"زمانی برای مردن نیست" یک فیلم هندی خودشیفته که برای خودش گریه میکند/ ادای احترام به ملکه پیر انگلیس- اخبار سینما و تئاتر - اخبار فرهنگی تسنیم
آخرین فیلم "جیمزباند" قهرمانی پوشالی دارد که یک لشکر را میکشد اما خودش یک تیر نمیخورد آخر سر هم ناو سلطنتی او است که دنیا را با تسلیحات نظامیاش نجات میدهد؛ با این اوصاف فیلم مدام خودش را ستایش کرده و اشک انگلیسیهای خودشیفته را در میآورد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، آخرین نسخه مجموعه "جیمزباند" فیلمی بسیار بچهگانه و عاری از مؤلفههای یک فیلم قابل قبول و جدی جاسوسی و اکشن است.
هرچقدر جذابیت فیلمهای اکشن در نمایش تواناییهای منطقی و نه فراواقعی و غیرعادی قهرمان فیلم است -و همین باعث همذات پنداری و قبول آن توسط مخاطب میشود- قهرمان پوشالی آخرین قسمت جیمز باند، کاملاً غیرعادی در مقابل یک لشکر دشمن تا بن دندان مسلح ایستاده و حتی یک خط روی تنش نمیافتد.
اما یکباره بدمنِ ضعیف فیلم که یکبار توسط یک بچه گلوله باران شده، به قهرمان کارکشته مانند آب خوردن تیر میزند.
این ایرادات روایی و سینمایی در فیلم "زمانی برای مردن نیست" بیشمار است نمونه دیگر آن آزادی عجیب و غریب سافین، با بازی بشدت بد "رامی ملک" که تنها قیافه شروران روانی را دارد و نه چیز دیگر، در مقام یک قاتل روانپریش و NPD (خود شیفتگی) است که در آسایشگاه بدون آنکه معلوم باشد چگونه توانسته رهایی یابد یکباره در میان میدان جنگ ظاهر شده و بعد هم در آزمایشگاه بزرگ و مخفیاش مشغول به کار میشود.
از این منظر بیست و پنجمین فیلم جیمزباند بشدت شبیه کمیک بوکهایی قدیمی آمریکایی بتمن و سوپرمن است که برای نوجوانان طراحی شده بود و در آن شروران فیلم بصورت غیر عادی از در و دیوار رد میشوند و سراغ قهرمانان فیلم میآیند.
شعارزدگی فیلم نیز که البته در فیلمهای "جیمزباند" چیز جدیدی نیست نیز اینبار کار را از خنده گذرانده و حالت اشمئزاز به انسان دست میدهد.
در شرقیترین نقطه کره زمین که جزیرهای میان ژاپن و روسیه محل مناقشه است خیلی اتفاقی (بخوانید مهندسی شده) یک ناو سلطنتی انگلستان در حال چرخیدن و دنبال خودنمایی برای نجات دنیا بوده و از خداخواسته یکباره مأمور جان برکفش، آقای جیمز باند همان کنار در جزیرهای مسموم، در حال جنگیدن برای حفظ جان انسانها است و درست در لحظهای که دیگر کاری از دستش برنمیآید، موشکهای ناو این جزیره را با خاک یکسان میکنند و ناجی واقعی دنیا تسلیحات نظامی انگلیس است.
چه توجیهی از این بهتر برای ساخت و تولید تسلیحات نظامی برای ممالک غربی؟!
این ادای احترام به خاندان سلطنتی انگلیس چیز پنهانی نیست؛ مراسم رونمایی از فیلم نیز همراه با حضور اعضای این خاندان برگزار شد و در آن سازندگان و "دنیل کریگ" بازیگر این نقش با آنان عکس یادگاری گرفتند.
حضور پرنس چارلز فرزند ملکه الیزابت در مراسم رونمایی از فیلم
مانند همیشه روسها به عنوان مهرههایی از شرارت و به عنوان رقبای ایدئولوژیک در حال نقشهکشیدن در آزمایشگاههای مخفی خود برای نابودی دنیا هستند.
بنظر میرسد که فیلمهای جیمزباند دستآویز و بهانه دیگری برای ساخت فیلم ندارند و صرفاً برای اینکه وجود خود را توجیه کنند باید حتماً یک دشمن فرضی داشته باشند و اینبار کفگیرشان ته دیگ خورده است.
سندیکای جنایتکاری که خودش در جنایت رقیب ندارد دست آخر توسط جنایتکار دیگری که با دانشمند شرور و خود فروخته روس و همتایانش دستش در یک کاسه است، نابود میشود و همه این موارد دورادور توسط "سافین" در حال کنترل است اما از آنجایی که این مدیریت عملیاتها توسط او در یک مرکز تحت کنترل غیر قابل باور است، فیلم از نمایش آن خود را معاف کرده و باور و قبول آن را به تخیل مخاطب سپرده است؛ این یعنی عدم توانایی فیلمساز برای تبیین و شکل دادن به سیر منطقی و علی و معلولی یک فیلم.
البته نمایش روند منطقی برای سازندگان جیمزباند و فهماندن آن برای مخاطب، اساساً برای آنان اهمیتی ندارد و این به تعبیری توهین به درک مخاطب است.
آنچه که برای آنان مهم است تنها نجات دنیا به هر شکل و قیمتی که شده توسط قهرمانان خالی بند انگلستانی است.
اما فیلم در لحظات پایانی و در اوج لوثبازی، تبدیل به یک فیلم هندی میشود.
باید علاقمدان بریتانیای کبیر کنار خود یک جعبه دستمال بگذارند و در سکانسهای پایانی فیلم اشکهای خود را پاک کنند، زیرا سرباز جبهه خوشگلها با آن تیپ مهمانی و با کلاسش که دل همه انگلیسیها را برده است، حالا در حال خونریزی است و پیامبر گونه در حال نظاره غروب زیبای آسمان است که با موشکهایی که به سوی او میآیند سعادت را در کشته شدن برای نجات جهان پیدا کرده است.
غش و ضعف کردن فیلم برای خودش حتی تا انتهای تیتراژ ادامه دارد و دست از خودستایی برنمیدارد؛ جمله "جیمزباند باز میگردد" خبر از بازگشت آقای جیمزباند در قالب دیگری دارد و گویا قرار است فیلمسازان و مدیران کمپانی مترو گلدن مایر با هر مصیبتی که شده است او را از زیر موشک باران نجات دهند تا قهرمان نمیرد.
فیلم "زمانی برای مردن نیست" زمانی برای زنده ماندن ندارد و خیلی وقت است که مرده و بیجان است که حتی برای آنکه بخواهد پیامش را صادر کند بشدت بیهنر و غیرسینمایی عمل میکند.
بنظر میرسد که باید سازندگان این مجموعه برای قسمت بعدی فکر دیگری کنند.
انتهای پیام/