شاهرود؛ مدفن عارفان بزرگی چون شیخ ابوالحسن خرقانی+ فیلم
علی بن جعفر یا علی بن احمد خرقانی، یکی از اکابر مشایخ طریقت است که به سال 348 هجری قمری و یا به قولی 351 یا 352 هجری قمری در خرقان دیده به جهان گشود و در روز سهشنبه، دهم محرم سال 425 هجری قمری در سن هفتادوچندسالگی در همان دیار دیده از جهان فروبست.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از شاهرود، علی بن احمد خرقانی در آغاز زندگی به تحصیل علوم دین همت گماشت و در آن سرآمد دیگران شد و سپس به طریقت تصوف تمایل کرد و با مجاهدت به مقاماتی شایان دستیافت.
در حکایات آمده است که شیخ ابوسعید ابوالخیر، شیخالرئیس، ابنسینا و ناصرخسرو قبادیانی به خرقان رفته و با وی مصاحبتهایی نیز داشتهاند و مقام معنوی وی را ستودهاند.
گفته میشود سلطان محمود غزنوی نیز به دیدار شیخ شتافته و از محضر وی کسب فیض نموده است.
از شاگردان ممتاز و مشهور شیخ ابوالحسن خرقانی، خواجه عبدالله انصاری عارف نامی قرن پنجم هجری قمری است که سالیان متمادی در خرقان زیسته و از انفاس شیخ بهرهها جسته است.
جملات بهجای مانده از شیخ خرقان، نشان از مقام بسیار بالای انسانی این عارف برجسته دارد.
جملاتی که جز از چنین انسانهای وارستهای شنیده نمیشود:
«کاشکی حساب همه خلق با من کردی تا خلق را به قیامت حساب نبایستی دید.
کاشکی عقوبت همه خلق مرا کردی تا ایشان را به دوزخ نبایستی»
«هرکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش نپرسید، چه آنکه در نزد باریتعالی به جان ارزد بر خوان بوالحسن البته به نان ارزد»
در 24 کیلومتری شاهرود، در شمال روستای خرقان، روی یک تپه، آرامگاه این بزرگوار به چشم میخورد.
فضای سبز اطراف آن، به آرامگاه قداست خاصی بخشیده است.
روی قبر شیخ یک قطعهسنگ مرمری قرار دارد که اشعاری بر آن حکشده است.
در جوار این مقبره مسجدی بود که گنبدی مخروطی شکل و مزین به کاشیکاریهای زیبا داشت.
در حال حاضر، از مسجد و گنبد یادشده فقط محراب آن باقیمانده که برخلاف مسجدهای دیگر این نواحی رو به مغرب است.
محراب مذکور داری گچبریهای زیبا و استادانه است.
اخیراً براى حفاظت بیشتر این محراب، سازمان میراث فرهنگى استان در آنجا یک قاب بزرگ شیشهدار، مانند ویترین، نصبکرده است.
در سالهاى قبل، از طرف ادارهٔ کل باستانشناسى وقت، در اطراف محراب مذکور و متناسب با آن مسجدى بنا شد که در حال حاضر نیایشگاه زائران شیخ ابوالحسن خرقانى و مورداستفادهٔ آنان در موقع توقف در آن محل است.
در اینجا چند قطعه از تذکرهالاولیا در احوال شیخ را نقل مىکنیم:
نقل است که بوعلی سینا به آوازهٔ شیخ عزم خرقان کرد.
چون به وثاق شیخ آمد شیخ به هیزم رفته بود.
پرسید که «شیخ کجاست؟» زنش گفت «آن زندیقِ کذّاب را چه مىکنی؟» همچنین بسیار جفا گفت شیخ را که زنش منکر او بودى، حالش چه بودی!
بوعلى عزم صحرا کرد تا شیخ را ببیند.
شیخ را دید که همى آمد و خروارى درمنه بر شیرى نهاده، بوعلى از دست برفت، گفت «شیخا، این چه حالتست؟» گفت «آری.
تا ما بار چنان گرگى نکشیم (یعنى زن) شیرى چنین بار ما نکشد.» پس به وثاق باز آمد.
بوعلى بنشست و سخن آغاز کرد و بسى گفت و شیخ پارهاى گِل در آب کرده بود تا دیوارى عمارت کند.
دلش بگرفت، برخاست و گفت مرا معذور دار که این دیوار را عمارت مىباید کرد و بر سر دیوار شد، ناگاه تبر از دستش بیفتاد.
بوعلى برخاست تا آن تبر به دستش باز دهد، پیش از آنکه بوعلى آنجا رسید آن تبر برخاست و به دست شیخ باز شد.
بوعلى یکبارگی اینجا از دست برفت و تصدیق عظیم بدن حدیثش پدید آمد تا بعدازآن طریقت به فلسفه کشید چنانکه معلوم هست.
...
نقل است که شیخ گفت: دو برادر بودند و مادری.
هر شب یک برادر به خدمت مادر مشغول شدى و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود.
آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت «امشب نیز خدمت خداوند به من ایثار کن».
چنان کرد.
آن شب به خدمت خداوند سر بر سجده نهاد، در خواب شد، دید که آوازى آمد که «برادرِ ترا بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم».
او گفت «آخر من به خدمت خداى مشغول بودم و او به خدمت مادر، مرا در کار او مىکنید؟» گفتند «زیرا که آنچه تو مىکنى ما از آن بىنیازیم ولیکن مادرت از آن بىنیاز نیست که برادرت خدمت کند.»
...
گفت «همه یک بیمارى داریم؛ چون بیمارى یکى بوَد دارو یکى باشد.
جمله بیمارى غفلت داریم بیازیت تا بیدار شویم.»
انتهای پیام/ ت