اشکها و لبخندها در هیاهوی ارزشهای «شهدای مدافع حرم»
جابر فقط عنوان یک تئاتر و نمایش نیست بلکه نگاهی است همسرانه به شهدای مدافع حرم که این شهید از همراهان و دوستان حججی بوده است.

جابر فقط عنوان یک تئاتر و نمایش نیست بلکه نگاهی است همسرانه به شهدای مدافع حرم که این شهید از همراهان و دوستان حججی بوده است.
به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد تئاتر جابر از روز گذشته در بجنورد به نمایش درآمده و تا فردا نیز در مرکز خراسان شمالی اجرای برنامه دارد.
گزارشی از نخستین روز اجرای این تئاتر و حال و حوای آن در ادامه آمده است.
وارد تالار حافظ شدم، چشمم به یکی از خادمان هیئت افتاد که مشغول بستن سربندی منقش به این نام بود: " خادم الزهرا" و همین آغاز گزارش جابر شد.
وقتی از انگیزه این خادم برای حضور در چنین برنامهی متفاوتی پرسیدم پاسخ داد: به گفته مقام معظم رهبری که جوان انقلابی باید آتش به اختیار عمل کند، من هم آمدم تا گوشه کوچکی از این کار فرهنگی را به عهده بگیرم و امیدوارم در سالهای آتی، شاهد برنامههای بیشتری از این قبیل باشیم که توسط فعالان بجنوردی صورت گرفته باشد، هرچند که حضور این خواهران حوزوی جامعهالزهرایقم هم برای ما برکات داشته و موجب الگوگیری دختران شهرمان میشود.
داخل سالن رفتم و در محلی که بر هر فرد مقررشده بود نشستم؛ امسال قرار بهشت، "قرار جابر" شده بود.
هرسال همین روزها، هیئت خواهران خادمین اهلبیت، میزبان خانواده شهدای مدافع حرم است و همایش قرار بهشت را برگزار میکند اما امسال، تمام حرف دختران هیئت، در تئاتر جابر خواهران قمی خلاصه که نه، تجلی یافت.
برنامه، با قرائت قران، آغاز شد و با اشکهای بصیرت گونهی مخاطبان ادامه پیدا کرد.
همهی چشمها به سمت همسران شهدای مدافع حرم بود که در صف اول تالار حافظ خوش میدرخشیدند.
اشکها و لبخندها
خوشطعمیهای نمایش لبها را به خنده وامیداشت.
درست بهمانند داروی تلخی که باید به یاری آب آن را نوشید.
خندیدنمان اشکهایی را به دنبال داشت که نمیدانستیم سروکلهشان از کجا پیداشده بود.
شاید ازآنرو که چشم میبیند و گوش میشنود و شنیدن کی بود مانند دیدن!!!
چشم، جابری را درصحنه میدید که بار سنگین انقلاب را به دوش میکشد و از اشعری منصبها دلش گرفته است؛ چشم میدید که خواهران و مادران شهدا چگونه بهشت را به کانون عشق، اسیر میکنند و خانه را برای محارمشان محل سکینه و آرامش قرار میدهند و حیائشان را برای اهل دنیا می دانند.
گوش، اما دردهایی را میشنید؛ سرباز درس آموخته اسراییل از جابر میگوید:" ایمان و عقاید جابر، خطرناکتر از خود اوست." و چقدر دشمن از شهادتطلبیهای جوانان ما واهمه دارد.
جابر از سوریه میگوید، چراکه امیدش را برای خدمت در اینجا ازدستداده است، چراکه هنر او، داروسازی بود و حالا به لطف برجام، تحریم آزمایشگاههای دارویی گریبان دانشمندان انقلابیمان را هم گرفت.
جابر، رفیق عزیزش، شهید حججی را از دستداده و هوای سوریه به مناره افکارش، نقاره میزد.
به گفته جابر، ما عاشق شهادتیم، شهادت هدفمان نیست، و اما همینجاهاست، که امثال مصطفی، بر زخمهای روحمان، نمک میپاشند و میگویند: جابر!!!!
چرا میخواهی عرصهای را که در آن فرمانده هستی را رها کنی و بروی جایی که سرباز میشوی!!!
تو هر جا که هستی باید چنانی به تکلیفت عمل کنی که شهادت همانجا دنبالت بیاید.
ارادهات را بگذار جایی که تکلیفت هست.
همان لحظهها بود که میان تاریکی پرده بعدی، صدای مقام ولایت، در کوفه فریاد زد: «جنگ، جنگِ ارادهها و عزمهاست».
با شنیدن صدای ولی امر، صدای گریهها بلند شد، اما چه تلختر بود زمانی که جابر برای فعالیت فرهنگیاش، از خودیها بیشتر ضربه خورد؛ جابر در پاسخ کسانی که قانون و روال اجرایی را به رخش میکشیدند گفت: آری، روال کارها همین است، روال، همین است که اوضاع ما این است.
هنوز در حال و هوای عشق سید علی بودیم که ندای شیرین شهید حججی به گوش سنگین شده ما، بانگ یالثارات زد و گفت: کاری کن که خدا عاشقت شود و اگر خدا عاشقت شود تو را خوب میخرد.
این تئاتر حال و هوای دل عاشقان را به هنر آغشته کرد و سمع و بصرمان را برای همیشه دوستدار هنر قرار داد.
هنری که ورود آقایان را ممنوع کرده و چه درسی از این بزرگتر که بانوی مسلمان ایرانی، هنر، خدمت، فعالیت و اثرگذاریاش را به صحنه میآورد بیآنکه به کالایی بیارزش مبدل گردد.
تحسین، تنها واکنش همسران شهدای مدافع حرم
وقتی نظر مخاطبان حاضر در سالن را نسبت به تئاتر جویا شدم، خانواده شهدا تحسین می کردند و ازجمله همسر شهید حمیدی زاده که گفت: تئاتر عالی بود و حس ما خانواده شهدا را کاملاً منتقل میکرد.
همسر شهید زرهرن درباره اصل برنامه و روش انتقال مفهوم که تئاتر بود بیان کرد: همانطور که رهبر توجه زیادی به هنر دارند این روش بهترین شیوه انتقال مفاهیم باارزشی همچون شهادت است که واقعاً جالب بود.
از باحجاب و بیحجاب گرفته تا جوانان و نوجوانانی که در پایان تئاتر، اطراف بازیگران تئاتر را گرفته بودند و تشکر میکردند؛ یکی به دنبال هدیه دادن به عوامل بود و دیگری عاشق شخصیت جابر شده و هر طور شده میخواست او را ببینید.
در حاشیه این تئاتر، جابر ِحاضر درصحنه، به خاطر فشار کاری و نقش دشوار این شخصیت راهی بیمارستان شد و نمیدانم نام این اخلاص را چه میتوان گذاشت بهجز اخلاص!!!
ایکاش صدای جابر این داستان، به گوش تکتک جوانان این سرزمین برسد، علیالخصوص بانوانی که ارزش را در جلوه ظاهر میدانند و از جلوه باطن غافلاند.
نمایشنامه زیبای این تئاتر، توسط یکی از بانوان حوزوی قم نوشتهشده بود و در پایان تئاتر هم با هدیهای به مخاطبین زیبایی یافت که روی آن نوشته بود: من عاشق شهادتم، هدفم شهادت نیست.
"شهیدجابر"
انتهای پیام/ر