مداحی که 15 سال، هر شب جمعه کربلاست/ کریمپور: با حضرت عباس معامله کردم و از مرز بسته عبورم داد!
فارس
|
فرهنگی و هنری
|
یکشنبه، 16 مرداد 1401 - 02:32
فریدون کریم پور میگوید: یکبار در حرم حضرت عباس(ع) خیلی ساده و بیآلایش به حضرت گفتم: تو که داری به من محبت میکنی و ماهی دو سه بار به من اجازه میدهی و گاهی هم ۱۵ ـ ۱۶ روز میمانم، یک کاری کن من هر شب جمعه پیش شما باشم!

خلاصه خبر
فریدون کریم پور میگوید: یکبار در حرم حضرت عباس(ع) خیلی ساده و بیآلایش به حضرت گفتم: تو که داری به من محبت میکنی و ماهی دو سه بار به من اجازه میدهی و گاهی هم ۱۵ ـ ۱۶ روز میمانم، یک کاری کن من هر شب جمعه پیش شما باشم!
خبرگزاری فارس ـ حوزه مسجد و هیأت ـ امیرحسین کسائی: محفل روضههای شب جمعه در کربلای معلی چند سالی است که با حضور زائران ایرانی برگزار میشود.
زمانی که قهرمان جهان و المپیک شده بودم، افتخار خوبی برای کشور، برای مردم، برای خانواده و خودم بود، اما وقتی که پایم به زیارت سیدالشهدا(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) به لطف امام زمان(عج) باز شد و زیاد به زیارت میرفتم، روزی در حرم حضرت عباس(ع) گفتم من فکر میکردم قهرمان جهان و پارالمپیک شدن چه لذت و افتخاری دارد، اما خدا شاهد است همین که الان با تمام وجود روبروی حرمت میگویم السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یا ابوالفضل!
مداح شدنم در سفرها به مسجد مقدس جمکران رقم خورد
هر زیارتی رفتم، روضه برپا کردم
در آن زمان گریه، روضه، عزاداری، دست زدن و بوسیدن حرم قدغن بود.
در حرم حضرت عباس(ع) گفتم من فکر میکردم قهرمان جهان و پارالمپیک شدن چه لذت و افتخاری دارد اما خدا شاهد است، من تمام مدالهایم را در مقابل مدالِ غلامی در خانه آقا ابوالفضل(ع) چیز بیارزشی و مانند یک تَشتک میدانم
در حرم امیرالمومنین(ع) که همراه با بچههای قم بودم، با اینکه استخبارات هم دور تا دور ضریح بود، گفتم من یک زمزمهای را میگویم و شما پشت سر من تکرار کنید.
بعد گفتم مولا مولا علی!
مولا مولا علی!
با این زمزمه من را نشان کردند که دستگیرم کنند و وِلوِلهای داخل حرم و دور ضریح شروع شد و آنها نمیتوانستند داخل حرم به ما حمله کنند و من متوجه شدم که اینها میخواهند من را بیرون از حرم بگیرند!
در آن سفر در کربلا روضه گرفتم که باز در حرم امام حسین(ع) من را زدند، اما خیلی فضا و حال قشنگی داشتیم.
در آن سفر قبل از نماز صبح، به کلیددار حرم حضرت عباس(ع) یک انعامی دادیم و گفتیم شما اجازه بدهید ما یک گروهی داخل برویم.
آن زمان تا صبح در حرم حضرت عباس(ع) صفا کردیم!
من مکه رفتم روبروی خانه خدا، دم کُلمنهای آب روضه میگرفتم.
برای من راحت نبود که بقیع بروم ولی روضه نخوانم.
نمیتوانستم و وجودم آرام نبود، پیش حضرت امالبنین(س) روضه خواندم.
بعد از فوت برادرم، دو رکعت نماز شکر خواندم!
به همه میگویم اگر خدا، آبرو، دین، آخرت، دنیا، اولاد خوب میخواهید در زیر سایه سیدالشهدا(ع) و گریه بر آقا اباعبدالله(ع) به دست میآید.
مگر زمانی که ارباب ما، زندگی و اولاد و خودش را در درگاه الهی داد، از خدا گله کرد؟
من مکه رفتم روبروی خانه خدا، دم کُلمنهای آب روضه میگرفتم.
برای من راحت نبود که بقیع بروم، ولی روضه نخوانم
من برای سلامتی برادرم در مسجد جمکران نذر میدادم.
خدا عزیز من را گرفت، به خدا قسم با گریه رفتم دو رکعت نماز شکر خواندم.
السلام علیک یا اباعبدالله!
عزاداریها در حرمها را به اذن حضرت ابوالفضل(ع) راه انداختم.
آن زمان عراقیها در حرم بلد نبودند مراسم بگیرند، چون صدام آنها را در خفا گذاشته بود و آنها هم در خانههایشان مراسم میگرفتند و جلسه رسمی و با جمعیت نداشتند که بتوانند مدیریت کنند؛ به این جهت میگویم بلد نبودند.
برای اولینبار در حرم روضه میگرفتم و اینها دور جلسه من میآمدند و بعد به مرور کنار جلسه من، جلسه گرفتند.
عراقیها من را به این عنوان میشناختند که این مداح در حرم امام حسین(ع)و حرم حضرت عباس(ع) و بینالحرمین مداحی میکند.
دسته راه میانداختم و از این حرم به آن حرم میرفتم.
ماهی ۲ـ ۳ بار به کربلا میآمدم، یکبار در حرم حضرت عباس(ع) به حضرت خیلی ساده و بیآلایش گفتم تو که داری به من محبت میکنی و ماهی دو سه بار به من اجازه میدهی و گاهی هم ۱۵ ـ ۱۶ روز میمانم، یک کاری کن من هر شب جمعه پیش شما باشم!
من آدم خوبی نیستم، آقای من ارباب خوبی است!
من با حضرت ابوالفضل(ع) خیلی راحتم!
اگر اعتماد نباشد یعنی به ارباب شک کنی به مسیرت دیرتر میرسی.
من با حضرت ابوالفضل(ع) کتابی صحبت نمیکنم،چون حواسم به کتاب و کاغذ پرت میشود یعنی در حرم سراغ زیارتانه و کتاب نمیروم.
یکدفعه به خودم آمدم دیدم الحمدلله آقا در رحمتش را باز کرد و اجازه داد که هرشب جمعه زائر باشم.
من آدم خوبی نیستم، آقای من ارباب خوبی است!
اینها معجزه حضرت ابوالفضل(ع) است.
در کربلا حکومت نظامی بود اما حضرت ابوالفضل(ع) من را به حرم میبرد و برمیگرداند.
اگر اعتماد نباشد یعنی به ارباب شک کنی به مسیرت دیرتر میرسی.
هیچ وقت به این فکر نکنید من چگونه میروم بلکه این فکر کنید که ارباب من کیست؟
به ارباب من بچسبید.
از زیارت حضرت ابوالفضل(ع) و امام حسین(ع) معرفت پیدا کنید.
در همه ایام حضرت عباس(ع) من را میبرد و میآورد.
در مسیری که میروم با من افرادی را میفرستد که در فرودگاه نجف دیپورت میشوند.
من به کسی احتیاجی ندارم جز حضرت عباس(ع).
وقتی به کربلا میآیید، یاد امام زمان(عج) کنید
در کربلا چه دعا و خواستهای دارید؟
این را بردار و حواست را به خودت و حضرت ابوالفضل(ع) جمع کن.
در این شعرها باید مواظب باشیم که دشمن سوءاستفاده نکند و دقت کنیم آن چیزی که ارباب میخواهد، انجام دهیم.
امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) وسیله رسیدن من به خدا هستند.
خبرگزاری فارس ـ حوزه مسجد و هیأت ـ امیرحسین کسائی: محفل روضههای شب جمعه در کربلای معلی چند سالی است که با حضور زائران ایرانی برگزار میشود.
زمانی که قهرمان جهان و المپیک شده بودم، افتخار خوبی برای کشور، برای مردم، برای خانواده و خودم بود، اما وقتی که پایم به زیارت سیدالشهدا(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) به لطف امام زمان(عج) باز شد و زیاد به زیارت میرفتم، روزی در حرم حضرت عباس(ع) گفتم من فکر میکردم قهرمان جهان و پارالمپیک شدن چه لذت و افتخاری دارد، اما خدا شاهد است همین که الان با تمام وجود روبروی حرمت میگویم السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یا ابوالفضل!
مداح شدنم در سفرها به مسجد مقدس جمکران رقم خورد
هر زیارتی رفتم، روضه برپا کردم
در آن زمان گریه، روضه، عزاداری، دست زدن و بوسیدن حرم قدغن بود.
در حرم حضرت عباس(ع) گفتم من فکر میکردم قهرمان جهان و پارالمپیک شدن چه لذت و افتخاری دارد اما خدا شاهد است، من تمام مدالهایم را در مقابل مدالِ غلامی در خانه آقا ابوالفضل(ع) چیز بیارزشی و مانند یک تَشتک میدانم
در حرم امیرالمومنین(ع) که همراه با بچههای قم بودم، با اینکه استخبارات هم دور تا دور ضریح بود، گفتم من یک زمزمهای را میگویم و شما پشت سر من تکرار کنید.
بعد گفتم مولا مولا علی!
مولا مولا علی!
با این زمزمه من را نشان کردند که دستگیرم کنند و وِلوِلهای داخل حرم و دور ضریح شروع شد و آنها نمیتوانستند داخل حرم به ما حمله کنند و من متوجه شدم که اینها میخواهند من را بیرون از حرم بگیرند!
در آن سفر در کربلا روضه گرفتم که باز در حرم امام حسین(ع) من را زدند، اما خیلی فضا و حال قشنگی داشتیم.
در آن سفر قبل از نماز صبح، به کلیددار حرم حضرت عباس(ع) یک انعامی دادیم و گفتیم شما اجازه بدهید ما یک گروهی داخل برویم.
آن زمان تا صبح در حرم حضرت عباس(ع) صفا کردیم!
من مکه رفتم روبروی خانه خدا، دم کُلمنهای آب روضه میگرفتم.
برای من راحت نبود که بقیع بروم ولی روضه نخوانم.
نمیتوانستم و وجودم آرام نبود، پیش حضرت امالبنین(س) روضه خواندم.
بعد از فوت برادرم، دو رکعت نماز شکر خواندم!
به همه میگویم اگر خدا، آبرو، دین، آخرت، دنیا، اولاد خوب میخواهید در زیر سایه سیدالشهدا(ع) و گریه بر آقا اباعبدالله(ع) به دست میآید.
مگر زمانی که ارباب ما، زندگی و اولاد و خودش را در درگاه الهی داد، از خدا گله کرد؟
من مکه رفتم روبروی خانه خدا، دم کُلمنهای آب روضه میگرفتم.
برای من راحت نبود که بقیع بروم، ولی روضه نخوانم
من برای سلامتی برادرم در مسجد جمکران نذر میدادم.
خدا عزیز من را گرفت، به خدا قسم با گریه رفتم دو رکعت نماز شکر خواندم.
السلام علیک یا اباعبدالله!
عزاداریها در حرمها را به اذن حضرت ابوالفضل(ع) راه انداختم.
آن زمان عراقیها در حرم بلد نبودند مراسم بگیرند، چون صدام آنها را در خفا گذاشته بود و آنها هم در خانههایشان مراسم میگرفتند و جلسه رسمی و با جمعیت نداشتند که بتوانند مدیریت کنند؛ به این جهت میگویم بلد نبودند.
برای اولینبار در حرم روضه میگرفتم و اینها دور جلسه من میآمدند و بعد به مرور کنار جلسه من، جلسه گرفتند.
عراقیها من را به این عنوان میشناختند که این مداح در حرم امام حسین(ع)و حرم حضرت عباس(ع) و بینالحرمین مداحی میکند.
دسته راه میانداختم و از این حرم به آن حرم میرفتم.
ماهی ۲ـ ۳ بار به کربلا میآمدم، یکبار در حرم حضرت عباس(ع) به حضرت خیلی ساده و بیآلایش گفتم تو که داری به من محبت میکنی و ماهی دو سه بار به من اجازه میدهی و گاهی هم ۱۵ ـ ۱۶ روز میمانم، یک کاری کن من هر شب جمعه پیش شما باشم!
من آدم خوبی نیستم، آقای من ارباب خوبی است!
من با حضرت ابوالفضل(ع) خیلی راحتم!
اگر اعتماد نباشد یعنی به ارباب شک کنی به مسیرت دیرتر میرسی.
من با حضرت ابوالفضل(ع) کتابی صحبت نمیکنم،چون حواسم به کتاب و کاغذ پرت میشود یعنی در حرم سراغ زیارتانه و کتاب نمیروم.
یکدفعه به خودم آمدم دیدم الحمدلله آقا در رحمتش را باز کرد و اجازه داد که هرشب جمعه زائر باشم.
من آدم خوبی نیستم، آقای من ارباب خوبی است!
اینها معجزه حضرت ابوالفضل(ع) است.
در کربلا حکومت نظامی بود اما حضرت ابوالفضل(ع) من را به حرم میبرد و برمیگرداند.
اگر اعتماد نباشد یعنی به ارباب شک کنی به مسیرت دیرتر میرسی.
هیچ وقت به این فکر نکنید من چگونه میروم بلکه این فکر کنید که ارباب من کیست؟
به ارباب من بچسبید.
از زیارت حضرت ابوالفضل(ع) و امام حسین(ع) معرفت پیدا کنید.
در همه ایام حضرت عباس(ع) من را میبرد و میآورد.
در مسیری که میروم با من افرادی را میفرستد که در فرودگاه نجف دیپورت میشوند.
من به کسی احتیاجی ندارم جز حضرت عباس(ع).
وقتی به کربلا میآیید، یاد امام زمان(عج) کنید
در کربلا چه دعا و خواستهای دارید؟
این را بردار و حواست را به خودت و حضرت ابوالفضل(ع) جمع کن.
در این شعرها باید مواظب باشیم که دشمن سوءاستفاده نکند و دقت کنیم آن چیزی که ارباب میخواهد، انجام دهیم.
امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) وسیله رسیدن من به خدا هستند.