فلسفه در جهان اسلام فاقد امتداد اجتماعی بوده است
حجت الاسلام محسن الویری گفت: هر تعریفی که از فلسفه برگزیده شود، انکار نمیتوان کرد که این شاخه معرفتی در جهان اسلام تقریبا همواره فاقد امتداد اجتماعی بوده است.

به گزارش خبرنگار مهر، همایش مناسبات فلسفه و تمدن در جهان اسلام، ۹ اردیبهشت ما در دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.
محسن الویری استاد دانشگاه باقر العلوم در این نشست گفت: به دست دادن تعریفی جامع و مانع از فلسفه به ویژه با در نظر گرفتن سیر تحولِ مفهوم، موضوع و قلمرو آن در جهان اسلام امری دشوار است؛ هر چند برای بحثی که ارائه میشود نیازی به تعریفی مورد وفاق همه فیلسوفان هم نداریم.
وی ادامه داد: دو نگاه اصلی به چیستی به فلسفه در میان فیلسوفان مسلمان وجود داشته است.
یک نگاه فلسفه را به مثابه یک دانش در نظر میگرفته و نگاه دیگر به فلسفه به چشم یک فرایند کمال مینگریسته است.
فلسفه به مثابه دانش، آن گونه که فرهنگ اصطلاحات فلسفی گزارش کرده است یک دانش با موضوع هستیشناسی بوده است: الفلسفة هی العلم باحوال اعیان الموجودات علی ماهی علیها (ص ۱۰۳).
شاید بتوان متأثر از فلسفه جدید غرب نشانههایی از نگاه به فلسفه به مثابه یک دانش با موضوع معرفتشناسی هم در بین آثار جدید فیلسوفان مسلمان یافت.
ولی فلسفه به مثابه فرایند کمال، به صورت روشن در تعریفی که ملاصدرا در سطرهای نخستین کتاب الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه ارائه کرده، منعکس است: اعلم أن الفلسفة استکمال النفس الإنسانیة بمعرفة حقائق الموجودات علی ما هی علیها و الحکم بوجودها تحقیقا بالبراهین لا أخذا بالظن و التقلید بقدر الوسع الإنسانی (الاسفار، ج ۱، ص ۲۰)
وی افزود: هر تعریفی که از فلسفه برگزیده شود، انکار نمیتوان کرد که این شاخه معرفتی در جهان اسلام تقریبا همواره فاقد امتداد اجتماعی بوده است.
الویری گفت: از سویی دیگر تمدن هم به هر معنی که گرفته شود، تمدنپژوهان با پرسشهایی روبرو هستند که برای رسیدن به پاسخ آن ناگزیر باید به فلسفه مراجعه کنند.
شاید رویکردهای موجود در تعریف تمدن را بتوان در این چهار دسته قرار داد: تمدن به مثابه یک دانش و یا فرادانش، تمدن به مثابه یک وضعیت انسانی، تمدن به مثابه یک وضعیت اجتماعی (انباشت توسعهیافتگی و مرحله کمالیافته آن)، تمدن به مثابه یک فرایند.
وی ادامه داد: تمدن در هر یک از این رویکردها که قرار گیرد با پرسشهایی از جنس فلسفه روبروست.
پرسش کانونی این گفتار این است که با توجه به ظرفیت کنونی دانش فلسفه در جهان اسلام ـ با هر تعریفی که از فلسفه داشته باشیم ـ ، پاسخ کدام دسته از پرسشهای معطوف به تمدن را ـ با هر تعریفی که از تمدن داشته باشیم ـ میتوان از فلسفه انتظار داشت.
حدیث آزمندی و نیازمندی
وی افزود: فقدان امتداد اجتماعی دیدگاهها و نظریات فلسفی موجود، به معنی نادیده انگاشتن ظرفیت پارهای از این نظریات برای این که آوردههایی برای مطالعات تمدنی داشته باشد، نیست.
فلسفه به مفهوم فلسفه اولی یا الهیات بالمعنی الاعم به موضوعاتی اهتمام دارد که فلسفه را آزمند مدیون خود شمردن همه دانشها کرده است و البته به نظر میرسد این آزمندی قابل فهم و پذیرش است و راهی جز تن دادن به آن و تسلیم در برابر آن هم وجود ندارد.
بی چون و چرا همه علوم در مسائلی مانند تبیین و اثبات پارهای مفاهیم و گزارههای مورد نیاز خود برای استدلال، منطق استدلال، تأملات مربوط به مقام کشف و داوری اطلاعات، معیار حقیقت و سنجش آن به فلسفه و روش فلسفیدن که منطق نام دارد نیازمندند.
تمدن هم همچون دیگر دانشها، نیازهایی از این دست دارد که برآوردن آن را از فلسفه (حتی در همین حالت امتداد اجتماعی نداشتن آن) انتظار میبرد.
وی ادامه داد: افزون بر این در فلسفه بالمعنی الاخص هم نظریههایی مانند اصالت وجود، حرکت جوهری، رابطه نفس و بدن و مانند آن بدون تردید میتوانند مبنایی قابل اعتماد برای پارهای گزارههای بنیادی در مباحث تمدنی و نیز در دانش تاریخ شود.
ولی این ظرفیت راهی دراز تا فعلیت یافتن و راه یافتن به میدان واقعیت و عمل دارد.
این تازه در صورتی است که فیلسوفان مسلمان خود هم سودای نقشآفرینی اجتماعی داشته باشند و الا اگر قرار باشد فیلسوفان به خود ببالند که با آن چه پیرامون آنها میگذرد کاری ندارند و «فلسفه گوشهنشین» و «فلسفه تحلیلگر» را بر «فلسفه ایستاده در میدان» و «فلسفه کارگردان» برتر نهند، دیگر از اساس نمیتوان چنین انتظاری از آنها داشت.
مهمترین پرسشهای فلسفی تمدن
الویری گفت: به هر حال نیازهای تمدنپژوهی به فلسفه تنها با شکل گرفتن و قوام یافتن یک شاخه معرفتی با عنوان «فلسفه تمدن» که در شمار فلسفههای مضاف است برآورده نمیشود و این ضرورت همچنان باقی است که پرسشهای تمدنی که گاه مشترک با تاریخ هم هست به ساحت فلسفه کشانده شود.
پارهای از مهمترین محورهای پرسشبرانگیز چنین است: وجه هستیشناختی تمدن و پاسخ به این پرسشها که تمدن ذات است یا عرض؟
وجود عینی است یا ذهنی؟
امر انتزاعی است یا اصیل؟
یک وجود حقیقی و متعلَق حکمت نظری است یا وجود اعتباری و متعلق به حکمت عملی؟
وجه معرفتشناختی تمدن و پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان امر تمدنی از امر غیرتمدنی بازشناخت و نیز شناخت تمدنهای گذشته و آینده که هر دو معدوم هستند و اکنون در دسترس نیستند، چگونه اتفاق میافتد؟
چیستی و چگونگی ترکیب اجزای تشکیل دهنده یک تمدن چه در حالتی که تمدن به سطح گسترده مناسبات انسانی تقلیل یابد و چه در حالتی که تمدن برآیند پدیدههای نامتجانس مانند انسان و مکان و زمان دانسته شود.
وی ادامه داد: علیت در قلمرو تمدن و تاریخ و پاسخ به این سوال که آیا تقسیم چهارگانه علل برای تعلیلهای تمدنی بسنده است یا نه؟
و آیا میتوان به جای آن از تقسیم علت به تامه و ناقصه و یا تقسیم علت به علت دور و علت نزدیک و یا اصلا به جای علت از شرطهای لازم و کافی برای مباحث تمدنی و تاریخی بهره جست یا نه؟
تقریر بومی تمدن از علل اربعه کدام است؟
تفسیر فلسفی فرهنگ و مرزهای فرهنگ به فرهنگ به مثابه بخشی از تمدن و یا فرهنگ به مثابه روح جامعه و هویتبخش تمدن؛ مفهوم حرکت و تحول جامعه و تاریخ و تمدن و تبیین فلسفی آن؛ مفهوم زمان تمدنی و تفاوتهای آن با مفهوم فیزیکی و فلسفی زمان.
الویری گفت: امتداد اجتماعی یافتن میراث ارزشمند فلسفی مسلمانان در گروی مواجهه مستقیم با پرسشهایی است که امروزه تمدنپژوهان با آن روبرو هستند و لذا استقبال فلسفهپژوهان از این دست پرسشها که ذکر آن رفت میتواند گام مؤثری برای نزدیک کردن اندیشههای فلسفی به ساحت واقع باشد.
از سوی دیگر ژرفا و استواری یافتن تمدناندیشی و تمدنپژوهی هم در گروی واکاوی فلسفی پارهای از پرسشهایی است که امروزه تمدنپژوهان با آن روبرو هستند.
وی در پایان اظهار داشت: مناسبترین راه پیش روی فلسفهپژوهان و تمدنپژوهان گسترش هر چه بیشتر گفتگوهای فلسفی ـ تمدنی است و این نشست نقطه آغاز بسیار خوب و دلگرمکنندهای برای این راه به حساب میرود.
سزاوار است به اطلاع رسانده شود که طراحی رشته فلسفه تاریخ و نیز رشته مطالعات نظری تمدن، هر دو در مقطع دکتری در دانشگاه باقر العلوم علیه السلام میتواند فضای خوبی برای دامن گستراندن روشمند این گفتگوها ایجاد کند و همینجا از همه علاقمندان این گونه موضوعات دعوت میشود که از این ظرفیت و دیگر ظرفیتهای موجود در قم مانند مجمع عالی حکمت برای پی گرفتن این مباحث بهره بگیرند.