دیدار خدام رضوی با پهلوانی که افراد بسیاری را از زیر آوار بمباران رژیم بعث نجات داد + فیلم- اخبار خوزستان - اخبار استانها تسنیم
گروه استانها_ بعد از جنگ سراغ هیچ نهادی نرفتم و از هیچ کس کمک نخواستم. اما خداییش در این همه مدت هیچ مسئولی سراغی از من نگرفت. مردم گاهی در خیابان مرا میبینند و دستم را میبوسند و شرمندهام میکنند، اما مسئولین نه!.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از دزفول، از آن قد و قامت بلند و چهارشانه و سینه ی ستبرش، امروز جز یک تن بیمار در کنج خانه نمانده است.
مردی که هشت سال در دزفول نامش بر سر زبانها بود و وجودش مایه حیات مجدد مردمی که تا چند قدمی مرگ رفته بودند.
مردی که هشت سال زوربازویش را خرج نجات دادن مردمی کرد که زیر خروارها خاک و سنگ و آجر و آهن مانده بودند.
آوارهای ناشی از موشک های 12 متری رژیم بعثی که در کوچههای شش متری دزفول فرود میآمد.
مردی که سلامتیاش را داد تا آرامش را به دلهای مضطربی برگرداند که عزیزانشان زیر آوارها با مرگ دست و پنجه نرم میکردند و لبخند را برگرداند به لبهایی که اگرچه خانهشان ویران شده بود، اما خانوادهشان زنده میماندند.
مردی که در برابر غرشها و نعرهها و صدای مهیب موشکهای 12 متری عراق، خم به ابرو نمیآورد، امروز حتی تحمل شنیدن صدای زنگ خانهشان را ندارد و اعصابش به هم میریزد و حالش خراب میشود.
آثار دیدن مکرر صحنههای دلخراش و استشمام بوی خون وگاه تعفن پیکرهای زیرآوارمانده، شنیدن مداوم صدای توپ و موشک و جیغ و فریادهای آدمهای گرفتار در زیر آوار و شیون و مویههای عزیز از دست دادهها، سالها است که خودش را به صورت ناراحتیهای روحی و عصبی و خوابهای آشفته نشان داده است.
ثمرهی حمل آن همه مجروح و شهید، امروز شده است دردهای شدید پا و کمر و ستون فقرات.
دردهایی که امان از پهلوان گرفته است.
مردی که امروز نه کارت جانبازی دارد و نه پست و مقامی و سالهای سال در سرما و گرما با مسافرکشی نان روی سفرهی همسر و 5 دخترش گذاشت و امروز دیگر توان کارکردن هم ندارد.
«محمدعلی سرشیری» پهلوان سروقامت و نام آشنای دوران هشت سال دفاع مقدس، قهرمانی است که جوانان امروز دزفول یا نامش را نشنیدهاند و یا کمتر از او میدانند.
رادمردی که امروز گمنام و بیمار کنج خانه افتاده است و دیگر حتی نمیتواند پشت فرمان تاکسی زهوار در رفتهاش بنشیند و رزقی حلال روی سفره زن و بچه اش بگذارد.
«محمد علی سرشیری» قصهی پرفراز و نشیبی دارد که مثنوی هفتاد من است.
16 مهرماه 1359.
«22 ساله» است که اولین موشکهای فراگ 7، محلههای چولیان و کَتکَتان و سیاهپوشان و حوالی مخابرات را به تلی از خاک تبدیل میکند و 60 شهید و 200 مجروح به جا میگذارند و از آن روز «محمدعلی» میشود فرشته نجات.
پیچیدهترین آوارها هم در برابر ایمان و انگیزهی او کم میآورد و نام «سرشیری» به عنوان «ناجی» روی زبانها میافتد.
مردی که هشت سال در پایتخت مقاومت ایران برای نجات مردم، با آجرها و تیرآهنها و سنگها و شیشهها میجنگد و گاهی مردم «لودر» هم صدایش میکنند.
مردی که گاه شبها را با یک پتو در پیاده رو خیابان طالقانی دزفول صبح میکند که اگر عراق موشک زد، زودتر خودش را به محل حادثه برساند.
خودش میگوید آماری دستم نیست اما شاید قریب به 3000 نفر را که زیر آوارها و توی «شوادون»ها و … گرفتار بودهاند نجات دادهام.
مردی که با گذشت ایام، تبدیل میشود به یک امدادگر حرفهای.
کسی که مهارتی عجیب و مثال زدنی در یافتن محل مجروحان زیر آوار پیدا میکند و تخصصی بینظیر در نجات جان افراد گرفتار و حتی بسیاری از افراد را خود با تنفس مصنوعی، به زندگی برمیگرداند.
چهرهی او کم کم برای بچههای ارتش و پایگاه چهارم شکاری و بسیج هم شناخته شده میشود و کار به جایی میرسد که هرجا کار امداد رسانی گره می خورد، مردم فریاد میزنند :«سرشیری را خبرکنید»
مردی که وقتی خانهی خودش مورد اصابت موشک قرار میگیرد، همسرش را از زیر آوار بیرون میآورد و بلافاصله دوباره میدود سمت خانههای ویران شدهی دیگر، تا مردم را از زیر آوار بیرون بیاورد.
خاطرات محمدعلی سرشیری اگر چه هیچ وقت تبدیل به کتاب نشد، اما در دل مردم دزفول این خاطرات برای همیشه ثبت و ضبط است.خاطراتی که هر یک از دیگری شگفت انگیز تر است.
سرشیری میگوید: « با وجود این همه درد و بیماری امروز ، از گذشته ی خود پشیمان نیستم و با دیدن افرادی که از زیر آوار نجاتشان دادهام ، سراسر وجودم سرشار از شوق میشود.
من برای رضای خدا کار کردم و چشمداشتی نداشتم.
بهترین مزدم قرآنی است که از دفتر امام خمینی(ره) برایم هدیه فرستادند.
از خدا میخواهم آن همه تلاش را برایم به عنوان ذخیره نگه دارد و امید پاداش در آخرت را دارم».
سرشیری میگوید: « بعد از جنگ سراغ هیچ نهادی نرفتم و از هیچ کس کمک نخواستم.
اما خداییش در این همه مدت هیچ مسئولی سراغی از من نگرفت.
مردم گاهی در خیابان مرا میبینند و دستم را میبوسند و شرمندهام میکنند، اما مسئولین نه!
هیچکدامشان از وضع من خبر ندارند.
هر چند که امید من همیشه به خدا بوده و هست»
به گزارش تسنیم، مردی که هرگاه کسی را زنده از زیر آوار بیرون می آورد، از شوق گاهی بالا و پایین می پرد و وقتی با لباسهای خونین و پاره به خانه میرود، با آن هیبت مردانه، کنجی مینشیند و از داغ پیکرهایی که از زیر آوار بیرون آورده است، زار میزند.
خدام آستان قدس رضوی که برای برگزاری کاروان زیر سایه خورشید وارد شهرستان دزفول شده اند با یادگار هشت سال دفاع مقدس دیدار و گفت و گو کردند که در ادامه ویدئویی از حضور خدام امام رضا(ع) در خانه این یادگار هشت سال دفاع را مشاهده میکنید.
انتهای پیام/337/ش