بود و نبود زمینه و امکان زیست مومنانه در روزگار مدرن
مهر
|
فرهنگی و هنری
|
یکشنبه، 25 اردیبهشت 1401 - 09:47
زبان غالب بر همه زیستهای مومنانه و تجربههای زیسته مؤمنان زبان زندگیست.مراد از زبان زندگی زبان زنده است. زبان گرم تجربه زیسته انسان مؤمن است. این زبان زندگی بر زبان استدلال غالب و چیره است.

خلاصه خبر
اگر بپذیریم و امید بورزیم که پنجره امیدی همچنان گشوده است و هنوز جایی و مجالی برای زیست مومنانه دیده میشود؛ جای انسان مؤمن در چنین جامعه و جهان کمیت زده تحت سیطره و سروری کمیتها کجاست؟
چه نقشی را میتواند بر صحنه فرهنگ و زندگی انسان عالم مدرن بازی کند؟
ارمغانش برای انسان سرگشته و بیقرار روزگار مدرن چه خواهد بود؟
چه گرهی را میتواند از کار مردمان بگشاید؟
میتوان هم مدرن بود هم مومنانه زیست؟
مناسبت میان زیست مومنانه و «زیست اخلاقی» و «زیست معنوی» در روزگار مدرن چگونه میتواند باشد؟
زیست مومنانه لزوماً زیست اخلاقی و زیست معنوی را هم شامل میشود؟
به دیگر سخن انسان مؤمن لزوماً انسان اخلاقی و معنوی هم است؟
در سنتهای دینی خوانده و آموخته بودیم و باور داشتیم یک روز، روزِ خداست و روزهای دیگر روز زندگی.
به هر روی زیست مومنانه شروطی و قیودی و لوازمی دارد و اقتضائاتی را میطلبد.
مسئله انسان مؤمن
انسان مؤمن چگونه انسانیست؟
زیست مومنانه چگونه نحوه بودن و رسم زندگیست؟
ارمغانش برای انسان روزگار ما چیست؟
نخست آنکه عقیدهمندی و اعتقاد به سنت و آموزه این یا آن دین و مذهب لزوماً به معنای مؤمن بودن و بهرهمندی از زیست مومنانه نیست.
و اگر خدا و پیامبرش را اطاعت کنید از ثواب اعمال شما کاسته نمیشود، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.
(سوره حجرات / ۱۴)»
در منابع و متون دینی و عرفانی در وصف ایمان و زندگی مومنانه سخن بسیار رفته است.
زیست مومنانه بسیار رنگارنگ بر صحنه فرهنگ و زندگی آدمیان آشکار و بیان شده است.
داستان موسی و شبان در مثنوی مولوی روایت نیکو از مراتب متفاوت زیست مومنانه است.
در تجربههای اصیل مومنانه هر سه در اتحاد و اتفاق زیسته میشوند.
به تعبیر قرآن: «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَقَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ: گروهی از پیشینیان و اندکی از متأخران (سوره واقعه / ۱۳ و ۱۴)».
زیست مومنانه و اصیل و گرم و صمیمی و شورمندانه مؤمنان پیشین جایش را به معتقدان سپسین میدهد و مؤمنان کم و کمیابتر و معتقدان پرشمار و پرشمارتر میشوند.
در تاریخ ادیان، متعقدان بی ایمان هماره بسیار بودهاند و همچنان بسیار هستند؛ چه بسا هچنان بسیار خواهند بود.
بحث امکان و یا امتناع زیست مومنانه در روزگار مدرن پی میگیریم.
امکان یا امتناع زیست مومنانه در میان آن جوامع به مفهوم نوین یا مدرن آن مسئله نبود.
حضور دین و زیست مومنانه شانه به شانه انواع و اطوارخداباوری و دین باوریهای معتقدانه و متشرعانه بر صحنه فرهنگ و زندگی انسانها بسیار پررنگ بود.
اتفاقاً برغم تنگناها و موانع متعدد و دشواریهای جدّی بر سر راه امکان زیست مومنانه در روزگار مدرن، گنجینههای غنی و ذخایر معنوی و میراث عظیم و بی پایانی که از نحوه زندگی و آداب و ادب و اخلاق و سلوک مومنانه از آن روزگاران بجای مانده است همچنان چراغ امید به امکان تحقق زیست مومنانه را در جان انسان فروزان نگاه میدارد.
زیست مومنانه چونان دیگر انواع تجربههای زیسته ما آدمیان یکدست و همگون نیست.
اگر گفته شود این تجربههای ژرف بین و ژرفا زی مومنانه و زیست اقلیم و عالم مؤمنان از رازآمیز و غنی و پرمایه ترین تجربههای وجودی و حدی و مرزی انسان در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما بودهاند سخنی به گزاف و اغراق نگفتهایم.
در وصف تجربههای ژرف و مرزی و شهودی و وجودی انواع زیستهای مومنانه و احوال و اخلاق و آداب و ادب و اعجازها و کرامات مؤمنان سخن بسیار گفتهاند.
اتفاقاً برغم سرشت رازآمیزشان با صراحت و شفافیت هم سخن رفته است.
در آیات دوم و سوم سوره بقره در قرآن بر سه شاخصه مهم تجربه و زیست مومنانه انگشت تاکید نهاده شده است:
ایمان به غیب گشودگی قلبی یعنی شهودی و اشراقیست که در هسته هستی انسان مؤمن اتفاق میافتد.
قلب یا دل در مفهوم دینی و عرفانی استعارهای از مروارید یا گوهر و مغز یا هسته هستی یا وجودی انسان و انسان بودن اوست.
ایمان به غیب در شهود و اشراق مومنانه یک وجهش گشوده شدن وجود از درون به بیرون به این سو است.
در پس پشت این صورتهای پدیداری ناآرام و ناپاینده و ناپایدار «آفرینش» در مفهوم دینی حکمت و خرد و معنا و معرفت گوهرین تر نهان است.
این گشودگی های ژرف وجودی و حدی و ذووجه شهودی و اشراقی زیست مومنانه به غیب به نهان به باطن به اصل به کنه به «آرخه» و «لوگوس» سرمدی هستی ارمغان و مژده اتصال «بیتکیّف و بیقیاس» و رازآمیز انسان مؤمن و زیست مومنانه را نیز بدنبال دارد.
انسان مؤمن احساس میکند از شاهرگ حیات او به او نزدیک تر است: «َنحنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ».
اتصالی که انسان مؤمن در تجربه و زیست مومنانه اش احساس میکند تمامیت هستی او وانهاده به آفریدگار و در اتصال مطلق با اوست.
شکر آن مستی و سُکر وجودی را انسان مؤمن بر صحنه نیایش و پرستش و تقدیس بجای میآورد و بتماشا می نهد که شاخصه دوم زیست مومنانه است: «یُقیمونَ الصَّلاَه».
شاخصه سوم زیست مومنانه سور و شور و شوق و اشتیاق دعوت و فراخواندن دیگران به خوان ضیافت آسمانی و ملکوتی که انسان مؤمن خود حظ و حلاوتش را چشیده و از آن کام گرفته است: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ».
یادآور شدیم که در وصف رنگارنگی زیستهای مومنانه و اوصاف و احوال مؤمنان هم منابع فراوان در دست است هم بسیار سخن گفتهاند.
نخست آنکه زبان غالب بر همه زیستهای مومنانه و تجربههای زیسته مؤمنان زبان زندگیست.
زبان گرم تجربه زیسته انسان مؤمن است.
زیست های مومنانه از این جنس و سنخ هستند.
برغم رنگارنگی شأن هماره در آنها زبان زندگی بر زبان استدلال چیره است و سروری میکند.
بجهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
اینها همه به این یا آن نحو در زیستهای مومنانه در اشکال و احوال سنتی شأن دیده میشود.
چهارم نوعی اتصال به سرچشمه و کنه و پدیدارها و واقعیتهای عالم.
پنجم آنکه طلوع و برآمدن خورشید نوعی بیداری یا آگاهی که در روشنگاه آن انسان حامل و مصداق زیست مومنانه حکمت و خرد و منطق و معنا و معرفت و راستی چیزها را می بیند.
تجربه زیست و زیست مومنانه اوست.
همیشه با اوست.
ششم آنکه زیست های مومنانه غنی و گرم و فروزان از حسها و حالها و آناتِ حضور هستند.
زیست مومنانه مست میِ حس و حال حضور است.
اتفاقاً غایت مناسک دینی در گذشته فراخواندن انسان بر صحنه حضور بود.
از مفهوم یونانی وجد «اِنثوسیازموس (ενθουσιασμο'ς)» انباز شدن و درمان شدن در خدا افاده می شده است.
در وصف حسها وحال های گرم حضورهای مومنانه در ادبیات و منابع دینی و عرفانی آنقدر سخن رفته است و آنقدر با تعابیر نغز و مغز و دلنشین بیان شده اند که انسان با شنیدن و خواندشان بوجد میآید.
رشته سخن را بر مدار زمینه و امکان زیست مومنانه در جامعه و جهان مدرن پی میگیریم.
البته برای آن جمع و جماعت که همچنان از آبشخور سنتهای دینی و از سفرههای منابع غنی و مواریث عرفانی و اشراقی جانشان سیراب میشود و کام میگیرند و در آن روزگاران زندگی میکنند و هنوز در ارض تاریخ دوره جدید، در ارض تاریخ دنیای مدرن هبوط نکردهاند؛ مومنانه زیستن و نحوه زیست مومنانه در صورت و معنای سنتی آنکه در وصفش سخن گفته شد؛ ممکن و شدنیست لیکن مراد ما از زیست مومنانه در معنا و صورت یا در مفهوم و مصداق سنتی آن مدنظر و مورد بحث نیست.
مؤمنان در دنیای مدرن
غرض بود و نبود زمینه و امکان زیست مومنانه در دنیای مدرن در صورت و در معنای مدرن آن است.
زیست مومنانه در ارض تاریخ عصری که بغایت زلزله خیز است و روی آوار معابد خدای زائران سنتهای دینی و نظامهای ارزشی و اخلاقی پیشین، موزههای خدای تاریخ انسان مدرن بنیاد پذیرفته اند.
اتفاقاً پدیده موزههای عالم مدرن از جمله مصادیق آشکار تمدن عصریست که جهانی گام برمی گیرد.
ممکن است پرسیده شود در کیهان شناسی افسون زدایی شده و بی آسمان عالم مدرن میتوان همچنان دل به جهش و بارش و ریزش برقی و فروغی از مکمن غیب بست؟
چقدر خدا نزدیک بود و چقدر الوهیت و امر قدسی گرم در جان انسان احساس و زیسته میشد و چقدر در عالم مدرن خدا غایب احساس میشود و چقدر دور از دسترس و چقدر به دور دستها گریخته است!
در کوره داغ و آتشناک و شعله بیز که ماده سوختشان معصیت کاریهای بزرگ و بی سابقه است و مصیبت انگیزی های بزرگ جایگاه انسان مؤمن و زیست مومنانه کجاست؟
زمینه و زمانه چنین زندگی و زیست مومنانه را انسان مؤمن خود مهیا میسازد.
فی المثال در مناطق غرب آسیا و مشرق مدیترانه که خاستگاه ظهور ادیان نبوی غربیست در ذهنیت تاریخی مردمان این مناطق مفهوم نبوت و ادعای رسالت که صادقانه هم بود به رستاخیزهای نبوی منرلت، مشروعیت و مقبولیت میبخشید.
انسان مؤمن هم، چونان سربازی هشیار و بیدار در کرانه دو عالم در دو ساحت ایستاده است هم در این سوی جغرافیای اتفاقات و تحولات تاریخی زمانه خود هم در ساحت ملکوتی که غایب است.
چه نقشی را میتواند بر صحنه فرهنگ و زندگی انسان عالم مدرن بازی کند؟
ارمغانش برای انسان سرگشته و بیقرار روزگار مدرن چه خواهد بود؟
چه گرهی را میتواند از کار مردمان بگشاید؟
میتوان هم مدرن بود هم مومنانه زیست؟
مناسبت میان زیست مومنانه و «زیست اخلاقی» و «زیست معنوی» در روزگار مدرن چگونه میتواند باشد؟
زیست مومنانه لزوماً زیست اخلاقی و زیست معنوی را هم شامل میشود؟
به دیگر سخن انسان مؤمن لزوماً انسان اخلاقی و معنوی هم است؟
در سنتهای دینی خوانده و آموخته بودیم و باور داشتیم یک روز، روزِ خداست و روزهای دیگر روز زندگی.
به هر روی زیست مومنانه شروطی و قیودی و لوازمی دارد و اقتضائاتی را میطلبد.
مسئله انسان مؤمن
انسان مؤمن چگونه انسانیست؟
زیست مومنانه چگونه نحوه بودن و رسم زندگیست؟
ارمغانش برای انسان روزگار ما چیست؟
نخست آنکه عقیدهمندی و اعتقاد به سنت و آموزه این یا آن دین و مذهب لزوماً به معنای مؤمن بودن و بهرهمندی از زیست مومنانه نیست.
و اگر خدا و پیامبرش را اطاعت کنید از ثواب اعمال شما کاسته نمیشود، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.
(سوره حجرات / ۱۴)»
در منابع و متون دینی و عرفانی در وصف ایمان و زندگی مومنانه سخن بسیار رفته است.
زیست مومنانه بسیار رنگارنگ بر صحنه فرهنگ و زندگی آدمیان آشکار و بیان شده است.
داستان موسی و شبان در مثنوی مولوی روایت نیکو از مراتب متفاوت زیست مومنانه است.
در تجربههای اصیل مومنانه هر سه در اتحاد و اتفاق زیسته میشوند.
به تعبیر قرآن: «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَقَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ: گروهی از پیشینیان و اندکی از متأخران (سوره واقعه / ۱۳ و ۱۴)».
زیست مومنانه و اصیل و گرم و صمیمی و شورمندانه مؤمنان پیشین جایش را به معتقدان سپسین میدهد و مؤمنان کم و کمیابتر و معتقدان پرشمار و پرشمارتر میشوند.
در تاریخ ادیان، متعقدان بی ایمان هماره بسیار بودهاند و همچنان بسیار هستند؛ چه بسا هچنان بسیار خواهند بود.
بحث امکان و یا امتناع زیست مومنانه در روزگار مدرن پی میگیریم.
امکان یا امتناع زیست مومنانه در میان آن جوامع به مفهوم نوین یا مدرن آن مسئله نبود.
حضور دین و زیست مومنانه شانه به شانه انواع و اطوارخداباوری و دین باوریهای معتقدانه و متشرعانه بر صحنه فرهنگ و زندگی انسانها بسیار پررنگ بود.
اتفاقاً برغم تنگناها و موانع متعدد و دشواریهای جدّی بر سر راه امکان زیست مومنانه در روزگار مدرن، گنجینههای غنی و ذخایر معنوی و میراث عظیم و بی پایانی که از نحوه زندگی و آداب و ادب و اخلاق و سلوک مومنانه از آن روزگاران بجای مانده است همچنان چراغ امید به امکان تحقق زیست مومنانه را در جان انسان فروزان نگاه میدارد.
زیست مومنانه چونان دیگر انواع تجربههای زیسته ما آدمیان یکدست و همگون نیست.
اگر گفته شود این تجربههای ژرف بین و ژرفا زی مومنانه و زیست اقلیم و عالم مؤمنان از رازآمیز و غنی و پرمایه ترین تجربههای وجودی و حدی و مرزی انسان در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما بودهاند سخنی به گزاف و اغراق نگفتهایم.
در وصف تجربههای ژرف و مرزی و شهودی و وجودی انواع زیستهای مومنانه و احوال و اخلاق و آداب و ادب و اعجازها و کرامات مؤمنان سخن بسیار گفتهاند.
اتفاقاً برغم سرشت رازآمیزشان با صراحت و شفافیت هم سخن رفته است.
در آیات دوم و سوم سوره بقره در قرآن بر سه شاخصه مهم تجربه و زیست مومنانه انگشت تاکید نهاده شده است:
ایمان به غیب گشودگی قلبی یعنی شهودی و اشراقیست که در هسته هستی انسان مؤمن اتفاق میافتد.
قلب یا دل در مفهوم دینی و عرفانی استعارهای از مروارید یا گوهر و مغز یا هسته هستی یا وجودی انسان و انسان بودن اوست.
ایمان به غیب در شهود و اشراق مومنانه یک وجهش گشوده شدن وجود از درون به بیرون به این سو است.
در پس پشت این صورتهای پدیداری ناآرام و ناپاینده و ناپایدار «آفرینش» در مفهوم دینی حکمت و خرد و معنا و معرفت گوهرین تر نهان است.
این گشودگی های ژرف وجودی و حدی و ذووجه شهودی و اشراقی زیست مومنانه به غیب به نهان به باطن به اصل به کنه به «آرخه» و «لوگوس» سرمدی هستی ارمغان و مژده اتصال «بیتکیّف و بیقیاس» و رازآمیز انسان مؤمن و زیست مومنانه را نیز بدنبال دارد.
انسان مؤمن احساس میکند از شاهرگ حیات او به او نزدیک تر است: «َنحنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ».
اتصالی که انسان مؤمن در تجربه و زیست مومنانه اش احساس میکند تمامیت هستی او وانهاده به آفریدگار و در اتصال مطلق با اوست.
شکر آن مستی و سُکر وجودی را انسان مؤمن بر صحنه نیایش و پرستش و تقدیس بجای میآورد و بتماشا می نهد که شاخصه دوم زیست مومنانه است: «یُقیمونَ الصَّلاَه».
شاخصه سوم زیست مومنانه سور و شور و شوق و اشتیاق دعوت و فراخواندن دیگران به خوان ضیافت آسمانی و ملکوتی که انسان مؤمن خود حظ و حلاوتش را چشیده و از آن کام گرفته است: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ».
یادآور شدیم که در وصف رنگارنگی زیستهای مومنانه و اوصاف و احوال مؤمنان هم منابع فراوان در دست است هم بسیار سخن گفتهاند.
نخست آنکه زبان غالب بر همه زیستهای مومنانه و تجربههای زیسته مؤمنان زبان زندگیست.
زبان گرم تجربه زیسته انسان مؤمن است.
زیست های مومنانه از این جنس و سنخ هستند.
برغم رنگارنگی شأن هماره در آنها زبان زندگی بر زبان استدلال چیره است و سروری میکند.
بجهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
اینها همه به این یا آن نحو در زیستهای مومنانه در اشکال و احوال سنتی شأن دیده میشود.
چهارم نوعی اتصال به سرچشمه و کنه و پدیدارها و واقعیتهای عالم.
پنجم آنکه طلوع و برآمدن خورشید نوعی بیداری یا آگاهی که در روشنگاه آن انسان حامل و مصداق زیست مومنانه حکمت و خرد و منطق و معنا و معرفت و راستی چیزها را می بیند.
تجربه زیست و زیست مومنانه اوست.
همیشه با اوست.
ششم آنکه زیست های مومنانه غنی و گرم و فروزان از حسها و حالها و آناتِ حضور هستند.
زیست مومنانه مست میِ حس و حال حضور است.
اتفاقاً غایت مناسک دینی در گذشته فراخواندن انسان بر صحنه حضور بود.
از مفهوم یونانی وجد «اِنثوسیازموس (ενθουσιασμο'ς)» انباز شدن و درمان شدن در خدا افاده می شده است.
در وصف حسها وحال های گرم حضورهای مومنانه در ادبیات و منابع دینی و عرفانی آنقدر سخن رفته است و آنقدر با تعابیر نغز و مغز و دلنشین بیان شده اند که انسان با شنیدن و خواندشان بوجد میآید.
رشته سخن را بر مدار زمینه و امکان زیست مومنانه در جامعه و جهان مدرن پی میگیریم.
البته برای آن جمع و جماعت که همچنان از آبشخور سنتهای دینی و از سفرههای منابع غنی و مواریث عرفانی و اشراقی جانشان سیراب میشود و کام میگیرند و در آن روزگاران زندگی میکنند و هنوز در ارض تاریخ دوره جدید، در ارض تاریخ دنیای مدرن هبوط نکردهاند؛ مومنانه زیستن و نحوه زیست مومنانه در صورت و معنای سنتی آنکه در وصفش سخن گفته شد؛ ممکن و شدنیست لیکن مراد ما از زیست مومنانه در معنا و صورت یا در مفهوم و مصداق سنتی آن مدنظر و مورد بحث نیست.
مؤمنان در دنیای مدرن
غرض بود و نبود زمینه و امکان زیست مومنانه در دنیای مدرن در صورت و در معنای مدرن آن است.
زیست مومنانه در ارض تاریخ عصری که بغایت زلزله خیز است و روی آوار معابد خدای زائران سنتهای دینی و نظامهای ارزشی و اخلاقی پیشین، موزههای خدای تاریخ انسان مدرن بنیاد پذیرفته اند.
اتفاقاً پدیده موزههای عالم مدرن از جمله مصادیق آشکار تمدن عصریست که جهانی گام برمی گیرد.
ممکن است پرسیده شود در کیهان شناسی افسون زدایی شده و بی آسمان عالم مدرن میتوان همچنان دل به جهش و بارش و ریزش برقی و فروغی از مکمن غیب بست؟
چقدر خدا نزدیک بود و چقدر الوهیت و امر قدسی گرم در جان انسان احساس و زیسته میشد و چقدر در عالم مدرن خدا غایب احساس میشود و چقدر دور از دسترس و چقدر به دور دستها گریخته است!
در کوره داغ و آتشناک و شعله بیز که ماده سوختشان معصیت کاریهای بزرگ و بی سابقه است و مصیبت انگیزی های بزرگ جایگاه انسان مؤمن و زیست مومنانه کجاست؟
زمینه و زمانه چنین زندگی و زیست مومنانه را انسان مؤمن خود مهیا میسازد.
فی المثال در مناطق غرب آسیا و مشرق مدیترانه که خاستگاه ظهور ادیان نبوی غربیست در ذهنیت تاریخی مردمان این مناطق مفهوم نبوت و ادعای رسالت که صادقانه هم بود به رستاخیزهای نبوی منرلت، مشروعیت و مقبولیت میبخشید.
انسان مؤمن هم، چونان سربازی هشیار و بیدار در کرانه دو عالم در دو ساحت ایستاده است هم در این سوی جغرافیای اتفاقات و تحولات تاریخی زمانه خود هم در ساحت ملکوتی که غایب است.