با نازکشان زائران حرم اباعبدالله/ خادمانی که خاک پای زائران را توتیای چشم میکنند
یک روزهایی هست که غوغای غم بر دل آوار میشود و آدم با زیر و زبر کردن دنیا دنبال مرهم میگردد، آن وقتهایی که فقط دلت حرم و بغض میخواهد یا صدای سایش کفشها بر سینه جاده، ولی دست نمیدهد و غم تا بیخ دل جا باز میکند، بعد از یک جایی که فکرش را نمیکنی آبی بر آتش شعلهور دلت میپاشند و پیغام خدمت به همان پاهای بیقرار جاده عشق و زوار حرم الهام میشود.

یک روزهایی هست که غوغای غم بر دل آوار میشود و آدم با زیر و زبر کردن دنیا دنبال مرهم میگردد، آن وقتهایی که فقط دلت حرم و بغض میخواهد یا صدای سایش کفشها بر سینه جاده، ولی دست نمیدهد و غم تا بیخ دل جا باز میکند، بعد از یک جایی که فکرش را نمیکنی آبی بر آتش شعلهور دلت میپاشند و پیغام خدمت به همان پاهای بیقرار جاده عشق و زوار حرم الهام میشود.
خبرگزاری فارس-همدان؛ سولماز عنایتی: یک روزهایی هست که غوغای غم بر دل آوار میشود و آدم با زیر و زبر کردن دنیا دنبال مرهم میگردد، آن وقتهایی که فقط دلت حرم و بغض میخواهد یا صدای سایش کفشها بر سینه جاده، ولی دست نمیدهد و غم تا بیخ دل جا باز میکند، بعد از یک جایی که فکرش را نمیکنی آبی بر آتش شعلهور دلت میپاشند و پیغام خدمت به همان پاهای بیقرار جاده عشق و زوار حرم الهام میشود.
نمنم میشوی خادم، از همانهایی که غبار سر و صورت عاشقان کوی حسین را میزدایند و تاول ضماد میزنند، از همانهایی که با عشق و مشایعت استکان کمرباریک، چای لبدوز و لبسوز پیشکش میکنند؛ از همانهایی که گرد کفشِ جاده دیده را پاک و سرمه چشم میکنند.
وقتی خادم شدی دیگر دلت رضا نمیدهد نوکری در آستان آقا را با چیزی عوض کنی؛ حتی پا روی دل و همهمه بیابان ترک برداشته میگذاری و قامت خدمت میبندی درست مثل بچههای ایستگاههای صلواتی همدان.
زائرسرایی که در دل غم بیرون آمد
یک یا حسین و به برکت نام یک شهید، یعنی حاج حسین همدانی یکی از بزرگترین مراکز خدماتدهی به زائران حسینی در همدان جان گرفت، راستش قصهاش شیرین است و کلمه به کلمهاش اعجاز.
نامش را گذاشتند «زائرسرای بچههای همدان»؛ انگاری قرار است همه بدانند بچههای همدان پای کار حسین(ع) میایستند تا جایی که خاک پای زوار را سرمه چشمشان میکنند و به اصطلاح قدیمیها کفش جفتکنی در خانه ارباب را توفیق میدانند.
ولی از حق نگذریم نام «زائرسرای بچههای همدان» در عین سادگی پرطمطراق است و مایه مباهات که قطع به یقین داستانی عجیبی در نیمه پنهان آن نهفته است؛ رد رمز و راز زائرسرا را میگیرم و به روستای گراچقا که حتما سهمی در تشکیل این زائرسرا دارد میرسم.
پرسونپرسون از حامد بیگلری، مسؤول زائرسرای بچههای همدان، سراغ میگیرم؛ مسؤولی که خشت اول این موکب را غم و حسرت جاماندگان حماسه اربعین میداند، افسوسی که باز هم به حسین و زوار حسین ختم و این زائرسرا علم میشود.
هر چند حالا دیگر گپوگفتمان رنگ و بوی حسرت ندارد آخر خدمت در آستان ارباب هم کمتر از ثواب زیارت نیست؛ بیوقفه از روزهای نخست و پیشینه این موکب میپرسم و او میگوید: «پس از شهادت حاج حسین همدانی و در زمستان سال ۹۴ بود که عدهای از رفقا در غم و اندوه جاماندن از پیادهروی اربعین و زیارت امام حسین بودیم، در کنج عزلت یکباره به ذهن یکی از بچهها رسید و گفت حالا که زیارت کربلا نصیبمان نشده کاری کنیم تا کمی از این دلتنگی رفع شود، بعد چادری در پارک نواری میدان فرودگاه همدان برپا و با چایی از زائران اباعبدالله پذیرایی کردیم.
برای این کار یک اطلاعرسانی کوچک در سطح روستای گراچقا انجام دادیم که هر کسی دوست دارد کمک دهد، یک بررسی هم برای آنچه نیاز داشتیم انجام دادیم، دردسرتان ندهم در نهایت دیدیم سیل عظیم مردم عاشق پای کار آمدند، حتی یکی گفت که چند گونی سیبزمینی میدهد تا غذایی هم در کنار چای توزیع کنیم و همین اتفاقات بنیادی شد تا سه وعده غذایی صبحانه، ناهار و شام را هم در خدمت زائران باشیم.
کمکم کار گسترده شد و چادر را به شکلی تقسیمبندی کردیم که قسمتهای مختلفی برای اسکان و استراحت زائران داشته باشد و بعد با همت بچههای روستا و شیفتبندی ارائه خدمات را آغاز کردیم.»
بیگلری یک جمله طلایی دارد و مرتب تکرار میکند «کار برای امام حسین خستگی ندارد»؛ راست میگفت همه عاشقانه هر چه دارند پیشکش زوار آقا میکنند بنابراین وقتی اربعین ۹۵ از راه میرسد بچههای اهل کار فرهنگی همدان هم پا به کار میشوند و به همت آنها جرقهای در شهر زده میشود و ایستگاههای صلواتی بیشتر از قبل رونق میگیرد.
او بر گسترش فعالیت ایستگاه صلواتی شهید حاج حسینی همدانی در سال ۹۵ و بعد از آن سخن به میان میآورد و میافزاید: «امسال هم مثل هر سال تا ۲۸ شهریورماه یعنی چند روز بعد از اربعین در محل همیشگی زائرسرا یعنی میدان سردار شهید حاج حسین همدانی خدماتدهی میکنیم و طبق برنامهریزی روزانه برای ۲ تا ۳ هزار نفر در هر وعده، غذا در نظر گرفتیم که مجموعاً به ۶ تا ۷ هزار پرس غذا میرسد، حتی میان وعده هم هست و البته اگر آمار زائر بیشتر شود تعداد غذا هم بالا میرود، راستی در کنار این خدمات، پذیرای و اسکان شبانهروزی، سرویس بهداشتی و حمام برای زائران در نظر گرفته شده است.
بعد هم کارهایی مثل آرایشگری مردانه، خیاطی، تعمیرات موبایل، تعمیرات خودرو، کفاشی و ...
همه ساعته صلواتی ارائه میشود و از همه مهمتر تا میتوانیم حرمت زائر نگه میداریم.»
بیگلری از خرج و مخارج حرف میزند و اضافه میکند: «از همان سال اول تا به حالا تأمین مباحث مالی بر عهده مردم روستای گراچقا بوده و همه هزینههای خورد و خوراک و ساخت و ساز را مردم تامین کردند؛ اگرچه تمام کمکهایی که ارگانهای دولتی میدهند، کمکهای زیرساختی است و از بابت قدردان آنها هستیم.»
امزاجرد، میعادگاهی برگزیده شده/سفیرانی که با خود موکب آوردند
دلشان لک زده تا پیاده از نجف یکی یکی عمودها را بشمارند و برسند به عمود ۱۴۵۲ و خود را در دریای بیکران بینالحرمین غرق کنند؛ بعد دست بر سینه بگذارند و تا کمر خم شوند و یک جوری عقب عقب بیایند که حرمت علمدار هم حفظ شود.
اصلا دلشان لک زده برای آن دو راهی عاشقی که اول خدمت کدام برادر برسند، راه کج کنند به سمت سقای دشت نینوا و اذن ورود به بارگاه حضرت شاه را بگیرند و یا نه از همان ابتدا قدم در بارگاه حضرت یار بگذارند و سپس رخصت زیارت برادر کوچکتر را طلب کنند؟
ولی انگاری ندایی پررنگترست، پس میمانند تا کفش زائران جفت کنند و به هر قدم بسپارند خاکساری را با خود تحفه ببرد در جاده عشق، یعنی به احترام عمه سادات خادمی زائران برادرانش را در ۱۰ کیلومتری همدان و در روستای امزاجرد از آن خود کردند آن هم ۲۴ ساعته و شبانهروزی.
یدالله عظیمی، مسؤول موکب بیبی زینب روستای امزاجرد که چند سالی است کفش جفت میکند و ناز قدمهای زوار اباعبدالله را میکشد، قدمت برپایی این ایستگاه صلواتی را در ایام منتهی به اربعین ۶ ساله میداند و میگوید: «سال ۹۵ بود که چند زائر وارد روستا شده و دقالباب کردند و اتاقکی برای استراحت خواستند؛ این جرقه اولیه راهاندازی موکب شد، از فردای همان روز با شور و مشورت اهالی این موکب را علم کردیم چون این زائران سفیرانی بودند که پیام آورده بودند.
همه اهالی پای کار آمدند و تمام هزینهها را تأمین کردند، امسال هم ۳۰۰ خادم به صورت شیفتی و شبانهروز در موکب خدماترسانی میکنند و ۱۵۰ خانم هم در داخل روستا مشغول آشپزی هستند و سه وعده غذا صبحانه، ناهار و شام در این موکب به زائران ارائه میشود.
میانه وعده و چای هم ۲۴ ساعته در اختیار همه قرار دارد، به مسائل بهداشتی هم توجه شده و چند چشمه سرویس بهداشتی تدارک دیدیم، امکان اسکان زائران هم که در داخل روستا فراهم است، اما شوق خدمت به زوار به پخت نان خانگی محلی و روستایی رسیده و روزانه ۲۰۰ قرص نان محلی پخت میشود.»
او بعد از شماردن خدمات اسکان و پذیرایی از فعالیتهای فرهنگی و اقدامات جانبی خلاقانه ایستگاه صلواتی اربعین حسینی خبر میدهد و میافزاید: «امسال با چاپ بروشورهایی حاوی مطالب مرتبط با اربعین و مکتب امام حسین در خدمت زائران هستیم، البته تعدادی هم خدمات اجتماعی مثل تبیین زندگی به سبک ایرانی اسلامی و مباحث خانواده و فرزندآوری را در دیدار چهره به چهره به زائران ارائه میدهند ناگفته نماند پیش از این ایام دورههای آموزشی را گذراندند.»
راستش حرف دل آقای عظیمی و خادمان موکب بیبی زینب(س) خیلی شنیدنی است، آنها در تب و تاب دوری میسوزند اما در بحبوحه زیارت حرم ارباب خود را جزئی از لشکر امام حسین میدانند، او در این باره میگوید: «ما هم عاشق امیر بیسر هستیم و دلتنگ کربلا ولی خودمان را عضوی از این لشکر و پشتیبان آن میدانیم تا این پیادهروی جهانی به خوبی برگزار شود، خصوصا که وقتی به زوار خدمت میکنیم حال و هوای زائران را داریم.
و حالا در پایان امتیاز خاص ایستگاه صلواتی امزاجرد در خادمی آقا، ما یکدست همه اهالی روستا دل به خدمت زائران اباعبدالله خوش کردیم، اینجا سر و دست میشکنند تا ساعتی نوکر زوار باشند.»
انتهای پیام/89033/