امیدآفرینی در عین سختی/ چرا سریالهای معروف دهههای قبل اثرگذار بودند؟
طرح واقعبینانه مسائل اجتماعی در یک محیط پرمطایبه و مشحون از بلندنظری موجب میشود که با حوصله و به اتکاء به تجربیات فرهنگی برای دشواریها راهحلی پیدا شود. چیزی که در «سایه همسایه» و «آرایشگاه زیبا» به طور مشهودی برای ما غریب مینماید، سطح بالای حوصله و تحمل افراد است.

طرح واقعبینانه مسائل اجتماعی در یک محیط پرمطایبه و مشحون از بلندنظری موجب میشود که با حوصله و به اتکاء به تجربیات فرهنگی برای دشواریها راهحلی پیدا شود.
چیزی که در «سایه همسایه» و «آرایشگاه زیبا» به طور مشهودی برای ما غریب مینماید، سطح بالای حوصله و تحمل افراد است.
خبرگزاری فارس ـ گروه فرهنگ عمومی: مشکلات و سختیهای اجتماعی با واگویی و بیان مکرر آنها فقط تشدید میشوند و بر غمها و رنجهای مردم میافزایند.
پیشنهاد داشتن و ارائه راه حل، حلقه مفقوده بیان این دشواریهاست تا همه گفتهها و درد دلها در حد طرح مسأله باقی بماند و حتی ناامیدی و یأس تولید کند.
دکتر حامد حاجیحیدری، عضو هیأت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران در این یادداشت با بررسی چند سریال بیادماندنی و اثربخش تلویزیون در دهههای اخیر، مقوله امید و پیشنهاد کمک را مورد بررسی علمی قرار داده است.
این یادداشت، به مخاطبان خبرگزاری فارس پیشکش شده است.
اصل قضیه:
ـ «سایه همسایه»، یکی از پربینندهترین و شعفانگیزترین سریالها در سالهای سخت دهه ۶۰، به کارگردانی اسماعیل خلج بود؛ ۱۳۶۴، در گرماگرم سخت جنگ.
با احوالی عجیب و قریب، در همان قسمت نخست سریال، شخصیتها یا اصطلاحاً کاراکترهای سریال معرفی میشوند.
شخصیت نخست فیلم، «آمیرزا» با نقشآفرینی عنایتالله بخشی، مستأجری است کمسواد اما با فهم و کمالات و ریشسپید محله که فرزندش برای کار به خارج رفته و خبری از او نیست و دیگر پولی برای پدر پیر نمیفرستد.
در نتیجه حکم تخلیه منزل آمیرزا به دستش میرسد.
«مریم، دختر آمیرزا» با نقشآفرینی کتایون ریاحی، نامزد یک شهید است که نمیتواند او را فراموش کند.
«آقای قوامی، صاحبخانه آمیرزا»، با ایفای نقش درخشان مرحوم اسماعیل داورفر، مبتلا به سرطان معده و پسرش با بازی بهمن زرینپور، معتاد تازه از زندان خلاص شده است.
در مغازه بقال محله با اجرای مرحوم حسین امیرفضلی، موشها فراوان هستند و جنس کم (دریغ از فقط دو کیسه برنج!) و او، پسری دارد که جانباز جنگ است و پس از معالجه در آلمان، برمیگردد و خواستار «مریم» میشود و به سختی در آخرین قسمت سریال پاسخ مثبت میگیرد.
ببینید «فتاحی»، قهوهچی محله، چقدر نگونبخت است!
پدر همسر او که پس از آغاز جنگ عزم ترک وطن میکند، همسر او و دو فرزندش و همه چیز او و حتی شناسنامهاش را با خود میبرد و او که قبلاً شغل مناسبی داشته، با نداشتن شناسنامه و اسناد سجلی، به بد حال و وضعی گرفتار آمده.
بالاخره، «خانمآقا» با اجرای توران مهرزاد، بیوهای است که همسرش برای کار به کویت رفته بود و یک هفته بعد، خبر فوت او آمد.
«خانمآقا»، شاغل به شغل کلفتی است و دو پسر دارد که یکی ازدواج کرده و مادر و برادر خود را فراموشیده و رفتهو دیگری، نوجوان پر استعداد و مؤدبی است که با مادر کلفت خود در خانهای زندگی میکند که از فرط مخروبگی بر سرشان خراب میشود.
این، احوال دشوار و بسیار دشوار کاراکترهای سریال «سایه همسایه» است و جالب آنکه با تمام این مصائب، حال و هوای سریال، شعفانگیز و مسرورکننده بود و هر هفته، مردم با وجد منتظر رسیدن دوشنبه شبها برای تماشای آن بودند!
اسماعیل خلج، ملهم از محمود استادمحمد، فضای درخشان و دنجی از تئاتر تلویزیونی خلق کرد که در فضای آتشین زمان جنگ (۱۳۶۴)، ضمن عزیمت از فستیوال بدترین مسائل اجتماعی و روزمره آن روز، از آنها گذر کرده و به روشنایی و «امید» دست مییابد.
هم واقعگرایی و نقد اجتماعی مشهود بود و هم آرمانگرایی و آرمانپردازی.
نسلی از فعالان فرهنگی ملهم از مردم توانمند و پرامید آن زمان، در عین ملاحظه واقعیات دشوار، طرح امید میریختند.
ـ نمونه دیگر، «کلاه قرمزی» بود و هنوز هم هست و مورد اقبال گسترده مخاطبان هم بود و هست.
از خود «کلاه قرمزی» که بچهای است بیکس و کار که به تهران آمده است، برای ملاقات با تنها ساکن دنیا که او را تحویل میگیرد («آقای مجری») و سعی میکند در این تنها کس، امیدهای زندگی خود را زنده کند تا «پسر خاله» که میکوشد در تهران، خطاب به همه بدیها، خوبی و «کمک» کند و تا «دیبی» که از فرط بیآبی از والدین خویش جدا مانده، نمود فرض انبوهی از نگونبختیهاست که میتوان با «امید واقعی» از آنها عبور کرد و زندگی خود و جامعه را ساخت.
دوری «فامیل دور» از همسرش و دوری همسر فامیل دور («دوره») از فرزندش، پرده دیگری است که ایرج طهماسب و حمید جبلی رو کردهاند تا نشان دهند که در این شرایط هم میتوان امید داشت و مثبت نگریست.
ایرج طهماسب و حمید جبلی با هوار کردن این همه نگونبختی بر سر «فامیل دور»، در عین شاد ماندن و شادیآفرین بودن، متکفل بیان آشکار مهمترین پیامی هستند که از حلقوم بچههای مصیبتزده نسل انقلاب و جنگ، به سر نسل توسعهزده و مرفه و کامیاب و در عین حال، ناراضی و منفیباف امروز گسیل میشود (وقتی حامد بهداد یا صابر ابر را به برنامه کلاه قرمزی دعوت میکنند).
اوج وضع و حال را میتوان در خلق شخصیت نگونبخت آقای «همساده» ملاحظه کرد که حتی چنان به بدبختیها عادت کرده است که برای حفظ شادی، بر رنجها میخندد و بر عکس، بر شادیها مغموم میشود.
او میکوشد به مدد گزافگویی هم که شده روایت مناسبی از زندگی خود تدارک ببیند که اسباب خنده و مآلاً «امید» در آن بیش از پیش فراهم شود.
حکمت نهفته در آثار هنری سترگ دهههای ۵۰ و ۶۰ این بود که حتی در اوج سختیها هم باید با چنگ انداختن به دیونیزوس جسارت و خنده، راه امیدی به سوی آینده گشود.
آنها واقعاً درست میگفتند و همان که آنها گفتند در عمل هم شد.
کاوش در اطراف قضیه:
ما با یک واقعیت مواجهیم که میتوان نام آن را «نومیدی دست دوم» گذاشت.
اگر با افراد خوشبین دمخور باشیم، خودمان هم همان حس را خواهیم داشت.
بر عکس، اگر همسلکان ما دائماً مضطرب باشند، احتمال آنکه ما هم جمعبندی ناامیدی از اوضاع و شرایط داشته باشیم، زیاد خواهد بود.
ما در یک دنیای شدیداً مرتبط زندگی میکنیم و این، یعنی ما بیشتر از هر زمانی در طول تاریخ، در معرض خطر تأثیرات مثبت یا منفی اجتماعی هستیم.
ـ نخستین نکته آن که یک بحث اجتماعی وسیع لازم است تا انگیزههای امید زنده شوند و چیزی که از نبوغ فرهنگی دهه ۶۰ میآموزیم آن است که مسائل و معضلات و دستاندازهای اجتماعی، فرصتی هستند برای یافتن ریشهها و گرم شدن ارتباطهای کسانی که از غمخواری هم بینیاز نیستند.
بدین ترتیب، حس و حال اجتماعی تحریک میشود تا در مورد ریشههای وضع موجود یا بهبودهای آینده به بحث بپردازند و البته راهیابیها، باید با طمأنینه و سنجیده و در عین حال، قاطع و با ملاحظه جمیع جهات صورت گیرد و منجر به اقدام جمعی شود.
طرح واقعبینانه مسائل اجتماعی، نه در یک دستپاچگی آزار دهنده، بلکه در یک محیط پرمطایبه و مشحون از بلندنظری موجب میشود که با حوصله و به اتکاء تجربیات فرهنگی برای دشواریها راهحلی پیدا شود.
چیزی که در «سایه همسایه» یا «مدرسه موشها» یا «آرایشگاه زیبا» یا «کلاه قرمزی» به طور مشهودی برای ما غریب مینماید، سطح بالای حوصله و تحمل افراد است.
در سرتاسر سریال «سایه همسایه»، میبینیم که چطور تمام اهالی محل با «آقای تیموری» با ایفای نقش بیوک میرزایی، اختلاف نظر دارند، ولی در عین حال به همزیستی توأم با شادی و دید مثبت به امید اصلاح ادامه میدهند.
ـ نکته بعد این است که پیشنهادها و افکار مختلف را دریافت و راجع به آنها تأمل کنیم.
اینجا دو فضیلت «همدلی» و «همدردی» راهگشاست.
ابراز همدردی نسبت به دغدغههای مردم و شروع گفتوگوی مثبت، با هدف یافتن راهحل یا پرت کردن حواس از مشکلات و کسب آرامش، میتواند این فرصت را فراهم آورد که به جای آنکه مشکلات اجتماعی، روی مردم تأثیر منفی به جای بگذارد، ما روی مردم تأثیر مثبت بگذاریم.
آرامش اجتماعی، یک خیابان دو طرفه است که عبور و مرور در آن باید به طور متقابل تسهیل شود.
اگر به نوبه خود، به آرامش دیگران کمک نکنیم، ناآرامی به سرعت منتشر میشود و هیچ کس از دریافت امواج آن مصون نخواهد ماند.
از این قرار، به نظر میرسد که «پیشنهاد کمک» باید به یک تکیه کلام عمومی تبدیل شود.
مطلب آخر و نه نهایت مطلب آن که، گاهی باید از موقعیتهای تنش اجتماعی فاصله گرفت.
این، یک «فاصلهگیری استراتژیک» است؛ تا زمانی که زمینه و مقدمات و خصوصاً آرامش و طمأنینه، برای برخورد سنجیده با منبع تنش مهیا شود.
«تا زمانی که جامعه مقدمات کافی برای برخورد سازنده با تنش را پیدا نکرده، تا جایی که میتوان باید منشأ تنش را قرنطینه کرد.
برای این منظور، باید نحوی «فراست اجتماعی» در میان باشد تا «تصویر کلی را فراموش نکنیم»؛ تصویر کلی، یک ابزار قدرتمند برای ملتی است که در معرض منابع بزرگ تنش است.
باید به اهداف و وظایف، بیش از نتایج تمرکز کرد و این، جز با توکل به خدا که تضمین نتایج و معاد اعمال به دست اوست، میسر نمیشود.
یک ملت، به حاق حق حکمت و آرامش و مآلاً کامیابی نمیرسد؛ مگر آن که به وجه خدا نظر کند.
دکتر حامد حاجیحیدری
عضو هیأت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران
انتهای پیام/