زیادهخواهی اقلیت از اکثریت
مشرق
|
سیاسی
|
سه شنبه، 28 شهریور 1402 - 19:45
آنچه برخی روشنفکران در توصیف جامعه ایران میگویند، گاه آنقدر دور از واقعیت جامعه ماست که بیشتر طلب و خواست ذهنیشان به نظر میرسد.

خلاصه خبر
اما تحلیلهایی که برخی روشنفکران از این وقایع به دست دادند با آنچه در واقعیت جامعه رقم خورد، فاصله بسیاری داشت؛ به عنوان مثال مدعی شدند که دهه هشتادیها از گفتمان دینی و انقلابی فاصله گرفتهاند، انقلابی زیرپوست جامعه در حال وقوع است، مردم نوعی سبک زندگی را مطالبه دارند که در چهارچوب گفتمان اسلامی نمیگنجد و...
متفکرانی که با «نظریههای عالم تجدد» میاندیشند
از زمانی که جریان روشنفکری در ایران شکل گرفت، یعنی از دوره مشروطه به بعد، همواره ما یک معضل جدی در نسبت با این جریان نوپدید داشتیم.
روشنفکران ایرانی نه فقط تلاش میکردند جامعه را در چهارچوب «نظریههای عالم تجدد» فهم کنند بلکه ما را یک جامعه محتاج تجدد قلمداد میکردند و در صدد بودند تا جامعه را از مسیر تاریخی و طبیعی خود که بومی و اینجایی بود، خارج کنند.
جریان روشنفکری، این نیروی اجتماعی و البته سیاسی، در حقیقت از نظر چهارچوبهای فکری و انگارههای نظری، وابسته به عالم تجدد و برآمده از آن است.
او هویتی «آنجایی» دارد و میکوشد «اینجا» را هم «آنجایی» کند و در خوشبینانهترین حالت، غایت او ترکیب سنت و تجدد است و درصدد است هویت اجتماعیای را ساخته و پرداخته کند که مضمون و غایات تجددی دارد اما به پارهای از شئون و ساحات سنتی بسنده میکند که البته خنثی و صوری و فاقد قدرت بسیج اجتماعی است.
کجروایتهایی از جامعه ایران
جریان روشنفکری در ایران به دلیل اینکه همواره بر اساس «الگوی معرفتی تجدد» اندیشهورزی کرده است اغلب معنایی را بیگانه از واقعیات اجتماعی ما برساخت کرده و از این رو، در فهم دقیق و تحلیل واقعیت جامعه ایران ناتوان بوده است، چرا که چهارچوب نظری آنان نه تنها کمکی به فهم جامعه ایران نمیکند بلکه آن را تحریف هم میکند.
ما در اغتشاشات ۱۴۰۱ با یک تکه بسیار کوچک از دنباله عالم تجدد در جامعه ایران مواجه بودیم که میخواست به اسم «تکثرگرایی» به سبک زندگی خود رسمیت ببخشد.
روشنفکران غوغاسالار
جمهوری اسلامی از ابتدا، هم دینداری و هم انقلابیگری را یک مقوله ذومراتب و لایهبندی شده قلمداد کرد؛ چراکه در گفتمان انقلاب، افراد، شیء پنداشته نمیشوند بلکه در سلایق و طبایع، متنوع و متکثرند.
متفکرانی که با «نظریههای عالم تجدد» میاندیشند
از زمانی که جریان روشنفکری در ایران شکل گرفت، یعنی از دوره مشروطه به بعد، همواره ما یک معضل جدی در نسبت با این جریان نوپدید داشتیم.
روشنفکران ایرانی نه فقط تلاش میکردند جامعه را در چهارچوب «نظریههای عالم تجدد» فهم کنند بلکه ما را یک جامعه محتاج تجدد قلمداد میکردند و در صدد بودند تا جامعه را از مسیر تاریخی و طبیعی خود که بومی و اینجایی بود، خارج کنند.
جریان روشنفکری، این نیروی اجتماعی و البته سیاسی، در حقیقت از نظر چهارچوبهای فکری و انگارههای نظری، وابسته به عالم تجدد و برآمده از آن است.
او هویتی «آنجایی» دارد و میکوشد «اینجا» را هم «آنجایی» کند و در خوشبینانهترین حالت، غایت او ترکیب سنت و تجدد است و درصدد است هویت اجتماعیای را ساخته و پرداخته کند که مضمون و غایات تجددی دارد اما به پارهای از شئون و ساحات سنتی بسنده میکند که البته خنثی و صوری و فاقد قدرت بسیج اجتماعی است.
کجروایتهایی از جامعه ایران
جریان روشنفکری در ایران به دلیل اینکه همواره بر اساس «الگوی معرفتی تجدد» اندیشهورزی کرده است اغلب معنایی را بیگانه از واقعیات اجتماعی ما برساخت کرده و از این رو، در فهم دقیق و تحلیل واقعیت جامعه ایران ناتوان بوده است، چرا که چهارچوب نظری آنان نه تنها کمکی به فهم جامعه ایران نمیکند بلکه آن را تحریف هم میکند.
ما در اغتشاشات ۱۴۰۱ با یک تکه بسیار کوچک از دنباله عالم تجدد در جامعه ایران مواجه بودیم که میخواست به اسم «تکثرگرایی» به سبک زندگی خود رسمیت ببخشد.
روشنفکران غوغاسالار
جمهوری اسلامی از ابتدا، هم دینداری و هم انقلابیگری را یک مقوله ذومراتب و لایهبندی شده قلمداد کرد؛ چراکه در گفتمان انقلاب، افراد، شیء پنداشته نمیشوند بلکه در سلایق و طبایع، متنوع و متکثرند.