رأس ساعت عاشقی از چهارباغ عباسی؛ دعوت از مشهد زیارت در اصفهان- اخبار اصفهان - اخبار استانها تسنیم
گروه استانها-دعوتنامهها از حریم ولی عشق آمده است، از مشهد، اما دلها اینجا در اصفهان به زیارت رضا شده است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، هر که باشی و هرکجا؛ حرف از عشق که در میان باشد، سر خم میکنی سوی یار.
او میگوید.
تو میشنوی!
تو میگویی، او اجابت میکند.
حتی به ذکر یک سلام.
پرده اول: دلهایی که ربوده شد
گذر، گذر فرهنگی است آن هم در چهارباغ عباسی.
یکی از دلرباترین خیابانهای شهر.
گذر فرهنگی چهارباغ چه آن زمان که " ژان شاردن" سیاح فرانسوی از پیادهرویاش میگفت، چه از همین زمان پیادهراه شدنش در دوران معاصر، همیشه میزبان بوده است و حالا این خیابان در دهه کرامت دوباره میزبان عاشقانی شده است که امامی رئوف دلشان را ربوده است در دلرباترین خیابان شهر.
حتی به ذکر یک سلام.
"السلام علیک یا علیابن موسیالرضا"
پرده دوم: حتما دعوتی در کار بوده است
اینجا به یقین؛ همه دعوت شدهاند.
همین که کسی گذرش به این پیادهراه افتاده است حتما به دعوت بوده.فرقی نمیکند به دنبال خبرهایی که شنیده، آمده است برای عرض یک ارادت یا نه، اصلا برای خوردن یک بستنی آمده باشد و یک دورهمی با دوستان و رفقا.همین که گذرش در این روزها به چهارباغ افتاده، حتما دعوتی در کار بوده است.
برخی قدمها را به یاد ورودی بابالجواد برمیدارند و برخی صحن انقلاب و سقاخانه.برخی از بست شیخ طوسی وارد میشوند و برخی حلقه میزنند دورهم در بست شیخ بهایی.
سرخم میکنند و از هر طرف سلام میدهند به امام رئوف.
پرده سوم: آمدم ای شاه پناهم بده
کمی بالاتر از شیخبهایی و روبهروی مدرسه علمیه امام صادق(ع)، غرفهها به ردیف کنار هم چیده شده است و خادمیارانی که خدمت میدهند به رهگذران، از سر عشق.چهارباغ شلوغ است و غرفهها شلوغتر.
گاهی برای عبور از جمعیت باید خودت را کنار بکشی و خطی اریب پیش بگیری؛ درست مثل شلوغهای شیرین حرم.
شرایط برای همه یکسان نیست.
عدهای اشک به پهنای صورتشان آمده و دیگرانی مات و مبهوت خیره شدهاند.
"محمدعلی کریمخانی" انگار بلندتر از همیشه میگوید" آمدم ای شاه پناهم بده ..."
پرده چهارم: وابسته امام رضا(ع) شدهام
میگوید "قلبم تند تند میزند." نه اینکه ترسیده باشد یا شتابزده در کار.
نام امام رضا(ع) را که میشنود، تپش قلبش از شدت علاقه بالا میرود.
این خاصیت عشق است.
عشقی که فاطمه هارونی، جوان نیمهشنوا را هر روز عصر به این گذر میکشاند و حضور در این حریم.
میخواهد برود.
برود به مشهد و از نزدیک امام را زیارت کند.
میگوید دیگر، نه صبری دارم نه تحملی برای انتظار.
وابسته امام رضا شدهام.خدا را شکر میکند که با سمعک میشنود.
خد را شکر میکند که حالا وسط این جمع و این شلوغی میتواند بدون واسطه ارتباط بگیرد و از وابستگیاش به امام بگوید...
پرده پنجم: دلی که به زیارت "رضا" شد
صدای عمو، عمو گفتنشان بلند است.
گاهی هم همدیگر را هول میدهند تا زودتر دستشان به دوربین برسد.
دوربین "واقعیت مجازی" که دست یکی از خادمیاران است و قرار بوده بچهها به صف باشند تا حرم امام رئوف را از داخل این دوربین ببینند و به یک زیارت مجازی بروند حتی برای چند ثانیه.
با یک پادرمیانی، بچهها به صف که؛ نه، اما نظم بهتری میگیرند تا دوربین یکی یکی دست به دست شود برای یک زیارت دلچسب هر چند کوتاه.
کودکان کار، کودکانی که به گفته خودشان تا به حال نه مشهد رفتهاند و نه زیارت امام غریب.
دخترها و پسرها، همه بستههای آدامس را به دست گرفتهاند تا از شلوغی چهارباغ فرصتی برای فروش پیدا کنند، اما چشمشان که به دوربین "واقعیت مجازی" میافتد، نه حواسشان به فروش است نه به سهمی که احیانا باید تا آخر شب تمام کنند.
پسرها بیشتر برای به دست آوردن دوربین جست و خیز میکنند.
به یکبار دیدن حرم، دلشان "رضا" نمیشود.
نوبت که به یکی از دخترها میرسد، بسته آدامس را زیر بغل میگذارد و دوربین را به چشمانش میچسباند تا از صفحه نمایش کوچک، همه چیز را ببیند.اسمش زهرا است.
میگوید" از امام رضا خواستم حال همه مسلمانان خوب باشد و هیچ جا فقیری نباشد!"
از نوع دعایش، میزان سختی که تحمل کرده است را خوب میشود فهمید.
حالا او هم مثل همه دوستانش توانسته است یک تجربه شبیهسازی شده از صحن و رواقهای حرم مطهر داشته باشد و حالا دلش "رضا" شده است به همین زیارت، از راه دور!
پرده ششم: رأس ساعت عاشقی
ساعت هفت عصر است و میدان امام حسین (ع) هم آرام آرام دارد رنگ جمعیت به خود میگیرد.
قرار روبهروی دیوار نگاره است.
دیوار نگارهای بزرگ که تصویر حرم حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) بر آن نقش بسته است.
هر لحظه به تعداد جمعیت افزوده میشود.
خادمان حرم مطهر رضوی هم حالا میهمان نصفجهان شدهاند.
با لباسها و پوششی یکدست.بوی عود، گل و صدای صلوات فضا را عطرآگین کرده است.
پرچم متبرک گنبد هم دست به دست خادمان میچرخد و مردم برای عرض ارادت سر خم میکنند و بوسه میزنند بر روی آن.
ساعت به هشت نزدیک میشود.
خادمان، زائران و مجاوران، مسیر را پیاده تا "آمادگاه" پیش میروند برای اعلام یک "آمادگی" جمعی رأس ساعت هشت، ساعت عاشقی!
برای ذکر یک سلام و صلوات خاصه به ساحت مقدس ولایت عشق!
پرده هفتم: چه گرامی است شأن شما
وقت، وقت اذان است.
بخشی از جمعیت، خود را به مدرسه علمیه امام صادق(ع) میرسانند برای اقامه نماز اول وقت آن هم در شام میلاد امام رضا (ع).
فضا عطر و بوی حرم را گرفته است و معماری مدرسه هم تو را به آن فضا نزدیکتر میکند.
مدرسهای با چهار ایوان و با سردری زیبا.
کاشیهای ریز و ظریف با خطوط نستعلیق بر زمینه لاجوردی باز تو را به ایوان مقصوره و صحن گوهرشاد میکشاند.حیاط، پر شده است از خادمان حرم رضوی و مردم.
صفهای نماز شانه به شانه بسته میشود.
چه شکوه و عظمتی دارد این میعاد.
ذکر صلوات خاصه دوباره در فضا پُر میشود.
چه شیرین است نامهای شما و چه گرامی است شأن شما!
پرده هشتم: زیارت سلام دارد، وداع دارد و البته امید به بازگشت
زیارت، زیارت است.
دور و نزدیک ندارد.
همین که دلت هوای حرم برداشت، همین که عطر حضور امام را احساس کنی یعنی زائر شدهای و چه چیزی از این بالاتر.اما همین که احساس کنی، زمان رفتن رسیده است، دلت؛ بیخود از خود تنگ میشود و اشک از چشمانت سرازیر.
عاشق، ناتوان است.
دلش جز به اذن یار به رفتن "رضا" نمیدهد!
اما؛ زیارت آداب دارد.
سلام دارد، وداع دارد و البته امید به بازگشت!
مرا امید وصال تو زنده میدارد
وگرنه هر دمم از هجرتوست بیم
انتهای پیام/174/ح