نفوذ لیبرالیسم و ورود تکنوکراتها به اقتصاد هنر را جدی بگیریم
مهر
|
فرهنگی و هنری
|
جمعه، 03 تیر 1401 - 10:24
سعید فلاحفر معتقد است هشدارهای حضرت امام(ره) در خصوص نفوذ عملی لیبرالیسم و ورود تکنوکراتها به عرصه هنر و اقتصاد هنر، بیش از پیش به همین روزها مربوط میشود.

خلاصه خبر
به گزارش خبرنگار مهر، سعید فلاح فر پژوهشگر حوزه هنر و هنرمند عکاس در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده، به بررسی نفوذ عملی لیبرالیسم و ورود تکنوکرات ها به عرصه هنر و اقتصاد هنر پرداخته است که مشروح آن را میخوانید.
سادهترین نتیجه این تفکرات؛ نوعی اشرافیت غیرایرانی در هنر بود که جای مشخصات ذاتی هنر را میگرفت و متأسفانه در سطح وسیعی منجر به نتیجه شد.
هنر که بعد از قرنها توانسته بود از میان دربار و قدرت و پول و اشرافیت، خود را به جامعه برگرداند، سمت و سوی اشرافیت گرفت و به ویژه از دست طبقه متوسط که گروه فعال مخاطب هنر محسوب میشوند دور شد.
تعریف منفعت طلبانه از عبارت «حرفه ای» گری و تورم مفهوم کالایی هنر، جای سایر مشخصههای ضروری هنر را پر کرد.
جاذبه پول و ثروت توانست بخش عمدهای از کارگزاران، مدیران هنری و حتی قاطبه هنرمندان را وسوسه کند.
متأسفانه پشت پرده و اتاق برنامه این تفکرات، توانست تحلیل و قضاوت جامعه هنری را به دو دسته تقسیم کند؛ اول کسانی که دلسوز هنر و هنرمندان هستند و قصد دارند با شیوههای اقتصادی لیبرالیسم، معیشت و منافع اقتصادی اهالی هنر را تأمین کنند و دوم مخالفانی که حامی فقر و ریاضت در هنر هستند و مانع رفع مشکلات اقتصادی هنر.
بدیهی است که این دوقطبی عوامانه میتواند به چه شرایط و واکنشهایی منجر شود.
نفوذ عملی لیبرالیسم و ورود تکنوکراتها به عرصه هنر و اقتصاد هنر
مباد که وسوسه منافع عدهای از سرمایه داران و جلب عوامانه هنرمندان، سپهر هنری کشور را دوباره به دامن چنین افکاری بکشاند.
این گفتار به معنی تائید اقتصاد منقبض چپ نیست، بلکه به معنی مخالفت با آزادیهای اجتماعی و تمام اجزا و اصول لیبرالیسم نیست.
مخالف کسب درآمد و به ویژه تولید ثروت در حوزه فرهنگ و هنر یا توصیه به محدودیت فعالیت بخش خصوصی نیست.
طبیعی است بخش خصوصی برای کسب درآمد تلاش میکند که در یک اقتصاد سالم باید امکان آن فراهم باشد.
در واقع در حوزه فرهنگ و هنر هم؛ بخش خصوصی باید تولید درآمد کند و بخش دولتی دور از آسیبهای مورد اشاره شرایط را برای شکوفایی و تولید ثروت ملی مهیا نماید.»
سادهترین نتیجه این تفکرات؛ نوعی اشرافیت غیرایرانی در هنر بود که جای مشخصات ذاتی هنر را میگرفت و متأسفانه در سطح وسیعی منجر به نتیجه شد.
هنر که بعد از قرنها توانسته بود از میان دربار و قدرت و پول و اشرافیت، خود را به جامعه برگرداند، سمت و سوی اشرافیت گرفت و به ویژه از دست طبقه متوسط که گروه فعال مخاطب هنر محسوب میشوند دور شد.
تعریف منفعت طلبانه از عبارت «حرفه ای» گری و تورم مفهوم کالایی هنر، جای سایر مشخصههای ضروری هنر را پر کرد.
جاذبه پول و ثروت توانست بخش عمدهای از کارگزاران، مدیران هنری و حتی قاطبه هنرمندان را وسوسه کند.
متأسفانه پشت پرده و اتاق برنامه این تفکرات، توانست تحلیل و قضاوت جامعه هنری را به دو دسته تقسیم کند؛ اول کسانی که دلسوز هنر و هنرمندان هستند و قصد دارند با شیوههای اقتصادی لیبرالیسم، معیشت و منافع اقتصادی اهالی هنر را تأمین کنند و دوم مخالفانی که حامی فقر و ریاضت در هنر هستند و مانع رفع مشکلات اقتصادی هنر.
بدیهی است که این دوقطبی عوامانه میتواند به چه شرایط و واکنشهایی منجر شود.
نفوذ عملی لیبرالیسم و ورود تکنوکراتها به عرصه هنر و اقتصاد هنر
مباد که وسوسه منافع عدهای از سرمایه داران و جلب عوامانه هنرمندان، سپهر هنری کشور را دوباره به دامن چنین افکاری بکشاند.
این گفتار به معنی تائید اقتصاد منقبض چپ نیست، بلکه به معنی مخالفت با آزادیهای اجتماعی و تمام اجزا و اصول لیبرالیسم نیست.
مخالف کسب درآمد و به ویژه تولید ثروت در حوزه فرهنگ و هنر یا توصیه به محدودیت فعالیت بخش خصوصی نیست.
طبیعی است بخش خصوصی برای کسب درآمد تلاش میکند که در یک اقتصاد سالم باید امکان آن فراهم باشد.
در واقع در حوزه فرهنگ و هنر هم؛ بخش خصوصی باید تولید درآمد کند و بخش دولتی دور از آسیبهای مورد اشاره شرایط را برای شکوفایی و تولید ثروت ملی مهیا نماید.»