خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

شنبه، 27 اردیبهشت 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

ارتجاع اروپایی

فارس | برگزیده | پنجشنبه، 04 بهمن 1397 - 16:15
رهبران اروپایی که ارزش‌های نظام لیبرال- دموکراسی‌شان به دوقلوی تاریخی «انقلاب کبیر فرانسه» و «بیانیه حقوق بشر» در آخرین سال‌های قرن هجدهم میلادی مربوط می‌شود، حال با ارتجاعی باورنکردنی برای احیای امپریالیسم نوین اروپایی، حتی امپراتوری‌های قرن نوزدهمی ناپلئون و قیصر و پروس را هم رد کرده و به تاریک‌ترین اعصار قرون وسطی ارجاع می‌دهند.
امپراتوري،تاريخي،ليبراليسم،شارلماني،اروپايي،اروپا،فرانسه،آخن ...

به گزارش گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس، روزنامه «وطن امروز» در یادداشتی نوشت:
اگر لیبرالیسم پدری داشت، قطعا روز سه‌شنبه 22 ژانویه 2019 در «آخن»، «آخ» از نهادش برمی‌آمد؛ آنجا که «امانوئل مکرون» رئیس‌جمهور فرانسه و «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان در حضور «ژان کلود یونکر» و «دونالد توسک» روسای کمیسیون و شورای اتحادیه اروپایی، با لبخندی ملیح پنبه تمام ارزش‌های دموکراتیک غربی را که برای روشنفکران حکم مقدسات را دارد، زدند.
رهبران اروپایی که ارزش‌های نظام لیبرال- دموکراسی‌شان به دوقلوی تاریخی «انقلاب کبیر فرانسه» و «بیانیه حقوق بشر» در آخرین سال‌های قرن هجدهم میلادی مربوط می‌شود، حال با ارتجاعی باورنکردنی برای احیای امپریالیسم نوین اروپایی، حتی امپراتوری‌های قرن نوزدهمی ناپلئون و قیصر و پروس را هم رد کرده و به تاریک‌ترین اعصار قرون وسطی ارجاع می‌دهند.
متن سخنرانی آن روز مرکل از هر تحلیلی گویاتر است.
«خانم رئیس» ژرمن‌ها در مراسم انعقاد قرارداد امنیتی جدید 16 صفحه‌ای «آخن» با همتای فرانسوی‌اش گفت: «امروز روز مهمی در دوستی آلمان و فرانسه است.
در توافق آخن ما همکاری میان 2 کشور را تجدید خواهیم کرد و امیدواریم بتوانیم شانه به شانه و در کنار هم به مسائل مهم بپردازیم.
ما شهر آخن را انتخاب کردیم، چرا که اینجا محل اصلی اقامت «شارلمانی» است که ما (آلمانی‌ها) به آن کارل کبیر و پدر اروپا می‌گوییم...
ما پیمان آخن را ۵۶ سال پس از پیمان الیزه امضا کردیم که چارچوبی را برای همکاری آتی ما مشخص می‌کند».
اما شارلمان که بود؟
«کارل ماگنوس» معاصر هارون‌الرشید عباسی، یک شاه مروونژی متولد آلمان امروزی و از دودمان فرانک‌ها بود که اواخر قرن هشتم در هرج و مرج متعاقب فروپاشی امپراتوری روم غربی، در اروپای تازه به مسیحیت گرویده تحت تاخت و تاز و غارت وحشی‌هایی مثل آوارها، هون‌ها، بربرهای ژرمن و
وایکینگ‌های اسکاندیناوی، یک امپراتوری جدید را در بخشی از قلمروی سابق روم (بویژه آلمان، فرانسه و ایتالیای امروزی) پایه گذاشت.
او این امپراتوری صلیبی را «روم مقدس» نام نهاد ولی در تاریخ آن را به نام خودش یعنی «شارلمانی» می‌شناسند.
موضوع اینجاست که در واقع نه حکومت شارلمانی که تحت لیسانس پاپ‌های رم برپا شده بود یک امپراتوری مقتدر و واقعی نظیر اسلاف ایرانی و رومی‌اش محسوب می‌شد، نه آنکه اساسا کارنامه درخشانی در تاریخ اروپا از خود به یادگار گذاشت.
مروونژی‌ها یا شاهان گیس‌بلند که شارلمان یکی از آنها بود، همان زمان هم به‌خاطر لهو و لعب و خوشگذرانی‌های‌شان به «شاهان بی‌عار» مشهور بودند.
قلمروی آنها بیشتر اسمی بود تا رسمی و شهروندان‌شان بشدت مورد تعرض اقوام وحشی بودند.
شاهان شارلمانی به هیچ‌وجه اقتداری نظیر خلفای عباسی، امپراتورهای روم شرقی یا حتی شاهان وایکینگ هم‌عصرشان نداشتند و بر خلاف آنان که شبکه‌های تجاری عظیم و پیچیده بین شرق و غرب را در قلمروهای پهناور تحت امر خود اداره می‌کردند، یک ساختار حکومتی قبیله‌ای و بدوی ارباب - رعیتی و عمدتا بر پایه اقتصاد دهقانی و شبانی داشتند که در همان دوران کوتاه به‌اصطلاح امپراتوری‌شان، بر پایه‌های قتل‌عام و سرکوب تحت لوای مسیحیت بنا شده بود.
وقتی هم که شارلمان بزرگ، امپراتوری روم مقدس را برای پسرانش به ارث گذاشت، دیگر پسرانش از وارث اصلی او لوودیگ که در آخن، پایتخت شارلمان‌ها حکم می‌راند، چندان حساب نبردند و از اوایل قرن نهم میلادی قلمروی آنها عملا به 3 محدوده به محوریت آلمان و فرانسه و ایتالیای امروزی تجزیه شد.
این آغاز رسمی عصر فئودالیسم یا همان نظام ارباب-رعیتی بود که پیامدی جز دوران تاریک قرون وسطی در اروپا نداشت.
تاریخی که اروپای پسامدرنیته بشدت از آن تبری جسته اما حالا عالی‌ترین رهبران اروپایی خود را مستقیما به این گذشته تاریک پیوند می‌زنند.
البته آنها برای رفتن به چنین قهقرایی توجیه خاص خودشان را دارند.
در توفان تحولات جاری بین‌المللی، برج و باروهای قرون وسطایی به جا مانده در اروپا، تنها پناه تاریخی هویت اروپای شمالی و مرکزی است، آن هم در روزگاری که ژست امپراتوری‌های منطقه‌ای با شکست امپراتوری جهانی آمریکا دوباره در گوشه و کنار کره خاکی مد شده است.
در حالی که حرکت ماشین جهانی‌سازی تک قطبی بر اثر یاتاغان زدن موتور محرکه اصلی‌اش آمریکا و دست فرمان ناشیانه ترامپ مختل شده، قطب‌های تازه سر برآورده، با هدف تعریف جایگاه تاریخی خود در نظم نوین جهان امروز، هر یک در پی علم کردن پرچم کهن‌ترین و باشکوه‌ترین بخش تاریخ خود برآمده‌اند.
چین قدرت روزافزونش را با برند نسل اژدها تبلیغ می‌کند و راه‌های ابریشم را محور سلطه آسیایی خود قرار داده است، هندوهای افراطی در این رقابت ژئوپلیتیک با نوای «خدای آبی» و قبای «مهاراجه‌گری» در شبه‌قاره رو آمده‌اند، پوتین در اوراسیا تلفیقی از امپراتوری تزاری و اتحاد شوروی را مدیریت می‌کند و همزمان به اسلاوگرایی در شرق اروپا دامن می‌زند، اردوغان در رویاهایش خود را سلطان جدید عثمانی می‌بیند و به دنبال بازگشت ترکیه به مرزهای پیش از سایکس- پیکو است، انگلیسی‌ها با بریگزیت به شکلی نمادین و ساختاری شعار اولویت بریتانیا بر اتحادیه اروپایی را به منصه ظهور گذاشتند و اظهارات اخیر مقامات ارشد دولت و دربارشان ثابت می‌کند به دنبال احیای امپراتوری فرادریایی عصر ویکتوریایی بریتانیا هستند، شعار «اول آمریکا»ی ترامپ نیز خواه ناخواه تقلید کورکورانه‌ای است از سوی پسرعموهای آنگلوساکسونی آنها در سوی دیگر اقیانوس اطلس.
با همه اینها ارجاع آلمان و فرانسه به شکوه عصر شارلمانی، گزافه‌ای تاریخی بیش نیست.
طبق بحثی که اخیرا در شبکه‌های تلویزیونی ترکیه نیز بشدت رواج پیدا کرده، حقایق تاریخی به ما می‌گوید در قرون هشتم و نهم میلادی، ژرمن‌های بربر و گل‌های رعیت، هنوز به حدی از تمدن نرسیده بودند که یک امپراتوری واقعی تشکیل دهند و به همین دلیل در تاریخ نام شارلمانی معادل فئودالیسم است نه امپراتوری و امپریالیسم.
این دم خروسی است که از ارجاع تاریخی سرهم‌بندی شده مرکل در سخنرانی کذایی این هفته‌اش بیرون می‌زند، آنجا که «شارلمانی» را پدر اروپا می‌خواند!
حال آنکه پدران اروپای فعلی - که گویا حالا پس از شکست لیبرال ـ دموکراسی مورد ادعایش دوباره هوای امپریالیسم به سرش‌ زده - همان رومی‌های باستان بودند و امپراتوری وسیعی که به مرکزیت ایتالیا برپا کردند؛ ایتالیایی که در همین هفته عقد پیمان قرون وسطایی آلمان و فرانسه در آخن، توسط دولتمردان ارشدش، دی‌مایو و سالوینی، دو معاون نخست‌وزیر کونته، از پایتخت تاریخی خود رم، فرانسه را به استعمارگری در آفریقا و بر هم زدن امنیت حوزه مدیترانه متهم و تلویحا داعیه خود بر جنوب اروپا و لیبی را علنی کرد.
همه اینها به ما می‌گوید نه تنها اتحادیه اروپایی با احیای شکاف تاریخی شمال ـ جنوب خود بی‌صاحب شده و رو به فروپاشی گذاشته، بلکه لیبرالیسمی که اروپا در دوران استعمارگری معاصرتر خود همصدا با آنگلوساکسون‌ها مدعی بود باید به عنوان یگانه نرم‌افزار «جهانی‌سازی» رواج یابد نیز در میان نزاع سخت‌افزاری تاریخی- قومیتی چهارسوی این قاره فراموش و بی‌پدر شده است.
شگفتا که امثال این نظریه‌پردازی‌های خیال‌پردازانه شارلمانی را که در قرن بیستم از سوی یهودیان صهیونیست هم مشاهده کرده بودیم، در همین ایران خودمان شاهد هستیم، با این تفاوت که این نسخه‌های وطنی بی‌وطن‌تر از هر زمان دیگر از تاریخ خود بریده‌اند و به بنیان‌های ارزش‌های مضمحل اروپایی استناد می‌کنند که در مهد خود بر باد رفته‌اند.
در آشفته‌بازار بازگشت مفاهیم قرون وسطایی و امپریالیسم، این «لیبرالیسم بی‌پدر» در متن و حاشیه دولت غرب‌گرای روحانی پدرهای بسیار پیدا کرده است و خلاصه گاو لیبرال‌های داخلی زاییده است.
«محمد قوچانی» پرکارترین میرزابنویس این جماعت، تنها یک سال پس از تعارف خوراک «اسلام شاهنشاهی» با طعم «صفوی» که مستقیما در کالج سلطنتی لندن لقمه گرفته شده و بعد توسط فیلسوف‌نمایی به نام «سیدجواد طباطبایی» جویده شده بود، با تغییر موضعی محیرالعقول ثابت کرد نه‌تنها هدف وسیله را توجیه می‌کند، بلکه دریافت حق‌التحریر کلان دولتی نیز عرضه هر سخن لغوی تحت عنوان نظریه‌پردازی را مقدور می‌کند.
او در خزان لیبرالیسم اروپایی مدعی شد باید با لیبرالیسم به جنگ امپریالیسم رفت!
قوچانی نه تنها لیبرالیسم را که نرم‌افزار استعمار نوین غربی است معادل آزادی‌خواهی دانست، بلکه همین «حسن روحانی» خودمان را مظهر لیبرالیسم یا نولیبرالیسم در مقابل ترامپ به عنوان نماینده امپریالیسم خواند.
او در مقاله بسیار تبلیغ شده «لیبرالیسم علیه امپریالیسم» در روزنامه سازندگی برای آنکه خواننده مطمئن شود در حال پریشان‌گویی تاریخی است، نخست‌وزیر بریتانیا در دوران جنگ دوم جهانی را لیبرالی محافظه‌کار خواند و همچنین «دولت - ملت» را از ارکان لیبرالیسم ملی دانست، حال آنکه وینستون چرچیل، ورای هر باور و مسلک شخصی در سمت رسمی خود در بریتانیای دهه 1940 بر اساس قانون انگلیسی «دیکتیتورشیپ» در شرایط اضطراری و جنگ، دیکتاتوری کرده است و بس!
در ضمن شکل‌گیری مفهوم «دولت -ملت» در جهان قرن بیستم مرهون موسولینی و هیتلر، دیکتاتورهای فاشیست و کاملا ضد لیبرال بود.
با چنین پدرهایی، لیبرالیسم وطنی ما هم مثل نسخه غربی‌اش بی‌پدر است و معلوم نیست فردا با خیال‌پردازی‌هایش از کدام سوی بام پرت خواهد شد.
شروین طاهری
انتهای پیام/