از چلومرغهای دوران جنگ تا جنگی که به غیرمسلمانان ربطی نداشت
ابراهیم نصیری رزمنده و آزادهای است که 3070 روز در اسارت دشمن بعثی بود، میگوید: دشمن اسیر اعتقاد و تفکر ما بود.
ابراهیم نصیری رزمنده و آزادهای است که 3070 روز در اسارت دشمن بعثی بود، میگوید: دشمن اسیر اعتقاد و تفکر ما بود.
به گزارش خبرگزاری فارس از اراک، ابراهیم نصیری رزمنده و آزادهای است که 3070 روز در اسارت دشمن بعثی بود و در طول دوران اسارت خاطرات تلخ و شیرینی را در سینهاش ثبت و ضبط کرده است.
نصیری در همان نخستین روزهای جنگ 2 ماه به عنوان سرباز داوطلب آموزشهای لازم را فرا گرفته و از سال 1360 در خط مقدم آبادان گردان 153 تیپ 2 قوچان در لشکر 77 خراسان سازماندهی و پس از حضوری 13 ماهه در جبهه و شرکت در سه عملیات از 3 ناحیه مجروح شد، بعد از مجروح شدن چند روز به مرخصی رفت و دوباره به جبهه برگشت، در دوم فروردین سال 1361 بار دیگر در عملیاتی در تنگه ابوقریب و در دشت عباس شرکت کرد تا اینکه در نهایت به عنوان اسیر در چنگال نیروهای بعثی اسیر شد.
شرایط اقتصادی دل ما را به درد می آورد
وی با اشاره به خاطراتش از دوران اسارت در گفتوگو با خبرنگار فارس در اراک میگوید: امروز بعضی از آزادگان دوست ندارند خاطرات دوران اسارت را مرور کنند شاید به خاطر بیمهریهایی است که میبینند، شرایط اقتصادی موجود و اختلاسهایی که وجود دارد، چرا که این مباحث دل ما را به درد می آورد.
نصیری میافزاید: آن روزها ما جانانه رفتیم، جنگیدیم و از آب و خاک این کشور دفاع کردیم، عراق دشمن بود هیچ منطق و حساب و کتابی سرش نمی شد، اما بهترین حربه رزمندگان در مصاف با حریف صبر و استقامت و ایثار بود.
وی تصریح میکند: دشمن حاج آقا ترابی را به شدت کتک میزدند، ریشهایش را میکشیدند اما حاج آقا نسبت به آن ها مهربان بود، وقتی ما می گفتیم چرا این کار را میکنید؟
میگفت:« شاید، شاید این برخورد ما آنها را تغییر بدهد.»
جنگ ایران و عراق به غیرمسلمانها ربطی ندارد
آزاده دوران هشت سال دفاع مقدس بیان میکند: هنگامی که نمایندگان صلیب سرخ میپرسیدند«شما چرا با عراق درگیر شدید؟»، حاجآقا ابوترابی میگفت:« ایران و عراق هر دو مسلمان هستند، خودشان مشکلشان را حل میکنند، به شما غیرمسلمانان ربط ندارد.» و امروز باید از این سخنان آن روز حاجآقا ابوترابی درس گرفت.
نصیری با اشاره به غذای رزمندگان در دوران جنگ میگوید: قبل از اسارت در جبهه خودی آشپزخانه سیار داشتیم، غذا خوب بود، بر عکس اینکه اکثریت گمان میکنند در دوران جنگ رزمندگان فقط نان خشک میخوردند، در آبادان چلومرغ و چلو خورشت داشتیم، هدایای مردمی از جمله آجیل، پسته و گردو و کشمش هم داشتیم، صبحانهها کره، مربا، تخم مرغ آپزجز وعده غذا بود، اما جیره جنگی هم داشتیم، اوایل گاز نبود با چوب غذا درست میکردیم، امروز درست میکردیم برای فردا صبح و آن را بین رزمندگان توزیع میکردیم.
در دوران اسارت سهم هر نفر 2.5 تیکه نان بود
وی بیان میکند: در دوران اسارت سهم هر نفر 2.5 تیکه نان بود و هیچ وقت از نان سیر نمیشدیم، نفری 6 حبه انگور داشتیم، ظهرها در تابستان خورشت داشتیم اما خورشت بادمجان که آن را با پوست میپختیم، چیزی به اسم بادمجان سرخ کرده نداشتیم، 10-9 قاش برنج برای هر نفر بود، گوشت خیلی کم بود آنقدر که وقتی پخته میشد آب شده بود و یک تیکه گوشت برای 2 هزار نفر بود، سیب زمینی هم میپختیم و چیزی به عنوان سیب زمینی سرخ شده نداشتیم، از وعده شام خبری نبود، اگر چیزی از ناهار مانده بود نان داخلش میریختیم و میخوردیم یک اردوگاه بود که 10-15 روز یکبار مرغ میداد آن هم یک مرغ برای 10 نفر، عصرها هم یک نصف لیوان چای داشتیم، 5 شنبهها و جمعهها برنج نداشتیم، فقط لوبیا بود که آن هم باعث درد دل میشد، غذاها را خودمان درست میکردیم اما امکاناتی نداشتیم (شب اول که از اسارت آزاد شدیم در مرز کباب و نوشابه خوردیم همه حالت تهوع گرفتیم، چون معده ما عادت نداشت، من وقتی به اراک رسیدم تا یک هفته بستری بودم غذا نمیتوانستیم بخوریم، اکثر آزادگان از سنگ کلیه و معده درد و ناراحتیهای دستگاه گوارش رنج میبرند و این هم به خاطر شرایطی است که در اسارت تحمل کردند و آرزوی یک ذره نان داشتند.
چه جوانهایی که از تشنگی شهید شدند
نصیری میگوید: سال اولی که از بعد اسارت دریا رفتم، یک ساعت کنار دریا اشک ریختم، همسرم پرسید: چرا گریه میکنی؟
گفتم: این همه آب اینجا موج میزند، چه جوانهایی که از تشنگی روی دست من شهید شدند، ما در اسارت یک لیوان آب هم نداشتیم.
وی بیان میکند: اردوگاه هر پنج نفر یک سطل آب داشتیم که به دستور ارشد وضو نمیگرفتیم و صورت نمیشستیم، 10 باب دستشویی بود برای 2 هزار نفر، آب برای دوش گرفتن نداشتیم، با قوطی آب میریختیم روی خودمان، یادم هست آسایشگاه بوی بدی گرفته بود.
آزاده دوران هشت سال دفاع مقدس میگوید: یک جو نابسامان بود، صلیب سرخ 2 ماهی یکبار میآمد برای سرکشی، میپرسید:«مشکل شما چیست»؟
همه مشکلات را یادداشت و بعد با عراقیها جلسه میگذاشتند، بعد از آن عراقیها بچهها را کتک میزدند که چرا گفتید آب ندارید، نان ندارید، حالا بروید از صلیب سرخ بگیرید، چندین بار بعد از این اتفاق وقتی صلیب سرخ برای سرکشی میآمدند، اسرا از کمبوها حرفی نمیزدند.
نصیری اظهار میکند: کتاب فارسی در اردوگاه نبود، فقط یک قرآن بود، کتاب عربی و انگلیسی هم صلیب سرخ میآورد، فضای سختی بود خدا را شکر که سربلند بیرون آمدیم.
تداوم راه شهدا و قدردانی از خون شهدا مهمترین پیام دوران اسارت بود
وی با بیان اینکه تداوم راه شهدا و قدردانی از خون شهدا مهمترین پیام دوران اسارت بود، تصریح میکند: متاسفانه در بحث فرهنگ دفاع مقدس ضعیف عمل کردیم، در برخی از فیلمهایی که ساخته میشود بیننده گمان میکند یک الله اکبر میگفتیم و صدتا عراقی تسلیم میشدند، آنقدر شهید دادیم تا عراقیها را به اسارت بگیریم، دشمن خیلی قوی بود ولی الان دشمن را ضعیف نشان میدهند و این غلط است در آبادان اگر ما یک گلوله میزدیم دشمن 10 تا شلیک میکرد، درست است که پیروز شدیم، اما خیلی سختی کشیدیم، خیلی در جنگ نبودم، ولی در اسارت هر روز شهید میشدیم.
آزاده دوران هشت سال دفاع مقدس با اشاره به زندگی شخصی خود میگوید: یک دختر و یک پسر دارم، یک دختر 2 ساله هم داشتم که در تصادف کشته شد، راننده مقصر را آزاد کردم و گفت دوست ندارم کسی به دست من به اسارت برود، همسرم استاد دانشگاه و دکتری ادبیات دارد، خودم استاد دانشگاه هستم و رئیس هیأت جانبازان و معلولین استان مرکزی و در کمیته پارالمپیک نیز عضو هستم، به زبان انگلیسی و عربی مسلط هستم، فوق لیسانس تربیت بدنی دارم و دیپلمم را نیز در سال 58 گرفتم.
از نابسامانیهای موجود در جامعه دلگیر میشویم
نصیری بیان میکند: جوانان دیروزی با امروزیها خیلی تفاوت دارند، ما از نابسامانیهای موجود در جامعه دلگیر میشویم، اما دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم، اهداف شهدا را تبلیغ میکنیم، مدال افتخار جانبازی و آزادگی در سینه اسرا ست، نمیخواهیم خرابش کنیم، از ناملایمات و مسائل اقتصادی انتقاد داریم ولی هیچ گاه داد نمیزنیم و شرایط شدیدا ناراحت هستیم.
وی از آرزویش که دیدار با امام راحل بود، میگوید و میگوید: آرزوی ما این بود که امام را ببینیم، چون سرباز امام بودیم، از روزی که از اسارت آمدیم ایران خودمان را سرباز آقا میدانیم، آقا را مثل پدر خودم میدانم.
دشمن اسیر ما بود
آزاده دوران هشت سال دفاع مقدس در پایان میگوید: دشمن اسیر ما بود، اسیر فرهنگ و عقیده ما بود، روزگار سختی بود ائمه(ع) هم به اسرا کمک میکردند، تا آنها دوران سخت اسارت را تحمل کنند.
********************
گفتوگو از لیلا جلالی
********************
انتهای پیام/ ق