سرِ سردار عشق شکافته شد
کوچه، پیراهنش را به شب گره زده است؛ چشمها به خوابی عمیق آرام گرفته و تنها نفسِ شوم قُطام است که بر شمشیر ابن ملجم بیقراری میکند؛ سُرمهدانش را بلند و به چشمانش خطی از سیاهی میکشد، ابن ملجم ترسش را زیر نقابش پنهان کرده است، قطام کف پاهایش را در ظرف حنا میگذارد و حنا میبندد اما ناگهان دستانش به لرزه میافتد، دندان بر هم میفشارد و رو به ابن ملجم میگوید:

کوچه، پیراهنش را به شب گره زده است؛ چشمها به خوابی عمیق آرام گرفته و تنها نفسِ شوم قُطام است که بر شمشیر ابن ملجم بیقراری میکند؛ سُرمهدانش را بلند و به چشمانش خطی از سیاهی میکشد، ابن ملجم ترسش را زیر نقابش پنهان کرده است، قطام کف پاهایش را در ظرف حنا میگذارد و حنا میبندد اما ناگهان دستانش به لرزه میافتد، دندان بر هم میفشارد و رو به ابن ملجم میگوید:" این دستان عروسِ توست اما جز به خونِ حیدرکرار آذین نخواهم بست!"
خبرگزاری فارس_اهواز|حنان سالمی: حوالی کعبه، خانهای که دیوارش برای میلاد علی(ع) شکافت، نقطه تلاقی عبدالرحمن بن ملجم مرادی، بَرَک بن عبیدالله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی شد تا با لباس احرام نقشهی قتلِ قَتال العرب را بکشند!
هنوز کینه جنگ نهروان از درون سینه، بر قلبهای مُهر خاموشی خوردهشان چنگ میانداخت، علی صیدی نبود که در تورصیادان حقیری چون آنان بیفتد و خوب به این مسئله آگاه بودند، لذا مغزهای فرتوت و خشکیده از تعصبات جاهلانهشان به خنجر زدن از پشت حکم کرد و به انگیزه قتل علی(ع)، معاویه و عمروعاص هم پیمان شدند زیرا این 3تن را مسوول اصلی وضع اسفناک جامعه مسلمانان در آن زمان میدانستند؛ اجماع بین این 3تن خطای بزرگ و ناشی از نبود بصیرت حقیقی خوارج بود چرا که خدمات امام علی(ع) به اسلام و مسلمین از ابتدای تاریخ این دین بزرگ تا به آن لحظه، در برابر خودکامگیها و سلطنتپرستی معاویه و شیطان صفتی عمروعاص، قیاس مع الفارق بود.
ابن ملجم به کوفه میرسد
سال40هجری قمری است، علیرغم اینکه دو سالی از جنگ نهروان میگذرد اما هنوز لختههای خونِ کینه بر پیراهن تفکرات ابن ملجم دلمه بسته است؛ ابن ملجم مهمان مردان قبیلهاش کنده میشود اما نیت قتل مولا را همچنان زیر نقاب نماز شب و ترتیل قرآنش پنهان میدارد؛ صدای شیون زنان به گوش میرسد، ابن ملجم به بیرون میآید، جمعی از قبیله تیم الرباب به یاد کشتگان نهروانشان عزاداری میکنند، ابن ملجم در جستجوی آشنایی چشم میگرداند که چشمش ناگهان به دختری زیبارو اما شیطان صفت که یادگار شوم "شجنه" که از خوارج کشته شده نهروان بود میافتد.
ابن ملجمِ دیندارِ شبزندهدار، به چشمان سیاهی دل و دین میبازد اما قطام که از آتش کینه کشته شدن پدر و برادرش در جنگ نهروان، شعله میبارید، ابن ملجم را تنها به شرط مهریه 3000هزار درهم، یک کنیز، یک غلام و خون مولی الموحدین علی بن ابیطالب(ع) وعده قبولی خطبه نکاح میدهد.
شب واقعه
کوچه، پیراهنش را به شب گره زده است؛ چشمها به خوابی عمیق آرام گرفته و تنها نفسِ شوم قُطام است که بر شمشیر ابن ملجم بیقراری میکند؛ سُرمهدانش را بلند و به چشمانش خطی از سیاهی میکشد، ابن ملجم ترسش را زیر نقابش پنهان کرده است، قطام کف پاهایش را در ظرف حنا میگذارد و حنا میبندد اما ناگهان دستانش به لرزه میافتد، دندان بر هم میفشارد و رو به ابن ملجم میگوید:" این دستان عروسِ توست اما جز به خونِ حیدرکرار آذین نخواهم بست!"
معدن نور شکافته میشود
علی از کوفیان و کوفیان از علی خسته شدهاند چرا که علی حقیقتی است که بر ارواح دروغگوی کوفیان سنگینی میکند، همانهایی که مولا آنان را همیشه "اشباه الرجال"میدانست، سایههایی که از مردانگی تنها ظاهرش را به ارث بردهاند.
قدمهای معطر مولا بر کوچههای مسیر خانه تا مسجد کوفه منت میگذارد، سحرگاه است و سر امام از بوی خدا سرشار است؛ دقایقی بیش تا طلوع اذان حقیقت نمانده است؛ ابن ملجم و شمشیر زهرآلودش پشت ستون مسجد در آغوش هم به خواب رفتهاند و شیطان حوالی نور و تاریکی در اضطراب است.
دستانِ مولا شانه ابن ملجم را برای ادای نماز تکان میدهد، بوی پیامبر در مشام صبح لانه میکند اما شیطان با پوست و گوشت و استخوانش درآمیخته است؛ تمام خفتگان مسجد به هوش میشوند، تمام در راه ماندگان از راه میرسند ، کوفه بیدار است، صدای تکبیر سردار اسلام خمیازه صبح را میشکند، امتداد "الله اکبر" شیر خدا ، بند بند قلب ابن ملجم را میشکافد، دستانش به لرزه افتاده، " سبحان ربی العظیم و بحمده"، شیطان زجه میزند، "سبحان ربی الاعلی و بحمده" ، شیطان بر دستان ابن ملجم بوسه میزند، شمشیرش را بالا میآورد و با پایین آمدنش کوفه سراسر نور میشود؛ براستی که پیروز نهایی کیست؟
و صدای مولا در محراب میشکفد: "فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة".
تاریخ تکرار میشود و این حقیقتی غیرقابل انکار است چرا که مثال عینی آن را به چشم خود دیدهایم؛ شعار خوارج " لا حکم الا لله" بود و پرچم داعش نیز مزین به اعتقادِ لاالهالا الله محمدرسولالله؛ خوارج و داعش هر دو ادعا داشتند که حاکمیت تنها از آنِ خداست و هر حاکمی که به نام خدا بر زمین حکومت میکند باید کنار برود تا آنها روی کار بیایند!
خوارج امام علی(ع) را مانع کار خود میدانستند و داعش، حکومتهای اسلامی ایران، عراق، سوریه و لبنان را!
تعریف خوارج از اسلام ظواهر آن مانند التزام به انجام به موقع واجبات و ترک محرمات و قرآن کلید احتجاج آنها بود که همیشه از چندبعدی بودن مفهوم آیات این کتاب شریف در راستای پیشبرد اهداف واهی خود استفاده میکردند، داعش نیز با همین تفکرات در دل سرزمینهای اسلامی ریشه دواند و مانند خوارج، ثمر نداده خشکید.
انتهای پیام/ر