نامه تأملبرانگیز شاه به آیتالله بروجردی/ چرا شاهراههای اقتصادی کشور در دوره پهلوی در دست بهائیان بود؟- اخبار ادبیات و نشر - اخبار فرهنگی تسنیم
نویسنده کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» با بیان اینکه دوره پهلوی دوم عصر طلایی بهائیت در ایران است، به نامه تأملبرانگیز شاه به آیتالله بروجردی در این زمینه اشاره کرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بهائیت در ایران پیش از پیروزی انقلاب، با حمایتهای مالی و معنوی کشورهای مختلف مانند انگلستان، روسیه تزاری و رژیم صهیونیستی جان گرفت تا راهی باشد برای تفرقه میان شیعیان و به انحراف کشیدن موضوع مهدویت و انتظار.
تاکنون آثار متعددی درباره این تشکیلات منتشر شده است.
کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» یکی از تازهترین عناوین منتشر شده در این زمینه است که به قلم حمیدرضا اسماعیلی، پژوهشگر، نوشته و توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی تاریخی منتشر شده است.
تفاوت کتاب اسماعیلی با آثاری که پیش از آن نوشته شده، در این است که مؤلف بهائیت را به عنوان یک «سازمان» و نه یک «فرقه» در نظر میگیرد.
او براساس شواهد و اسناد تاریخی معتقد است که این سازمان با پوشش مذهب، اقدام به نفوذ در منابع قدرت میکند.
بازه زمانی بررسی شده در کتاب اسماعیلی مربوط به سالهای 1892 تا 1979، یعنی از شکلگیری تا پیش از پیروزی انقلاب است.
کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» تلاش دارد تحولات این سازمان را در دورههای مختلف تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نشان دهد.
مشروح گفتوگوی تسنیم با اسماعیلی، مؤلف این اثر، را میتوانید در ادامه بخوانید:
*تسنیم: تاکنون آثار متعددی درباره بهائیت، تاریخچه و کارکرد آن از ابتدای راهاندازی این فرقه تاکنون منتشر شده است.
کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» چه تفاوتی با آثار گذشته دارد؟
یکی از مهمترین تفاوتها که در عنوان کتاب هم مندرج است، این است که بهائیت یک «سازمان سیاسی» است.
در مطالعات پیشین و در کتابهای قبلی، از بهائیت به عنوان «فرقه» یا «فرقه سیاسی» یاد شده است.
اما براساس روش اتخاذ شده و منابع استفاده شده در این کتاب، ماهیت تشکیلات بهائیت به عنوان یک «سازمان سیاسی» در نظر گرفته شده است؛ به این معنی که اگر این تشکیلات در گذشته «فرقه» بوده، امروزه از پدیده فرقه فراتر رفته و بُعد اداری و سازمانی هم پیدا کرده است.
رهبران این تشکیلات خودشان هم در مقاطع مختلف بر اینکه بهائیت یک «سازمان» است، تأکید و تصریح دارند.
اما چرا میگوییم بهائیت یک سازمان «سیاسی» است؟
مهمترین هدفی که این تشکیلات در دوره زمانی مورد بررسی شده در کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» (یعنی از پیدایش تا پیش از انقلاب) به دنبال آن بوده، کسب قدرت است و در افق دور دست کسب حکومت.
از زمان پیدایش بابیت و در ادوار مختلف بهائیت، این تشکیلات تغییرات و دگرگونیهای زیادی داشته است؛ اما مهمترین هدف این تشکیلات تا زمان زوالش در دوران پیروزی انقلاب اسلامی؛ به این معنی که مرکزیت رهبری سازمان دچار ضربه سنگینی شد، رسیدن به قدرت و کسب حکومت در ادوار مختلف و به انحای گوناگون بوده است.
آنها از شورش مسلحانه شروع کردند و بعد از آن به کودتا و ترور پرداختند و پس از آنکه شکست خوردند، با این عنوان که ما یک جریان سیاسی نیستیم، بازی جدیدی را آغاز و سعی کردند اینبار به عنوان یک سازمان پنهانروش فعالیت خود را ادامه دهند.
در این مقطع تشکیلات بهائیت تلاش کرده است در نهادهایی نفوذ کند که صاحب قدرتاند.
پس یکی از مهمترین تفاوتهایی که کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» با آثار پیشین دارد، این است که این پدیده به عنوان یک سازمان سیاسی بررسی شده است.
ماهیت بهائیت یک سازمان سیاسی است؛ اگر از این حقیقت غفلت کنیم و دور شویم، از فهم ماهیت بهائیت دور شدهایم.
بهائیت یک ایدئولوژی سیاسی در پوشش مذهب و دین است که متناسب با تحولات تاریخی و زمانه، خود را تغییر میدهد و به سمت کسب قدرت پیش میرود.
این تغییرات را میتوان طی 170 سال گذشته عملکرد بهائیت دید.
در کتابهایی که پیش از این نوشته شده است، سعی میکردند که بحثهای عقیدتی را مطرح کنند، اما به نظرم این مسئله موضوعیت ندارد؛ چون بحث عقیدتی خاص و مرکزی در این تشکیلات وجود ندارد؛ در واقع همه چیز قابل تغییر است.
تفاوت دیگر کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» با آثار قبلی در این است که کتابهای پیشین، بهائیت را بیشتر به عنوان یک تشکیلات روسی یا انگلیسی مطرح میکردند.
اما در کتاب «سازمان سیاسی بهائیت»، مهمترین حامیان این تشکیلات، صهیونیستها و جریانهای قدرت در آمریکا معرفی شدهاند.
پیوند صهیونیستها با بهائیت از اواسط قرن نوزدهم برقرار بوده است.
میبینیم که در زمان تشکیل اسرائیل، این تشکیلات به جای اینکه محدود شود یا افراد آن اخراج شوند، رشد میکند.
*تسنیم: اشاره کردید که بهائیت پدیدهای است که در هر دورهای در حال تغییر است.
در ایران چه تغییراتی در طول تاریخ داشته است؟
پیش از پاسخ مستقیم به این پرسش لازم است به این مقدمه و نکته توجه شود که تشکیلات بهائیت در دوران قاجار پس از ترور ناصرالدینشاه و پس از مشروطه که فضای بازتری در کشور ایجاد شد و اقتدار حکومت از بین رفت، توانست در نهادهای مختلف نفوذ کند.
پس از انقراض قاجار، در دوران پهلوی، کمکم نفوذ این تشکیلات بیشتر شد و در همان ریلهایی که از دوران مشروطه در ساختار اجتماعی و سیاسی کشور گذاشته بودند، به حرکت خود ادامه دادند.
در واقع، قطار قدرتطلبی بهائیت بر روی همان ریلها در حال پیشروی بود.
این قطاری که با سرعت در حال حرکت به سمت مقصد خود بود، با وقوع انقلاب اسلامی متوقف شد.
*تسنیم: فکر میکنم دوران پهلوی اوج قدرت این تشکیلات است.
تشکیلات بهائیت به طور ویژه در دوران پهلوی رشد کرد؛ به خصوص در دوره پهلوی دوم.
میتوان گفت دوره پهلوی دوم، عصر طلایی بهائیت است؛ به طوری که در آن زمان در تمام عرصههای قدرت نفوذ میکنند.
*تسنیم: بهائیت در دوره پهلوی صاحب بنگاههای اقتصادی بزرگی میشود.
آیا منظور شما از اینکه دوره پهلوی دوم، عصر طلایی این سازمان است، در دست داشتن همین شاهراههای اقتصادی است یا منابع دیگر قدرت را نیز مد نظر دارید؟
منابع قدرت شناخته شده در جامعهشناسی و علوم سیاسی متعدد هستند؛ قدرت نظامی، قدرت اقتصادی، قدرت رسانه و تبلیغات، قدرت سازماندهی و تشکیلات، قدرت اداری و بروکراسی، قدرت بسیج اجتماعی و نفوذ بر توده از جمله آنهاست.
اگر به تاریخ دوران پهلوی مراجعه کنیم، متوجه میشویم که سازمان بهائیت در تمامی این منابع قدرت نفوذ کرده و صاحب قدرت بوده است.
تأثیر هویدا بر نفوذ بهائیت
از زمانی که شخص هویدا وارد دولت میشود، این نفوذ و به دست آوردن قدرت، هویدا میشود.
یعنی با شخص نخست وزیر و چندین وزیری که در کابینه بودند و مدیران ارشد دولت در بانک مرکزی، بنگاههای اقتصادی و ...
این نفوذ ادامه پیدا میکند.
در واقع تشکیلات بهائیت در این دوران با نفوذی که موفق میشود انجام دهد، بخش مهمی از فرایند تصمیمسازی و تصمیمگیری دولت را به دست میآورد.
در حوزه نظامی نیز به همین صورت.
حدود 100 تیمسار دوره پهلوی بهایی هستند و در ساختار ارتش نفوذ میکنند.
قدرت اقتصادی یکی از این منابع قدرت است و میبینیم که بهاییان با داشتن شرکتهای بزرگ اقتصادی مانند شرکت امنا و نونهالان بر افزایش قدرت اقتصادی خود تأکید ویژهای دارند.
شخصیتهای سرمایهدار بسیاری نیز در این دوره از جمله هژبر یزدانی، ناصر سیاح، حبیب ثابت پاسال بهایی بودند.
*تسنیم: چرا بهائیت را به عنوان یک «سازمان سیاسی» معرفی میکنید نه یک «حزب»؟
حزب هم به تعبیری یک سازمان سیاسی است.
معنای سازمان سیاسی اعم از معنای حزب است.
سازمان سیاسی میتواند حداقل به دو شاخه دولتی و غیردولتی دستهبندی شود.
برخی سازمانهای سیاسی دولتی عبارتند از وزارت امور خارجه و وزارت کشور، اما مهمترین نمونه سازمان سیاسی غیردولتی، احزاب هستند که با سازمانهای سیاسی ذینفوذ یا گروه فشار- که آنها هم سازمان سیاسی غیردولتی هستند- تفاوت دارند.
احزاب به طور رسمی فعالیتهای سیاسی خود را اعلام میکنند، اما سازمانهای سیاسی ذینفوذ تلاش میکنند در پوشش یک هدف متعارف و مقبول، آن هدف اصلی خود را، که قدرتطلبی است، به صورت پنهانی به پیش ببرند.
آنها در همه انتخاباتها شرکت میکنند، اما به صورت رسمی نه.
ممکن است مانند بهائیت اعلام کنند که ما اصلاً سیاسی نیستیم!
در جامعهشناسی سیاسی، الگویی از سازمان های سیاسی را معرفی میکنند که با عنوان «سازمانهای سیاسی ذینفوذ» فعالیت میکنند که در پوششهای دیگری، قدرتطلبی خود را پیش میبرند.
آنها سعی میکنند در ارکان قدرت نفوذ کنند و از اهرمهای قدرت برای رسیدن به اهدافشان استفاده کنند، به آنها گروه فشار هم میگویند.
سازمان بهائیت برای رسیدن به اهدافش، از قدرتهای خارجی و اهرم فشار آنها به ویژه آمریکا و اسرائیل استفاده میکند.
چرا سازمان سیاسی بهائیت به تبلیغ دین میپردازد؟
ما در کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» همچنین از این زاویه به سازمان بهائیت نگاه کردهایم که این سازمان سیاسی تلاش دارد در میان توده به نام دین و مذهب به جذب مردم بپردازد تا از این طریق برای رؤسای تشکیلات، ایجاد قدرت کند.
آنها از ایدئولوژی بهائیت به مثابه یک دین و مذهب سوءاستفاده کردند تا بتوانند گروهی را جذب کنند.
اگر با این نگاه جامعهشناسانه به بهائیت نگاه کنیم، میبینیم که رهبران یا طبقه ممتاز بهایی با بازی با توده بهایی تلاش کردند از آنها به عنوان ابزار قدرت خود استفاده کنند؛ بنابراین ما در کتاب حاضر از بهائیت نه تنها به عنوان یک سازمان سیاسی بلکه به عنوان یک «گروه فشار و ذینفوذ» نیز یاد کردهایم.
*تسنیم: اسناد این حمایتها و وابستگیها هم در کتاب آمده است؟
اگر ممکن است به مواردی از آن اشاره کنید.
بله؛ همه موارد مطرح شده در کتاب براساس سند است که ناگزیر باید به خود اثر مراجعه شود، اما برای اینکه پاسخی به پرسش شما داده باشم به روایتی از این موضوع اشاره میکنم.
در اواسط دهه 1330 که آیتالله بروجردی در قید حیات بود و موضوع بهائیت را پیگیری میکرد، نگران قدرتگیری آنها بود.
ایشان در پیامها و نامههایی این نگرانی خود را با شاه در میان میگذاشت و از شاه میخواست که در مقابل نفوذ بهاییان بایستد.
بر این اساس، شاه یک روز پیامی را به آیتالله بروجردی ارسال میکند و میگوید من هم اگر بخواهم نمیتوانم با این گروه مقابله کنم!
یعنی شاهی که تحت سیطره صهیونیستها و آمریکا بود، نمیتوانست جلوی این جریان بایستد.
شاید تمایلات خود شاه نیز بیتأثیر نبوده باشد یا این احتمال هم هست که شاه برای اینکه پیگیریهای آیتالله بروجردی را خاتمه دهد، این پاسخ را داده است.
نامه تأملبرانگیز شاه به آیتالله بروجردی
به هر حال این پرسش مطرح است که شاهی که از نفوذ افراد صاب قدرت میترسید و نگران بود که نکند آنها ارکان قدرت او را به خطر بیندازند، چگونه به یک سازمان پنهانکار قدرتطلبی مثل بهائیت اجازه میدهد تا این اندازه رشد و نفوذ کنند؟
به نظرم شاه نیز به عنوان یک شخص قدرتطلب میتوانست این واهمه را داشته باشد که این تشکیلات برای او و خانوادهاش مضر هستند و ممکن است لااقل پس از او، قدرت خانوادهاش را تحت تأثیر قرار دهند، اما در مجموع میبینیم که بنا بر این نامه و دیگر اسناد موجود، موضوع فراتر از تصمیمات خود شاه بود و جریانها و سازمانهای غیردولتی دیگری در آن نقش داشتند.
*تسنیم: اگرچه کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» این پدیده را تا پیش از انقلاب بررسی کرده است، اما بد نیست اشارهای هم داشته باشید نسبت به این امر که بهائیت پس از انقلاب چه تغییراتی داشت؟
ما پیش از انقلاب و تا زمان پیروزی انقلاب با یک سازمان سانترالیستی و تمرکزگرا روبرو هستیم که ذیل یک شورای رهبری 9 نفره بینالمللی اداره میشود.
پیش از انقلاب یک شعبه مهم این تشکیلات در ایران بود.
درست است که بهائیت شعبههای مختلفی در کشورهای گوناگونی از آمریکا تا آسیا دارد، اما یکی از شعبههای اصلی بهائیت در ایران بود.
این سازمان در دوران پهلوی، که عصر طلایی آنها محسوب میشد، روز به روز فربهتر و بانفوذتر میشد و سودای حکومت در آینده را نیز در سر میپروراند، اما این شرایط برای بهائیت پس از پیروزی انقلاب کاملاً تغییر کرد.
روایت اسناد لانه جاسوسی از مکاتبات بهاییان در ابتدای انقلاب
انقلاب فقط علیه حکومت پهلوی نبود، بلکه علیه جریانهای غربی از جمله بهائیت هم بود؛ بنابراین تشکیلات بهائیت از همان ابتدای پیروزی انقلاب ضربه خورد.
در اسناد لانه جاسوسی میبینیم که تعدادی از این اسناد به فعالیتهای تشکیلات بهائیت در بحبوحه انقلاب اختصاص دارد.
آنها نگران این بودند که با پیروزی انقلاب، وضعیت آنها به چه صورت خواهد شد؟
اردشیر زاهدی میگفت که بخشی از دلیل پیروزی انقلاب به دلیل نفوذ بهائیت بود.
این خیلی جالب است که یکی از رجال دوران پهلوی، یکی از دلایل مهم وقوع انقلاب را این موضوع میداند.
امام خمینی(ره) نیز در ابتدای نهضت خود از ابتدای دهه 1340، بارها نسبت به قدرتگیری بهائیت به شاه هشدار میدهند و از این تشکیلات با عنوان «عمال صهیونیست» یاد میکنند.
عمال صهیونیست از نگاه امام(ره) یعنی بهائیت، امام(ره) درباره بهائیت چند موضوع را روشن کردهاند: نخست آنکه بهائیت یک حزب یا سازمان سیاسی است، دوم اینکه وابسته به صهیونیست است و دیگر اینکه تعداد زیادی از آنها در قالب به ظاهر مسلمان به فعالیت خود ادامه میدهند.
در دور اول نهضت امام(ره) در ابتدای دهه 1340، نقطه اصلی مبارزه، مبارزه با صهیونیسم و بهائیت اعلان میشود؛ آنجا که میفرمایند برسید به داد اسلام...
نگرانی که امام(ره) نسبت به اسلام دارد از جانب شاه نیست.
ایشان شاه را ابزار میبیند.
نگرانی اصلی ایشان از جانب گروهها و جریانهای اسلامستیز است.
اسلامستیزان با فعالیتهایی که کرده بودند و به دست گرفتن قدرت، این نگرانی را در امام(ره) ایجاد کرده بودند.
وقتی انقلاب به رهبری امام(ره) پیروز میشود و قرار است ایشان رهبری اجتماعی و سیاسی جامعه را برعهده بگیرند، طبیعی است که بهائیت از همان ابتدای پیروزی انقلاب احساس ترس میکند و اهداف خود را از طریق دولتهای غربی و بهویژه سفارت آمریکا پیگیری میکند.
این تشکیلات سعی کرد از همان ابتدا از منظر «حقوق بشر» وارد شود و مطالبی را در این زمینه در نشریات گوناگون منتشر کرد.
بخشی از این مسائل در «اسناد لانه جاسوسی» دیده میشود.
در آغاز دهه 1360، پس از عزل بنیصدر و با توجه به مسلط شدن و افزایش قدرت نیروهای انقلابی، کنترل و تسلط بر تشکلهای ضدانقلاب، و از جمله بهائیت، صورت جدیتری پیدا میکند.
دادستان انقلاب در سال 62 اعلام کرد که تعدادی از گروهها و سازمانهای مخالف و معاند، حق فعالیت ندارند، که نام تشکیلات بهائیت نیز میان آنها بود.
در این زمان بهائیت باید به صورت رسمی تشکیلات سیاسی - اداری خود را که ذیل «محفل ملی» در تمام استانها و شهرستانها شعبه و فعالیت داشتند، تعطیل میکرد.
از آن پس، شورای محفل ملی که با 9 عضو مدیریت را برعهده داشت، ملغی شد و جای خود را به هیئت سه نفره داد تا صرفاً امور جاری و معمول بهاییان را انجام دهد.
این تشیکلات در دهههای بعد نیز تحولاتی داشت و برنامههایی را در نظر گرفت که از جمله این موارد میتوان به حضور پررنگ در فضای مجازی، شبکههای اجتماعی و ...
از دهه 1370 به بعد اشاره کرد.
بهائیت در هر دو دوره پیش و بعد از انقلاب، در قالب گروه فشار از طریق سازمانهای حقوق بشری فعالیت میکرد و در ادوار مختلف همواره به عنوان گروه فشار برای دولتها مطرح بوده است.
انتهای پیام/