از تنتن و میلو تا شرفنامه
اگر اهل کتاب باشید از اینجا دست خالی بیرون نمیروید. از ماجراهای تنتن و میلو تا قبل از طوفان الکساندر دوما تا درد جاودانگی و گفتوگو با مردگان و شرفنامه نظامی گنجوی... .
اگر اهل کتاب باشید از اینجا دست خالی بیرون نمیروید.
از ماجراهای تنتن و میلو تا قبل از طوفان الکساندر دوما تا درد جاودانگی و گفتوگو با مردگان و شرفنامه نظامی گنجوی...
.
به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «کتابهای پشت ویترین چشم هر رهگذری را خیره میکند.
بیهیچ نظم و ترتیبی قاب پنجره را پر کرده و تا سقف بالا رفتهاند.
هر کتاب سرنوشت خودش را دارد؛ یکی از قفسه خانه مردی به اینجا آمده که دار و ندارش را فروخته و رفته است.
یکی ارث پدربزرگی است که چند سال پیش درگذشته و یکی روی میز دختری دانشجو بوده که یک روز تصمیم گرفته کتابهای قدیمیاش را بفروشد و مجموعهای از نخواندهها بخرد.
چه کسی میداند هر کدام از اینها باز از کجا سر درآورند!
سرازیری خیابان سهروردی را که بروید پایین، قبل از خیابان مطهری کتابفروشی مهران را میبینید.
همان کتابفروشیای که عکـــسهایش در فضای مجازی دستبهدست میشود؛ مغازهای با نیمقرن سابقه که با کتابهای دست دوم و چیدمان عجیبش مشهور شده است.
اگر اهل کتاب باشید از اینجا دست خالی بیرون نمیروید.
از ماجراهای تنتن و میلو تا قبل از طوفان الکساندر دوما تا درد جاودانگی و گفتوگو با مردگان و شرفنامه نظامی گنجوی...
.
«اینجا به درد کسی که بخواهد بین این همه کتاب چرخی بزند و کتابی پیدا کند، نمیخورد.
کسانی اینجا میآیند که دنبال گمشدهای میگردند.» این را مهران محمدعلیها، صاحب کتابفروشی مهران، میگوید و تأکید میکند که در کتابفروشیاش بیش از هفت هزار جلد کتاب روی هم چیده شده و کسی بجز خود او نمیتواند کتاب مورد نظر شما را پیدا کند.
تصور این که کسی از محتوا و چند و چون تکتک این کتابها مطلع باشد، سخت است اما مهران همه این کتابها را پیش از فروش خوانده است و برای هر کدام میتواند گزارشی کامل به مشتری بدهد.
صحبت درباره کتاب آن هم وسط هزاران جلد کتاب تجربه جالبی است.
از روزی میگوید که پدر دکه چوبی کتابفروشی خیابان فردوسی را جمع کرد و به این مغازه آمد:
«آن زمان کتابفروشیها دکه چوبی داشتند بعدها دکهها فلزی شد.
من از هفت سالگی کنار پدرم در همین مغازه کار کردم.
کودکیام با کتاب عجین شد و هر روز بعد از مدرسه اینجا کنار پدر بودم.
کتابها را میچیدم، چند جلد کتاب میخواندم و گزارشی از آن تهیه میکردم تا به مشتری ارائه کنیم.
بعضی از روزها هم همراه پدر برای خرید کتابهای جدید به خیابان مخبرالدوله میرفتم.
آن زمان خیلی از چاپخانهها و انتشاراتیها در این خیابان بودند؛ از انتشارات امیرکبیر بگیر تا انتشارات اقبال، جاویدان و یساولی.
همه کتابفروشیهای تهران هم در این خیابان بودند اما از اواخر دهه ۵۰ تا ۶۰ به خیابان انقلاب کوچ کردند.»
شما همه این کتابها را خواندهاید؟
این سؤال خیلی از مشتریهایی است که برای اولین بار اینجا میآیند.
پاسخ مهران هم جالب است: «کتابخواندن برای من اجباری است.
نه این که علاقه نداشته باشم اما شغل کتابفروشی اقتضا میکند کتاب بخوانید.
مثل نقاش ساختمان که موقع نقاشی لباسهایش رنگی میشود و بوی رنگ و تینر مشامش را پر میکند.
وقتی سالها در یک محیط قرار بگیرید، آن محیط روی شما تأثیر میگذارد.
از طرف دیگر اگر کتاب نخوانیم نمیتوانیم به مشتری درباره آن توضیح بدهیم.
مشتریها با ذائقههای مختلفی اینجا میآیند و من بر اساس ذائقه آنها کتاب معرفی میکنم و درباره آن کتاب گزارش میدهم.
بعضی کتاب تاریخی دوست دارند، بعضی رمان و بعضی هم گزارش تحلیلی یا مستند.
باید همه این کتابها را بخوانی و از آنها اطلاع داشته باشی.
به همین دلیل به اجبار هم که شده همه کتابها را میخوانم و این اجبار تبدیل به عادت شده.
شغل ما صبر زیادی میخواهد.
مثل سوپرمارکت هر لحظه مشتری نداریم.
میبینی از وقتی که شما اینجا هستید یک نفر مشتری هم نیامده.
گاهی اوقات تا سه ساعت خبری از مشتری نیست.
ساعتهایی هم که مشتری نیست، فرصت خوبی است برای کتابخواندن.»
آقا کتاب رمان خوب چی دارید؟
دختر جوان با چشم کتابهای روی میز چیده شده را به امید پیدا کردن رمانی پرکشش بالا و پایین میکند.
مهران بلافاصله میپرسد بهترین کتاب رمانی که خواندهای چی بوده؟
دختر کمی فکر میکند و میگوید ربکا.
مهران متوجه سلیقه مشتری میشود و کمدی انسانی را معرفی میکند.
مهران برای معرفی کتاب روش خاص خودش را دارد: «وقتی مشتری میگوید بهترین کتابی که خوانده کافکا در کرانه اثر هاروکی موراکامی بوده به او نمیتوانم ربکا را معرفی کنم چون با ذائقه او هماهنگ نیست.
در عوض مادام کاملیا یکی از مشهورین کتابهای ادبی جهان نوشته الکساندر دوما را معرفی میکنم یا کتابهای لویی فردیناند سلین، داستایوفسکی و ...
یا اگر بهترین کتابی که خوانده خواجه تاجدار باشد، متوجه میشوم به رمانهای تاریخی علاقه دارد.
قطعاً کتاب ناسخالتواریخ را معرفی نمیکنم به جای آن به او پیشنهاد مطالعه خداوند الموت یا عارف دیهیم را میدهم.»
مهران میگوید کتابها را با خرید کتابخانههای شخصی تهیه کرده است: «بعضی اوقات خانه ورثهای توسط وراث فروخته میشود و ما هم کتابخانه آن را میخریم یا کسانی که به خانه کوچکتری نقل مکان میکنند و به دلیل کمبود جا کتابخانهشان را میفروشند.
گاهی هم به دلیل مهاجرت کتابخانه را میفروشند.
قیمت کتاب هم بر اساس ارزش کتاب تعیین میشود.
شاخص این ارزش هم نوع چاپ، کمیاب یا نایاببودن آن است.
مثلاً بعضی کتابها سالهاست چاپ نمیشود یا نسخه خوب آن کمیاب است مثل نسخه بمبئی دیوان حافظ.
اما بعضی از کتابها را مجانی هم بدهند برای ما کاربردی ندارد.»
مهران میگوید، برخلاف اعتقاد برخی که تصور میکنند نسل جدید علاقهای به مطالعه ندارد و سرگرم فضای مجازی است، به نظرش علاقه زیادی به کتاب دارد اما راهنمای خوبی ندارد: «مطالعه یکی از ارکان سواد است ولی با مانع بزرگی مواجه است.
متأسفانه نسل جدید الگویی ندارند که به آنها بر اساس ذائقه خودشان کتاب خوب معرفی کند.
نسل امروز داوطلبانه به سمت مطالعات شخصی میرود.
مثلاً همین کتاب «سرگذشت ژیربلاس» را ببین!
خیلیها در ایران این کتاب را نمیشناسند مگر کتابخوانهای حرفهای.
این کتاب توسط میرزا حبیب اصفهانی ۱۱۰ سال قبل ترجمه شده و یکی از شاهکارهای ترجمه در ایران است.
همیشه به نسل جوان تأکید میکنم هر کتابی که شما را به مرز تشخیص میرساند برای مطالعه مناسب است.
کتاب خوب باید ذهن انسان را به پرسشگری وادار کند و این پرسشگری ما را به یک منطق برساند.»
سالهاست که این کتابها جلوی چشمانش هستند و فقط خودش میداند هر کتاب کجاست.
با سلیقه خودش هم آنها را دستهبندی کرده تا راحتتر بتواند پیدا کند.
ویترین مغازه را نشان میدهد و میگوید: «توی ویترین از پایین تا بالا رمان چیدهام.
این وسط هم کتابهای تاریخی و مستند هستند.
این طرف هم کتابهای فلسفی و علوم انسانی.
اینجا هم کتابهای موسیقی و کتابهای انگلیسی هستند.
من کتابهای زیادی خواندهام و هنوز هم تشنه مطالعه هستم اما بهترین کتابی که خواندهام و هنوز هم میخوانم قرآن است.
قرآن به انسان پایه و چهارچوب میدهد و برای درک آن باید کتابهای زیادی خواند.
واقعاً از خواندن قرآن لذت میبرم و برای فهمیدنش منابع زیادی را مطالعه میکنم.
هر کتابی دریچه تازهای به روی انسان باز میکند و انسان خوشبخت کسی است که با خواندن هر کتاب روح تشنهاش را سیراب میکند.»
انتهای پیام