زن محجبه که فیلم ضدایرانی«۳۰۰»را میفروخت
مشرق
|
سیاسی
|
سه شنبه، 04 بهمن 1401 - 15:27
یک نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس گفت: فرهنگ «جبهه» و اخلاقیات دفاع مقدس در بازیهای رایانهای به نسل جدید باید به جای تأکید صرف بر جنگ و نظامیگری معرفی شود.

خلاصه خبر
پرفسور مسیحی با پای پیاده روی خاک شلمچه
ما جنگجو نبودیم، رزمنده بودیم.
سال ۱۳۷۸ میزگردی با عنوان بررسی تطبیقی ادبیات خاطره نویسی جنگ و رزمندگان ایران (و عراق) و رزمندگان فرانسوی در جنگ جهانی اول در تهران برگزار شد.
۵ پروفسور فرانسوی برای حضور در این سمینار به تهران آمده بودند.
یکی از آنها پروفسور کریستف بالایی مسیحی رئیس انجمن دوستی ایران و فرانسه بود.
پرسیدم که چرا این حرف را میزند؟
پروفسور ادوون روزو رئیس موزه جنگ فرانسه هم در این سمینار حضور داشت.
بعد از سمینار او را به شلمچه بردند.
این زمین شلمچه با آدم حرف میزند.
آرزوی من این است که بتوانم یک هفته با پای پیاده روی خاک شلمچه قدم بزنم.
غارتگران فرهنگ دفاع مقدس
اولین آن در کتابخانه اریک بوتل پاریس است و دومی آن در دانشگاه اسکاتلند با عنوان کتابخانه شهید آوینی است.
بعد از حمله اول آمریکا به عراق طه یاسین رمضان حرف عجیبی زد.
یک دختر هلندی موضوع پایان نامه دکترای خود را نقاشی دیواریهای مسجد جامع خرمشهر انتخاب میکند.
بعد ما هیچ کار نکردهایم و فقط آمار میدهیم که این قدر عراقی کشتیم و این قدر تانک منفجر کردهایم.
بعد رفتم بالای سرش و فاتحه برایش خواندم.
کَرم تو زیاد است و او را ببخش.
گریه میکردم و میگفتم بگذارید برگردم خط مقدم.
در سمینار ۵ پروفسور فرانسوی آن طرف میز نشسته بودند و من، داوود امیریان، سعید تاجیک و احمد دهقان که هیچکدام هم دیپلم نداشتیم، این طرف.
بوتل کتاب را حفظ بود.
اریک بوتل هر چه در این سالها در ایران جمع کرده بود با خود برد.
در شلوغیهای ماجرای کوی دانشگاه در سال ۷۸ اریک بوتل گفت من یک گنجی از ایران بردم که شماها متوجه نشدید.
گفت تمام آنچه که تهیه کرده بودم را به بهترین نحو بستهبندی کردم و به پاریس فرستادم.
درباره حاج قاسم چه کردیم؟
این همه درباره حاج قاسم سلیمانی و اقداماتش در سوریه و عراق صحبت میشود.
حاج قاسم سلیمانی زمان جنگ در پایینترین رده فرماندهان بود و خیلی از آقایانی که الان برای ایشان سینه میزنند، زمان جنگ حاج قاسم را هیچ حساب میکردند.
ولی امروز حاج قاسم سلیمانی یک تنه عراق و سوریه را از چنگ آمریکا، ترکیه، قطر، عربستان و داعش نجات داد.
دشمن هم نمیخواهد این مسئله دیده شود.
ما جوانمان را واکسینه نکردیم و در این شرایط او بی برو برگرد آلوده میشود.
من میتوانم از خیلی از فیلمهای دفاع مقدس نام ببرم که از فیلمهای آمریکایی کپی شده است.
نگاهتان به جنگ را عوض کنید
اصلاً از جنگ در این کتاب حرف نزدم.
کتابی ۶۰ صفحهای به اسم «فرمانده من» هست که ایشان در آن دیدار و بعدها ۳ بار در صحبتهایشان گفتند این کتاب را ترجمه کنید.
حتی توضیح دادند که کتاب برای ترجمه با چه الگویی بازنویسی شود که فرهنگ جبهه در آن منتقل شود.
یکی از برنامههای دشمن هم این است که اجازه ندهد این فرهنگ ارائه شود.
توصیه حاج قاسم برای کمک به خواهر یک شهید
در جلسهای در لبنان خاطرهای از حاج قاسم که همه دنیا از او متحیر مانده بودند، تعریف کردم که همه تحت تأثیر قرار گرفتند.
یک بار حاج قاسم به من گفت آقای داودآبادی دلت خیلی برای فلان شهید میسوزد؟
گفتم یا حضرت عباس!
گفت برو برای خواهرش کاری بکن.
حاج قاسم گفت خواهر این شهید با مردی ازدواج کرده و او هم زندگی را رها کرده و رفته و نه میآید سرخانه و زندگیاش و نه او را طلاق میدهد.
من همین طور ماندم.
حاج قاسم این بود که حاضر نبود ذرهای از قدرتش حتی برای یک خواهر شهید استفاده کند.
اینها باید به جوان ما معرفی شود.
من در آن جلسه نه گفتم حاج قاسم این قدر عملیات کرد، نه اینکه این قدر داعشی کشت و… همین خاطره کوچک را گفتم و آن جمع را تحت تأثیر ویژگی رفتاری حاج قاسم قرار دادم.
نگاهتان به جنگ را عوض کنید.
الگوگیری اسپیلبرگ از جبهه و جنگ
فیلم «نجات سرباز رایان» بازنمایی عملیات بدر و خیبر ما در دوران دفاع مقدس است.
سوژه اصلی سرباز رایان درباره کشته شدن ۱ برادر از خانواده رایان در جنگ است.
در یک روز ساعت ۹ یکی از برادرها، ساعت ۱۰ یکی دیگر از برادرها و ساعت ۱۱ برادر دیگرش به شهادت رسیدند.
مشابه این صحنه را در فیلم نجات سرباز رایان داریم.
سرباز آمریکایی دستش قطع میشود، دستش را پیدا میکند و با خودش میبرد.
بعد ما هیچ کار نکردهایم و فقط آمار میدهیم که این قدر عراقی کشتیم و این قدر تانک منفجر کردهایم.
در سرباز رایان هم سرباز آمریکایی موقع تیراندازی صلیب را میبوسد و از انجیل میخواند و دقیق به هدف میزند.
این است که با زرنگی اسپیلبرگ فیلم نجات سرباز رایان یک فیلم جنگی مقدس از کار درآمده است و با تماشای آن شما از سرباز آمریکایی خوشت میآید.
بعد از حمله اول آمریکا به عراق طه یاسین رمضان حرف عجیبی زد.
تفاوت خودکشی و شهادت از نگاه محقق فرانسوی
دکتر جاشوآ میگفت برای تحقیق درباره تفاوت خودکشی و شهادت نزد بسیاری از روحانیون در قم رفتم.
در خرمشهر ۴۰ نفر جلوی چشم من خودشان را تو میدان مین انداختند و روی مینها غلت زدند.
دیدم یکی از این بچهها دنبال سنگر میگردد.
گفتم تو تا عقب بودی دعای توفیق شهادت میخواندی، حالا چرا دنبال سنگر هستی؟
معبر باز شد و وقتی ما وارد میدان مین شدیم، سمت راستم پیکر این پسر بچه را دیدم که حتی فرصت نکرده بود کوله پشت دوشش را که ۳ تا گلوله آرپی جی داخلش بود، باز کند و با همان وارد میدان مین شده بود.
گفتم شاید آب میخواهد.گوشم را بردم سمت صورتش تا بفهمم چه میگوید.
در دانشگاه لبنان به جوانان حاضر در جلسه گفتم اگر خیلی دوست دارید شهید شوید، بروید گناه کنید.
با تعجب مرا نگاه کردند.
گفتم گناه کنید، اما مثل آن پسر بچهای که در جزیره فاو نماز شب میخواند و گریه میکرد و میگفت خدایا گناهان مرا ببخش.
گفت دیروز نماز ظهرم را اول وقت نخواندم و دیشب هم میخواستم نماز شب بخوانم، خواب ماندم.
شهید حسین قجهای فرمانده گردان سلمان در جاده خرمشهر در محاصره قرار میگیرد.
عشق شهید حاج احمد متوسلیان بود.
حاج احمد به او التماس میکرد که بیاید عقب.
او مثل خیلی از رزمندگان یک دفتر داشت که گناهان خود را هر روز در آن علامت میزدند.
برای نوشتن زندگینامهاش این دفتر را امانت گرفتم.
نوشته بود میخواهم بروم دو رکعت نماز بخوانم و استغفار کنم.
هزینه هرکدام از این بنرهایی که برای حاج قاسم نصب کردهاند، معادل ۲- ۳ کتاب میشود.
اما برای نوشتن کتاب تفحص به تنهایی میرفتم میدان مین و دستم با سیم خاردارها میبرید.
جواب داده بود اگر در جوانی گناهی کردم، شاید این طوری خدا مرا ببخشد.
جواب داده بود اگر در جوانی گناهی کردم، شاید این طوری خدا مرا ببخشد چه کسی او را عوض کرد؟
این جمله عین گفته امام (ره) است که انقلاب جوانان ما را از کابارهها و مشروب فروشیها به میدانهای شهادت کشاند.
متأسفانه اینها در کارهای فرهنگی ما نیست و اجازه نمیدهیم که بگوییم حاج همت یا چمران قبل از اینکه حاج همت و چمران شوند، چه بودند.
با وجود این حلقه مفقوده نمیتوانیم بین شهدا و نسل امروز اتصال برقرار کنیم.
وقتی یک تقدس دروغین ایجاد میکنیم، جوان ما میگوید من هیچ وقت نمیتوانم مثل حاج همت شوم.
به او گفتم آقا سید!
در عملیات خیبر به تن بچههای اطلاعات عملیات دشداشه میکرد و میبرد در هور تحویل قاچاقچیان عراقی میداد.
در شلمچه یک نفربر را پر از مجروح کردیم که برگردد عقب.
بعد از حدود ۳۰- ۴۰ متر یک تانک عراقی از پهلو به نفربر ما شلیک کرد.
۲۰-۳۰ رزمنده زخمی داخل نفربر میسوختند و جیغ میزدند و ما فقط گریه میکردیم.
شب که شد رفتیم در نفربر را باز کردیم و فقط یک مشت پودر استخوان از بچهها باقیمانده بود.
آنجا داد زدم که خدایا اگر الان من را شهید کنی آن دنیا جلوی شهدا میگویم که من نمیخواستم شهید شوم و خدا مرا به زور شهید کرد.
اجازه بده من برگردم تهران و یک ورق کاغذ به من بده تا روی آن بنویسم که بچهها در شلمچه چگونه جنگیدند.
به او التماس میکردم که برگرد عقب.
گفت من نمیتوانم راه بروم اما میتوانم در سنگر بنشینم و مراقب دشمن باشم.
او یک جوان ۲۰ ساله از عشایر گیلان غرب به اسم مراد بود که تیربار و آرپی جیها را در سنگرها چیده بود و ۳ شبانهروز به تنهایی مقاومت میکرده.
یک بار فرماندهام به من دستور داد ۳ سرباز عراقی را که جلوی ما بودند را بزنم.
من هم جوان بودم و از طرف دیگر دستور فرماندهام بود که وسط محاصره تانک و هلیکوپتر دشمن آنها را بکشم.
ما جنگجو نبودیم، رزمنده بودیم.
سال ۱۳۷۸ میزگردی با عنوان بررسی تطبیقی ادبیات خاطره نویسی جنگ و رزمندگان ایران (و عراق) و رزمندگان فرانسوی در جنگ جهانی اول در تهران برگزار شد.
۵ پروفسور فرانسوی برای حضور در این سمینار به تهران آمده بودند.
یکی از آنها پروفسور کریستف بالایی مسیحی رئیس انجمن دوستی ایران و فرانسه بود.
پرسیدم که چرا این حرف را میزند؟
پروفسور ادوون روزو رئیس موزه جنگ فرانسه هم در این سمینار حضور داشت.
بعد از سمینار او را به شلمچه بردند.
این زمین شلمچه با آدم حرف میزند.
آرزوی من این است که بتوانم یک هفته با پای پیاده روی خاک شلمچه قدم بزنم.
غارتگران فرهنگ دفاع مقدس
اولین آن در کتابخانه اریک بوتل پاریس است و دومی آن در دانشگاه اسکاتلند با عنوان کتابخانه شهید آوینی است.
بعد از حمله اول آمریکا به عراق طه یاسین رمضان حرف عجیبی زد.
یک دختر هلندی موضوع پایان نامه دکترای خود را نقاشی دیواریهای مسجد جامع خرمشهر انتخاب میکند.
بعد ما هیچ کار نکردهایم و فقط آمار میدهیم که این قدر عراقی کشتیم و این قدر تانک منفجر کردهایم.
بعد رفتم بالای سرش و فاتحه برایش خواندم.
کَرم تو زیاد است و او را ببخش.
گریه میکردم و میگفتم بگذارید برگردم خط مقدم.
در سمینار ۵ پروفسور فرانسوی آن طرف میز نشسته بودند و من، داوود امیریان، سعید تاجیک و احمد دهقان که هیچکدام هم دیپلم نداشتیم، این طرف.
بوتل کتاب را حفظ بود.
اریک بوتل هر چه در این سالها در ایران جمع کرده بود با خود برد.
در شلوغیهای ماجرای کوی دانشگاه در سال ۷۸ اریک بوتل گفت من یک گنجی از ایران بردم که شماها متوجه نشدید.
گفت تمام آنچه که تهیه کرده بودم را به بهترین نحو بستهبندی کردم و به پاریس فرستادم.
درباره حاج قاسم چه کردیم؟
این همه درباره حاج قاسم سلیمانی و اقداماتش در سوریه و عراق صحبت میشود.
حاج قاسم سلیمانی زمان جنگ در پایینترین رده فرماندهان بود و خیلی از آقایانی که الان برای ایشان سینه میزنند، زمان جنگ حاج قاسم را هیچ حساب میکردند.
ولی امروز حاج قاسم سلیمانی یک تنه عراق و سوریه را از چنگ آمریکا، ترکیه، قطر، عربستان و داعش نجات داد.
دشمن هم نمیخواهد این مسئله دیده شود.
ما جوانمان را واکسینه نکردیم و در این شرایط او بی برو برگرد آلوده میشود.
من میتوانم از خیلی از فیلمهای دفاع مقدس نام ببرم که از فیلمهای آمریکایی کپی شده است.
نگاهتان به جنگ را عوض کنید
اصلاً از جنگ در این کتاب حرف نزدم.
کتابی ۶۰ صفحهای به اسم «فرمانده من» هست که ایشان در آن دیدار و بعدها ۳ بار در صحبتهایشان گفتند این کتاب را ترجمه کنید.
حتی توضیح دادند که کتاب برای ترجمه با چه الگویی بازنویسی شود که فرهنگ جبهه در آن منتقل شود.
یکی از برنامههای دشمن هم این است که اجازه ندهد این فرهنگ ارائه شود.
توصیه حاج قاسم برای کمک به خواهر یک شهید
در جلسهای در لبنان خاطرهای از حاج قاسم که همه دنیا از او متحیر مانده بودند، تعریف کردم که همه تحت تأثیر قرار گرفتند.
یک بار حاج قاسم به من گفت آقای داودآبادی دلت خیلی برای فلان شهید میسوزد؟
گفتم یا حضرت عباس!
گفت برو برای خواهرش کاری بکن.
حاج قاسم گفت خواهر این شهید با مردی ازدواج کرده و او هم زندگی را رها کرده و رفته و نه میآید سرخانه و زندگیاش و نه او را طلاق میدهد.
من همین طور ماندم.
حاج قاسم این بود که حاضر نبود ذرهای از قدرتش حتی برای یک خواهر شهید استفاده کند.
اینها باید به جوان ما معرفی شود.
من در آن جلسه نه گفتم حاج قاسم این قدر عملیات کرد، نه اینکه این قدر داعشی کشت و… همین خاطره کوچک را گفتم و آن جمع را تحت تأثیر ویژگی رفتاری حاج قاسم قرار دادم.
نگاهتان به جنگ را عوض کنید.
الگوگیری اسپیلبرگ از جبهه و جنگ
فیلم «نجات سرباز رایان» بازنمایی عملیات بدر و خیبر ما در دوران دفاع مقدس است.
سوژه اصلی سرباز رایان درباره کشته شدن ۱ برادر از خانواده رایان در جنگ است.
در یک روز ساعت ۹ یکی از برادرها، ساعت ۱۰ یکی دیگر از برادرها و ساعت ۱۱ برادر دیگرش به شهادت رسیدند.
مشابه این صحنه را در فیلم نجات سرباز رایان داریم.
سرباز آمریکایی دستش قطع میشود، دستش را پیدا میکند و با خودش میبرد.
بعد ما هیچ کار نکردهایم و فقط آمار میدهیم که این قدر عراقی کشتیم و این قدر تانک منفجر کردهایم.
در سرباز رایان هم سرباز آمریکایی موقع تیراندازی صلیب را میبوسد و از انجیل میخواند و دقیق به هدف میزند.
این است که با زرنگی اسپیلبرگ فیلم نجات سرباز رایان یک فیلم جنگی مقدس از کار درآمده است و با تماشای آن شما از سرباز آمریکایی خوشت میآید.
بعد از حمله اول آمریکا به عراق طه یاسین رمضان حرف عجیبی زد.
تفاوت خودکشی و شهادت از نگاه محقق فرانسوی
دکتر جاشوآ میگفت برای تحقیق درباره تفاوت خودکشی و شهادت نزد بسیاری از روحانیون در قم رفتم.
در خرمشهر ۴۰ نفر جلوی چشم من خودشان را تو میدان مین انداختند و روی مینها غلت زدند.
دیدم یکی از این بچهها دنبال سنگر میگردد.
گفتم تو تا عقب بودی دعای توفیق شهادت میخواندی، حالا چرا دنبال سنگر هستی؟
معبر باز شد و وقتی ما وارد میدان مین شدیم، سمت راستم پیکر این پسر بچه را دیدم که حتی فرصت نکرده بود کوله پشت دوشش را که ۳ تا گلوله آرپی جی داخلش بود، باز کند و با همان وارد میدان مین شده بود.
گفتم شاید آب میخواهد.گوشم را بردم سمت صورتش تا بفهمم چه میگوید.
در دانشگاه لبنان به جوانان حاضر در جلسه گفتم اگر خیلی دوست دارید شهید شوید، بروید گناه کنید.
با تعجب مرا نگاه کردند.
گفتم گناه کنید، اما مثل آن پسر بچهای که در جزیره فاو نماز شب میخواند و گریه میکرد و میگفت خدایا گناهان مرا ببخش.
گفت دیروز نماز ظهرم را اول وقت نخواندم و دیشب هم میخواستم نماز شب بخوانم، خواب ماندم.
شهید حسین قجهای فرمانده گردان سلمان در جاده خرمشهر در محاصره قرار میگیرد.
عشق شهید حاج احمد متوسلیان بود.
حاج احمد به او التماس میکرد که بیاید عقب.
او مثل خیلی از رزمندگان یک دفتر داشت که گناهان خود را هر روز در آن علامت میزدند.
برای نوشتن زندگینامهاش این دفتر را امانت گرفتم.
نوشته بود میخواهم بروم دو رکعت نماز بخوانم و استغفار کنم.
هزینه هرکدام از این بنرهایی که برای حاج قاسم نصب کردهاند، معادل ۲- ۳ کتاب میشود.
اما برای نوشتن کتاب تفحص به تنهایی میرفتم میدان مین و دستم با سیم خاردارها میبرید.
جواب داده بود اگر در جوانی گناهی کردم، شاید این طوری خدا مرا ببخشد.
جواب داده بود اگر در جوانی گناهی کردم، شاید این طوری خدا مرا ببخشد چه کسی او را عوض کرد؟
این جمله عین گفته امام (ره) است که انقلاب جوانان ما را از کابارهها و مشروب فروشیها به میدانهای شهادت کشاند.
متأسفانه اینها در کارهای فرهنگی ما نیست و اجازه نمیدهیم که بگوییم حاج همت یا چمران قبل از اینکه حاج همت و چمران شوند، چه بودند.
با وجود این حلقه مفقوده نمیتوانیم بین شهدا و نسل امروز اتصال برقرار کنیم.
وقتی یک تقدس دروغین ایجاد میکنیم، جوان ما میگوید من هیچ وقت نمیتوانم مثل حاج همت شوم.
به او گفتم آقا سید!
در عملیات خیبر به تن بچههای اطلاعات عملیات دشداشه میکرد و میبرد در هور تحویل قاچاقچیان عراقی میداد.
در شلمچه یک نفربر را پر از مجروح کردیم که برگردد عقب.
بعد از حدود ۳۰- ۴۰ متر یک تانک عراقی از پهلو به نفربر ما شلیک کرد.
۲۰-۳۰ رزمنده زخمی داخل نفربر میسوختند و جیغ میزدند و ما فقط گریه میکردیم.
شب که شد رفتیم در نفربر را باز کردیم و فقط یک مشت پودر استخوان از بچهها باقیمانده بود.
آنجا داد زدم که خدایا اگر الان من را شهید کنی آن دنیا جلوی شهدا میگویم که من نمیخواستم شهید شوم و خدا مرا به زور شهید کرد.
اجازه بده من برگردم تهران و یک ورق کاغذ به من بده تا روی آن بنویسم که بچهها در شلمچه چگونه جنگیدند.
به او التماس میکردم که برگرد عقب.
گفت من نمیتوانم راه بروم اما میتوانم در سنگر بنشینم و مراقب دشمن باشم.
او یک جوان ۲۰ ساله از عشایر گیلان غرب به اسم مراد بود که تیربار و آرپی جیها را در سنگرها چیده بود و ۳ شبانهروز به تنهایی مقاومت میکرده.
یک بار فرماندهام به من دستور داد ۳ سرباز عراقی را که جلوی ما بودند را بزنم.
من هم جوان بودم و از طرف دیگر دستور فرماندهام بود که وسط محاصره تانک و هلیکوپتر دشمن آنها را بکشم.