسی نیست که به خیال خطیب مذکور، همچون مرتاضان هندی، از عالم غیب خبر داده یا با کمک اجنه، به انجام اعمال خارق العاده اقدام کند؛ همچنین برخلاف آنچه ایشان بیان میدارد، قرار نیست با نگاه به شال و عمامۀ افراد یا با تکیه بر خواب و مکاشفه، به شناخت استاد طریق نائل آمد.
بلکه:
«استاد عامّ شناخته نمیشود مگر به مصاحبت و مرافقت با او در خلأ و ملأ تا بهطور یقین برای سالک واقعیت و یقین او دستگیر شود و ابداً به ظهور خوارق عادات و اطّلاع بر مغیبات و اسرار خواطر افراد بشر و عبور بر آب و آتش و طیّ الارض و الهواء و استحضار از آینده و گذشته و امثال این غرائب و عجائب نمیتوان پی به وصول صاحبش برد؛ زیرا که اینها همه در مرتبه مکاشفۀ روحیه حاصل میشود و از آنجا تا سر حدّ وصول و کمال، راه به نهایت دور است و تا هنگامی که در استاد، تجلّیات ذاتیه ربّانیه پیدا نشود استاد نیست و به مجرّد تجلّیات صفاتیه و اسمائیه نیز نمیتوان اکتفاء کرد و آنها را کاشف از وصول و کمال دانست .»[۱۷]
و جالب آنکه خطیب ناقد، خود، متعلق به جماعتی است که با اعجاب فراوان، به نقل کرامات مرحوم میرزا مهدی اصفهانی مانند درآوردن نان از دیوار پرداخته و این قبیل حکایات را دلیل بر حقانیت ایشان میپندارند!
همچنین باید دانست که بر خلاف توقع فرد مورد نظر، قرار نیست خداوند متعال، مانند حضرت موسی علیه السلام، از طریق وحی مستقیم، تکتک انسانها را به تبعیت از استادی خبیر امر کرده یا آنکه منتظر باشیم تا داعیهدار امر استادی با گواهینامهای از حضرت ولی عصر ارواحنا فداه به سراغ ما بیاید!
بلکه آنچه در این مسئله مهم است، ملاک ماجراست و آن ملاک، چیزی نیست جز: ضرورت رجوع جاهل به عالم.
البته توجه به این نکته نیز ضروری است که هم جهل و هم علم، از لایهها و سطوح مختلفی برخوردارند.
به بیان دیگر، هرگز نمیتوان قاعدۀ عقلائی ضرورت رجوع به عالم را فقط بر معصومان علیهم السلام تطبیق کرد.
آیا منکران اصل نیاز به استاد در مسیر تزکیۀ نفس، همیشه و همه جا فقط به معصوم مراجعه میکنند؟
آیا این طائفه، اهل تقلید از مراجع معظم در مسائل فرعی شریعت نیستند؟
بهراستی اگر کسی از آنها بپرسد که به کدام مجوز، تبعیت از یک غیر معصوم را سرلوحۀ زندگی شرعی خود قرار دادهاند چه خواهند گفت؟
دقیقاً به همان ملاک و با همان کیفیتی که ما مجاز و بلکه ملزم به تبعیت از یک فقیه غیرمعصوم هستیم، مجاز و بلکه ملزم به تبعیت از استاد غیرمعصوم طریق تهذیب نیز هستیم.
آیا مدعیان دفاع از مکتب اهل بیت، روایات ارجاعیه را فراموش کردهاند؟
آیا ندیدهاند ارجاع مطلق آن حضرات را به بعضی از اصحاب خاص خویش؟
«عَنْ عَلِی بْنِ اَلْمُسَیبِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیهِ السَّلاَمُ شُقَّتِی بَعِیدَةٌ وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَیک فِی کلِّ وَقْتٍ فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی؟
فَقَالَ: مِنْ زَکرِیا بْنِ آدَمَ اَلْقُمِّی اَلْمَأْمُونِ عَلَی اَلدِّینِ وَ اَلدُّنْیا قَالَ عَلِی بْنُ اَلْمُسَیبِ: فَلَمَّا اِنْصَرَفْتُ قَدِمْتُ عَلَی زَکرِیا بْنِ آدَمَ فَسَأَلْتُهُ عَمَّا اِحْتَجْتُ إِلَیهِ .»[۱۸]
آری!
ضرورت رجوع عامی به عالم در همۀ حوزهها حتی با فرض عدم عصمت به هیچ وجه قابل انکار نبوده و همانگونه که مرجع تقلید، از طریق شاخصهای تعریفشده در محل خود، قابل شناسایی است، استاد امر تهذیب نفس را نیز میتوان با تکیه بر شاخصهای مربوطه و البته با مجاهدتهای خالصانه شناخت: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ .»[۱۹]
خلاصه آنکه: هم کبرای مسئله تمام است و هم تطبیق کبری بر صغری ممکن.
به بیان دیگر، هم اصل نیاز به استاد مبرهن است، هم شاخصهای او معین و هم زمینه برای شناسایی او مهیا.
در پایان این بخش، تذکر سه نکته ضروری است:
اولاً، همانگونه که همۀ مکاتب فکری و جریانات فرهنگی، در یک سیر تاریخی به تکامل رسیده و از نواقص پیراسته گشتهاند، دانش فلسفه و جریان عرفان نیز همینطور است.
فلذا آنچه را که باید ملاک قرار داد و به نقادی آن پرداخت، چیزی نیست جز نسخۀ اخیر دانش و جریان مذکور.
به عبارت دیگر، همانگونه که اگر کسی بخواهد به ارزیابی دانشهایی مانند فقه و کلام و اصول بپردازد، باید به خروجیهای معاصر این دانشها مراجعه کرده و حق ندارد با تمرکز بر برخی اقوال شاذ در میان قدماء، اساس این دانشهای اساسی را زیر سؤال ببرد، کسی هم که میخواهد فلسفه و عرفان اسلامی را مورد نقادی قرار دهد، لاجرم باید به آخرین نظریات ارائهشده توسط اهالی آن مراجعه کرده و اجازه ندارد با تمرکز صِرف بر برخی شذوذات و شطحیات موجود در اقوال یا افعال متقدمین، بطلان اصل این جریان اصیل را نتیجه بگیرد؛ و نسخۀ اخیر عرفان شیعی فقاهتی نیز چیزی نیست جز آنچه که در اَمثال رسالۀ شریفۀ لب اللباب یا رسالة الولایة آمده است.
ثانیاً، یکی از اصلیترین مؤلفههای عرفان شیعی فقاهتی، عبارتست از: انطباق کامل دستورات سلوکی و عملکرد سالک بر شریعت غراء:
«پوشیده نماند که از ابتدای سیر و سلوک تا آخرین مرحله از آن، سالک باید در تمام امور، ملازم شرع انور باشد و به قدر سر سوزنی از ظاهر شریعت تجاوز ننماید.
پس اگر کسی را ببینی که دعوی سلوک کند و ملازم تقوی و ورع نبوده و از جمیع احکام الهیه شرعیه متابعت ننماید و به قدر سر سوزنی از صراط مستقیم شریعت حقّه انحراف نماید، او را منافق میدان مگر آنچه به عذر یا خطا یا نسیان از او سر زند .»[۲۰]
و ثالثاً، یکی دیگر از مؤلفههای اصلی عرفان شیعی فقاهتی نیز عبارتست از: تبعیت تام و مدام از امام معصوم علیه السلام و تعریف جریان سلوک اعم از استاد و شاگرد در ذیل ولایت کبرای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام:
«استاد عامّ آنست که بخصوصه مأمور به هدایت نباشد و رجوع به او از باب رجوع به اهل خبره، در تحت عموم فَسْئَلُوا اهْلَ الذِّکرِ انْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بوده باشد؛ … و اما استاد خاص آنست که بخصوصه منصوص به ارشاد و هدایت است و آن رسول خدا و خلفای خاصّه حقّه او هستند؛ و سالک را در هیچ حالی از احوال از مرافقت و همراهی استاد خاص گریزی نیست، اگر چه به وطن مقصود رسیده باشد.
البتّه مراد همان مرافقت باطنی امام است با سالک، نه فقط همراهی و مصاحبت در مقام ظاهر؛ چون واقعیت و حقیقت امام همان مقام نورانیت اوست که سلطۀ بر جهان و جهانیان دارد و امّا بدن عنصری او گرچه آن نیز از سایر بدنها امتیاز دارد، لکن آن منشأ اثر و متصرّف در امور کائنات نیست؛ و برای توضیح این نکته متذکر میگردد که: آنچه در عالم خلقت تحقّق مییابد، منشأ آن، صفات و اسماء الهیه است و حقیقت امام، همان اسماء و صفات خداست؛ و بنابر این اصل فرمودهاند که: چرخ عالم هستی و افلاک و همۀ کائنات به دست ما حرکت میکند و آنچه واقع میشود به اذن ما واقع میشود: بنا عرف الله، بنا عبد الله.
بنابراین سالک در حال سیر، در مراتب نورانیت امام علیه السّلام سلوک مینماید و به هر درجهای که صعود کند و در هر مرتبهای که باشد، امام علیه السّلام آن مرتبه را حائز بوده و با سالک در آن درجه و مرتبه معیت دارد؛ و همچنین بعد از وصول نیز مرافقت امام لازم است، چون آداب کشور لاهوت را نیز او باید به سالک بیاموزد؛ بنابراین مرافقت امام در هر حال از شرائط مهمّه بلکه از اهمّ شرائط سلوک است .»[۲۱]
آری!
این است حقیقت آن عرفانی که توسط برخی از منتقدان، بهعنوان یک جریان ضدشریعت، فرقهگرا، قطبمحور و ولایتگریز معرفی میشود.
و جملۀ آخر نیز آنکه: واقعاً چه باید کرد با کسی که از درک هویت استعاره، تشبیه، کنایه و دیگر آرایههای ادبی عاجز بوده و راهی بهسمت فهم کارکرد آنها در ادبیات عرفانی ندارد؟
چنین شخصی اگر جرأت میکرد نعوذ بالله به خداوند متعال نیز بابت بهکار بردن کلمۀ خمر، آنجا که فرموده است: «… وَ أَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ …»[۲۲] اشکال میگرفت!
۵- شاید برای برخی از خوانندگان محترم، این سؤال مطرح شده باشد که چرا نگارنده در این نوبت از نقدِ مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی برخلاف نوبتهای پیشین به سخنان رهبر فقید انقلاب و مقام معظم رهبری در رابطه با ضرورت توجه به علوم عقلی و میراث عرفانی استشهاد نمیکند.
پاسخ آن است که: زیرا مخاطب این نقد برخلاف نقدهای پیشین نه تنها داعیۀ انقلابیگری ندارد، بلکه علناً در مسیری مخالف و مغایر با مسیر جبهۀ انقلاب حرکت میکند.
بنابراین طبیعی است که دیگر برای چنین مخاطبی نمیتوان از ارادت رهبر معظم انقلاب به مرحوم علامۀ طهرانی و توجه خاص ایشان به کتاب شریف «روح مجرد» گفت یا با نقل تأکیدات مکرر ایشان بر ضرورت ترویج عرفان شیعی فقاهتی در حوزهها و معرفی عرفائی همچون مرحوم قاضی رضوان الله علیه بهعنوان الگوی جوانان، او را به تبعیت از این توصیهها دعوت کرد.
آری!
مخاطب ما در این نقد، فقط مخالف فلسفه و عرفان اسلامی نیست؛ بلکه بهواسطۀ همین مخالفت، با جریان حکمی و معنوی انقلاب اسلامی و رهبر حکیم و نورانی آن نیز در تعارض است؛ تعارضی که باید ریشههای شوم آن را در لابهلای خطوط منشور روحانیت جستجو کرده و میوههای تلخ آن را در خلال عافیتطلبیها، نامهربانیها، دشمنیها، دشمنشادکنیها، کارشکنیها، بدزبانیها، ناشکریها، بهانهجوییها و کینهورزیهای جاری این جماعت به تماشا نشست.
۶-و اما در پایان، شاید نقل این خبر، خالی از فائده نباشد:
«دادستان عمومی و انقلاب تبریز گفت: فردی که در فضای مجازی اقدام به توهین به مفاخر آذربایجان [یعنی ستارخان] کرده بود، شناسایی و دستگیر شد.
این مقام مسئول افزود: این فرد در روزهای گذشته از دیگر استانهای کشور به آذربایجان شرقی و شهر تبریز بهعنوان گردشگر سفر کرده بود.
وی ادامه داد: این فرد پس از بازدید از یکی از موزههای شهر تبریز، با انتشار عکسی در فضای مجازی، اقدام به توهین نسبت به یکی از مفاخر این خطه میکند.
او اظهار کرد: برحسب وظیفۀ قانونی، از طریق پلیس فتای آذربایجان شرقی، این فرد در یکی از استانهای مجاور شناسایی و برای انجام مراحل قانونی به تبریز منتقل شد.
وی اضافه کرد: عمل انجامشده از نظر قانون جمهوری اسلامی ایران جرم بوده و اقدامات لازم جهت بازجویی و تفهیم اتهام در حال انجام است .»[۲۳]
بهراستی اگر این سطح از توهین به یک شخصیت تاریخی مثل ستارخان جرم بوده و مستلزم چنین اهتمامی برای پیگیرد و برخورد قانونی است، آیا توهینهای بهمراتب سنگینتری که در سالهای اخیر بهشکل مکرر و علنی نسبت به مفاخری همچون: مولوی، حافظ، ملاصدرا، علامۀ طباطبایی و علامۀ طهرانی صورت میگیرد، مستلزم مقابلۀ قانونی و البته معقول از سوی مدعی العموم نیست؟
و البته ناگفته پیداست که این استفهام، هرگز بهمعنای پیشنهاد استفاده از ابزارهای قضائی و امنیتی برای حل اختلافات فکری نبوده و صرفاً تأکید بر رعایت اخلاق و حرکت در چارچوبهای شرعی و قانونی را هدف گرفته است.
بیایید با التزام به قواعد بحث علمی، فضای آزاداندیشی را آلوده نکرده و با سوءاستفاده از امکانات حقیقی و مجازی، نام خود را در زمرۀ مروّجان ولنگاری فرهنگی ثبت نکنیم؛ و بیایید با حفظ حرمتها و رعایت ادب در گفتار و نوشتار خویش، باب گفتگوهای معقول و مستدل را نبسته و از این طریق، سهم خود در زمینهسازی برای رشد علمی جامعۀ اسلامی را به نحو احسن ایفاء کنیم.
البته تذکر این نکته نیز به آن دسته از افرادی که همچنان حرکت در بیراهههای علمی و اخلاقی را دنبال میکنند ضروری است که: اگرچه در طول تاریخ، همیشه حق در اقلیت بوده و مظلوم واقع شده است، اما به لطف خدا و به برکت زحمات و خوندلهای علماء و شهداء راستین اسلام، امروز شرائط بهگونۀ دیگری است.
آری!
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
اگر جبهۀ انقلاب، در فضای بین الملل و در میدان مواجهات نظامی و امنیتی، توانسته است به فضای توازن قوا وارد شده و با شجاعت تمام اعلام کند که: دوران بزن و دررو تمام شد، همگان بدانند که این جبهه، در میادین فکری و فرهنگی علی الخصوص میدان دفاع از مبانی اصیل اعتقادی و حمایت از استوانههای حقیقی فکر و فرهنگ این کشور نیز با صدای بلند همین ادعاء را تکرار میکند.
ما دفاع از دین خدا و اولیاء خدا را وظیفۀ خود دانسته و در این مسیر، خداوند متعال را پشتیبان خود میدانیم:
«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا أُسْرِی بِالنَّبِی صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ قَالَ یا رَبِّ مَا حَالُ اَلْمُؤْمِنِ عِنْدَک قَالَ یا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیءٍ إِلَی نُصْرَةِ أَوْلِیائِی … .»[۲۴]
فلذا به همۀ آنانی که قصد محاربۀ با خدا و اولیاء خدا را دارند، همان کسانی که بر اساس برخی از روایات، حتی در مقابل حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نیز قد علم خواهند کرد، میگوییم: هر چه در چنته دارید، به میدان بیاورید!
اما بدانید نتیجهای به دست نخواهید آورد، جز آنکه روز به روز دامنۀ فعالیتهای جبهۀ حکمی و معنوی انقلاب گسترش یافته و بر میزان محبوبیت و مطلوبیت بزرگانی همچون: رهبر فقید انقلاب، مرحوم قاضی، مرحوم حداد، مرحوم علامۀ طباطبائی، مرحوم علامۀ طهرانی، مرحوم آیة الله بهجت، مقام معظم رهبری و اَعلام فراوان دیگری که داعیهدار عرفان شیعی فقاهتیاند افزوده خواهد شد؛ و البته میفهمیم که بخش قابل توجهی از این هجمهها، نتیجۀ طبیعی پیشرفتها و موفقیتهایی است که نصیب جبهۀ مذکور شده و از سوی رقیب، چندان قابل تحمل نیست؛ همان رقیبی که حتی حضور جمعی از مشتاقان معارف ناب دینی در مجالس اعیاد و وفیات بیت مرحوم علامۀ طهرانی را هم نمیتواند ببیند.
آری!
خلاصۀ سخن ما با مخالفان این است: گفتگوی علمی و نقد روشمند، واجب؛ لجنپراکنی و عقدهگشایی، حرام!
اگر از ضرورت آزاداندیشی سخن گفته و بر لزوم نقدپذیری تأکید میکنیم، باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که نمیتوان و نباید اقداماتی همچون: تحریف، تقطیع، تهمت، توهین، تحقیر، تفسیق و تکفیر را به اسم «آزاداندیشی و نقّادی» جا زد.
کسی که با بیدقتی تمام، ضمیمۀ اضافهشده توسط محقق یک متن را بهعنوان مطلب نویسندۀ متن مورد استناد قرار داده و مطلبی را که یک صاحبنظر، پیش یا پس از نقل آن، مورد اشکال قرار داده است، بهعنوان نظر او معرفی میکند، چگونه میتواند خود را طرفدار نقد علمی دانسته و رقیب خویش را به جهل و دروغ متهم کند؟
آیا این آزاداندیشی است؟
که البته به یک معنا هست!
الغرض، امیدواریم که کم و کیف مواجهۀ صورتگرفته با سخنان خطیب معهود، تصحیح محاسبات جریان رقیب و صحنهگردانان فتنۀ جسارت به اولیاء خدا را در پی داشته و این هشدار جدی را برای آنها زنده کرده باشد که: مراقب قهر و مکر الهی باشید!
البته همچنان باب جبران خطا گشوده و راه برگشت به گفتگوهای متین علمی باز است.
آری!
مهمترین اقدام برای تدارک ما فات آن است که دست از توهین و انکار برداشته و گوش جان بسپاریم به این کلام حکیمانۀ رهبر فقید انقلاب رضوان الله علیه که فرمود:
«لازم نیست اگر انسان دارای علمی نشد از آن تکذیب کند و به صاحب آن علم جسارت نماید.
پیش عقل سلیم همانطور که تصدیق بیتصور از اغلاط و قبایح اخلاقیه به شمار میآید، تکذیب بیتصور نیز همینطور، بلکه حالش بدتر و قبحش افزون است.
اگر خدای تبارک و تعالی از ما سؤال کند که شما که مثلاً معنی «وحدت وجود» را به حسب مسلک حکماء نمیدانستید و از عالم آن علم و صاحب آن فن اخذ نکردید و تعلم آن علم و مقدمات آن را نکردید، برای چه کورکورانه آنها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدس حق چه جوابی داریم بدهیم جز آنکه سر خجلت به زیر افکنیم؟
و البته این عذر پذیرفته نیست که «من پیش خود چنین گمان کردم.» هر علمی مبادی و مقدماتی دارد که بدون علم به مقدمات، فهم نتیجه میسور نیست، خصوصاً مثل چنین مسئلۀ دقیقه که پس از عمرها زحمت، باز فهم اصل حقیقت و مغزای آن به حقیقت معلوم نشود.
چیزی را که چندین هزار سال است حکماء و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافی نمودند، تو میخواهی با مطالعه یک کتاب یا شعر مثنوی مثلاً با عقل ناقص خود ادراک آن کنی!
البته نخواهی از آن چیزی ادراک کرد؛ رحم الله امرأ عرف قدره و لم یتعدّ طوره .»[۲۵]
خداوندا!
ما میدانیم که تو خود مسئولیت دفاع از اولیاء خود را بر عهده داشته و جسارت به آنان را بر نخواهی تافت؛ و تو نیز میدانی که ما صرفاً از باب تخلّق به اخلاق تو و برای جلب عنایات و توجهات خاص تو، مشتاق دفاع از حق و اهل حقیم.
بارالها!
معرفت، معنویت، نورانیت، بصیرت، برکت، قوّت، شجاعت، عزت، عافیت، جامعیت، نفوذ کلمه، اخلاص و توفیق انجام وظیفه را به همۀ پیروان قرآن و عترت عنایت فرموده و فرج موفور السرور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه را معجل بگردان!
آمین یا رب العالمین!
[۱] ۱۸/۲/۹۸ بیانات در دیدار طلاب حوزههای علمیه
[۲] نور مجرد، ج ۳، ص ۶۵
[۳] کافی, ج ۲, ص ۳۲۴
[۴] به نقل از پایگاه اینترنتی عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
[۵] آیت نور، ص ۱۳۱
[۶] نور مجرد، ج ۱، ص ۶۴
[۷] همان، ص ۶۵
[۸] همان
[۹] همان، ص ۸۸
[۱۰] آیت نور، ص ۶۲۷
[۱۱] نور مجرد، ج ۳، از ص ۵۸ تا ص ۷۹
[۱۲] به نقل از پایگاه اینترنتی عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
[۱۳] به نقل از خبرگزاری فارس ۷/۸/۹۱
[۱۴] آلعمران / ۵۴
[۱۵] بحار الانوار, ج ۷۵, ص ۱۵۹
[۱۶] نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص ۴۹۷
[۱۷] رسالۀ لب اللباب، ص ۱۳۵
[۱۸] اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۵۹۴
[۱۹] عنکبوت / ۶۹
[۲۰] رسالۀ لب اللباب، ص ۵۲
[۲۱] همان، ص ۱۳۳
[۲۲] محمد / ۱۵
[۲۳] به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان ۱۲/۱/۹۷
[۲۴] کافی, ج ۲, ص ۳۵۲
[۲۵] چهل حدیث، ص ۳۸۹